خان اول، قفقاز جنوبی /۳
آذربایجان از سال ۱۳۷۱ شروع به تعامل با ناتو کرده و عضو شاخه اداری ناتو و عضو شورای همکاری آتلانتیک شمالی هستند. اگرچه هنوز عضو رسمی ناتو نیست، اما مانند گرجستان همسایه شمال غربی اش، بسیاری از مراحل پیوستن به ناتو را طی کرده. بنابر مطالبی که در سایت رسمی ناتو منتشر شده«آذربایجان با ناتو و سایر کشورهای شریک در بسیاری از زمینه ها از جمله اصلاحات امنیتی و دفاعی و مبارزه با تروریسم همکاری می کند...». لورا کوپر معاون وزیر دفاع آمریکا در دیدار خود از باکو گفته بود «موفقیت های به دست آمده برای ناتو در افغانستان بدون همکاری و حمایت های جمهوری آذربایجان امکان پذیر نبوده است. به منظور تشهیل عملیات ها و تدارکات نظامی در سراسر منطقه، باکو قصد دارد که به سیستم کدگذاری ناتو بپیوندد». البته از آنجایی که دولت باکو به رشوه دادن به مسئولان رسمی خارجی اشتهار دارد، احتمالا این هندوانه زیر بغل گذاشتن ها هم به همین دلیل است.
🔸بهرحال، اگر باکو به صورت مستقیم به نخجوان راه پیدا کند، راه ارتباطی زمینی ایران به اروپا همچون دوران خلافت عثمانی در انحصار اراده ترکیه خواهد ماند. علاوه بر این، راه گسیل زمینی ناتو به سمت دریای خزر نیز باز میشود که تهدید آشکار امنیت ملی ایران است.
🔸از آنجا که سیاست ایران، مداخله در جنگ اوکراین و حمایت از روسیه در مقابل غرب بوده، و تصمیمی در راستای امنیت سرزمینی ایران بوده، نظاره گر بودن رشد ناتو در مرزهای شمال غربی ایران و تجهیز آنها با وارد کردن تسلیحات از تمام دنیا به آذربایجان به طریق اولی برای ایران حائز اهمیت است. تحقق این کریدور (دالان تورانی یا همان زنگهزور) توسط جمهوری باکو بهصورتیکه باعث اختلال یا حذف مرز ۳۸ کیلومتری ایران و ارمنستان شود باعث تغییر موازنه قوا در منطقه قفقاز به نفع ترکیه و جمهوری آذربایجان و در نهایت حضور نیرو ها و عناصر اسرائیلی و تکفیری و تروریستی در مرزهای شمال غربی ایران خواهد شد؛ علاوه بر آنکه ایران مزیت ژئوپلتیک خود را از دست می دهد و ترانزیت کالا و انرژی(یا همان داشتن نقش در اقتصاد منطقه و جهان) از ایران گرفته خواهد شد و بیش از پیش تحریم پذیر خواهیم شد.
🔸اما مع الاسف، ظاهرا تنها کشوری که در این عرصه رویکردی کاملا مقطعی و به صورت اعجاب انگیزی بی اعتنا نسبت به پیشینه تاریخی و موقعیت راهبردی کشورش اتخاذ کرد، جمهوری اسلامی ایران است. البته قابل درک است که اولویت ایران دفاع از خود در مقابل غرب به سرکردگی اسراییل است، و مشغول پیکار با ثروتمندترین و مجهزترین ارتش های دنیا در سوریه و یمن و غیره هستند و پیروز از میدان درآمده. اما اضطرار و خطیر بودن مسئله قفقاز کمتر از سوریه نیست و حتما می شود با تجربه بیشتری که در جنگ های دیگر به دست آمده به صورت کارآمدتری مسئله قفقاز را حل نمود، اما آنچه عیان است آن است که با کشوری که «نیمه جنوبی» خود را تحت اشغال «فارس»ها میداند، به سختی می شود روابط دوستانه برقرار کرد؛ بنابراین برای حل این معضل باید چاره ای یافته شود.
🔸با نگاهی گذرا بر تاریخ می توان درک کرد که منطقه قفقاز بخش لاینفک ایران بوده است و تا زمان دولت قاجار، ایرانیان بر این منطقه وسیع حکمرانی می کردند. قفقاز شمالی و جنوبی بیش از یک قرن است که ذیل مناسبات استعماری شکل یافته اند و از ایران جدا شده اند. بغیر از آن، بخشی از خاک ایران که دارای ارزش راهبردی بالایی بوده و اهمیت تاریخی زیادی هم داشت، شامل قله آرارات کوچک به ارتفاع ۴۰۰۰ متر و دامنههای آن به اجانب هدیه داده شد. نواری راهبردی (قره سو) به ترکیه واگذار شد و به تغییر ژئوپلتیک منطقه منجر گردید تا ترکیه به نخجوان راه پیدا کند و برای نفوذ در قفقاز با مانع زمینی روبرو نباشد، تا راه برای بلندپروازی و شرارت بسته نشود. میراث منحوس پهلوی در واگذاری مناطق راهبردی گریبان ایران را در این دوره گذار گرفته است. آذربایجان تبدیل به پایگاه هوایی اسرائیل شده و بحرین تبدیل به پایگاه دریایی علیه ایران شده. باید منتظر ماند و دید که آیا ایران قادر خواهد بود امنیت و رونق را به نسل های آینده برساند (مثلا با الحاق نخجوان، سیونیک، لنکران، تالش و قره باغ به ایران)، یا همچنان گلوگاه های امنیتی در منطقه دست دشمنان ایران خواهد ماند.
@جلال الدین فنایی
💐 انشالله یلدا خوبی داشته باشید. اگه دوست داشتید تاریخ معاصر بخونید، اینجا هست. 👇🏻
| تاریخچه آذربایجان
از اصلی ترین منابع پژوهشگران روابط بین الملل برای درک عرصه نظام بین الملل، مطالعه و تعمق در تاریخ است. از این رو لازم است که تاریخچه کوتاهی در مورد چگونگی به وجود آمدن «جمهوری آذربایجان» را با هم مرور نماییم. مرحوم عنایت الله رضا محقق برجسته حوزه تاریخ و جغرافیا میگوید:
پس از انقلاب بلشویکی و آشفتگی های متعاقب آن در امپراتوری روسیه، سیاستمداران ترک آن زمان قصد ایجاد یک دولت دست نشانده در قفقاز را داشتند. در سال ۱۹۱۱ حزبی به نام «مساوات» در باکو تأسیس شد که مورد حمایت ترکان عثمانی قرار گرفت. در سال ۱۹۱۷ کنگره مشترکی با حزب فدرالیست ترکیه برگزار کرد. در این کنگره دو حزب متحد شدند و خود را «حزب دمکرات فدرالیست موساوات ترکیه» نامیدند. هدف آنها این بود که مردم ترک زبان را زیر چتر ترکیه متحد کنند. مساواتی ها در ۲۷ می ۱۹۱۸ دولت تشکیل دادند و این منطقه را «جمهوری آذربایجان» نامیدند. پایتخت آنها در ابتدا گنجه بود، اما پس از اشغال باکو توسط ارتش ترکیه به فرماندهی نوری پاشا در ۱۵ سپتامبر ۱۹۱۸، پایتخت به باکو منتقل شد و دولت آنها با حمایت ارتش ترکیه تثبیت شد. آنها بر آران و شیروان حکومت کردند و به مدت دو سال مجموعاً این مناطق را جمهوری آذربایجان نامیدند. این وضعیت تا ۲۸ آوریل ۱۹۲۰ ادامه یافت و در آن تاریخ بلشویک ها به باکو حمله کردند و منطقه را به عنوان جمهوری شوروی اعلام کردند. شوروی در استفاده از نام مجعول شده اصرار داشت و این منطقه را «جمهوری سوسیالیستی شوروی آذربایجان» نامید. بارتولد دلیل انتخاب چنین نامی را فاش کرد. وی در صفحه ۷۸۲ جلد دوم مجموعه آثار خود آورده است: نام «آذربایجان» به این دلیل برگزیده شد که فرض بر این بود که با تأسیس جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایرانی و جمهوری آذربایجان در نهایت یکی شوند. همان طور که مشاهده می شود، نام آذربایجان با هدف خاصی به کار می رفت که در دوره های بعدی آشکار شد. بارتولد در جایی دیگر در همین جلد نوشته است: «هر جا و هر زمان که نامی لازم باشد که با آن بتوان به کل منطقه جمهوری آذربایجان اشاره کرد، می توان از آران استفاده کرد» (صفحه ۷۰۳). استفاده از نام «آذربایجان» برای آران از همان ابتدا با اعتراض میهن پرستان ایرانی از جمله شیخ محمد خیابانی و همرزمانش مواجه شد. اما از آنجایی که این نامگذاری انجام شده بود، دموکرات ها در کنار شیخ محمد خیابانی تصمیم گرفتند نام آذربایجان ایران را به «آزادستان» تغییر دهند.
این حقیقت در کتاب کسروی با عنوان «پادشاهان گمنام» به وضوح بیان شده است، جایی که وی از استفاده از نام آذربایجان برای آران ابراز شگفتی کرده و می نویسد: «چرا برادران آرانی ما آغاز تاریخ ملی و گذشته خود را نابود می کنند. این خود ضایعه عظیمی است و نمونه دیگری از چنین اقدام عجیبی در تاریخ وجود ندارد» (چاپ دوم، صفحه ۲۶۵). پس از ورود نیروهای بیگانه به ایران در شهریور ۱۳۲۰ به سرپرستی ارتش سرخ، حزبی در تبریز به نام «حزب آذربایجان» تأسیس شد. بیشتر توسط مهاجران قفقاز و مجریان سیاست شوروی، به ویژه نزدیکان میرجعفر باقروف، دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست قفقاز اداره می شد. در ابتدا رهبران این حزب به طور مخفیانه از جدایی آذربایجان از ایران حمایت کردند. بهانه ای که برای تحقق اهداف خود به کار می بردند، استفاده رایج از زبان ترکی در این منطقه بود که در واقع قرن ها پیش باز هم با مهاجرت ترک ها به مردم این منطقه تحمیل شد.
@جلال الدین فنایی
کسروی نوشته است: «هدف پنهانی آنها جدایی از ایران بود». سه سال و نیم بعد، عوامل قفقازی حزب دیگری به نام «حزب دمکرات آذربایجان» را ایجاد کردند که ظاهراً طرفدار پایبندی به قانون اساسی و تأسیس شوراهای ایالتی بود. اما هدف واقعی آن، اتحاد با جمهوری آذربایجان شوروی بود. مشوقین این ایده برای این اتحاد نام «آذربایجان جنوبی و شمالی» را ابداع کردند، در حالی که سرزمین شمال رود ارس نام دیگری داشت. رهبران حزب دمکرات که ظاهراً طرفدار تأسیس شوراهای ایالتی بودند، پس از فرار از ایران و پس از پناه بردن به آن سوی ارس، آشکارا از اهداف پنهانی خود صحبت کردند. در پیامی که در روزنامه «آذربایجان» که ارگان رسمی حزب دمکرات بود، به صراحت آمده است: «مردم آذربایجان جنوبی که بخشی جدایی ناپذیر از آذربایجان شمالی است، مانند همه مردم جهان، امیدهای خود را دارند. درود بر مردم بزرگ و دولت اتحاد جماهیر شوروی». این مقامات در تلگراف دیگری خطاب به میرجعفر باقروف، رئیس حزب کمونیست جمهوری آذربایجان شوروی نوشتند: «سه سال تمام از تأسیس حزب دمکرات آذربایجان می گذرد که مبارزات را در راه آزادی و آزادی ملی رهبری می کند. رهایی بخش جنوبی سرزمین مادری ما آذربایجان، که در دستان سیاه شوونیست های فارس رنج می برد». به دنبال این اقدامات، واژه های جعلی «آذربایجان شمالی» و «آذربایجان جنوبی» به طرز ماهرانه ای در کتاب ها و ترجمه های ترکی و روسی به منظور القای این ایده در ذهن خوانندگان قرار گرفت. عده ای دانسته یا ندانسته در ترویج این اندیشه کمک کردند.
اما آیا این وضع واقعی این بود؟ پس چگونه می توان مقاومت مردم آن دیار در گذشته و قیام های مسلمانان از جمله قیام شیخ شامل در داغستان و نیز واکنش کنونی مردم قفقاز و آسیای مرکزی و نهضت های اسلامی را توضیح داد؟ در این جمهوری ها؟ در بسیاری از صفحات این کتاب اصطلاحات آذربایجان شمالی و جنوبی را می یابیم. این افراد سعی کرده اند وانمود کنند که آذربایجان سرزمینی تقسیم شده است و باید روزی با هم متحد شود. قرار بود در سالهای گذشته این اتحاد با قدرت شوروی محقق شود. امروزه تبلیغات شکل دیگری به خود گرفته است و مبلغان آمریکایی، ترکیه را برجسته کرده و آن را به عنوان الگو معرفی کرده اند. آنها در اشاره به مردم و سرزمین آران از اصطلاحات آذری استفاده می کنند. مردم آران را باید «آرانی» نامید چون «آذری» اصطلاحی است که فقط برای مردم آذربایجان باید به کار رود. هیچ پیوندی بین لقب آذری و مردم آران وجود ندارد. آذری یکی از گویش های ایرانی است، مانند کردی، لری، گیلکی، مازندرانی، بلوچی، بختیاری و غیره. هیچ نسبتی بین زبان قدیم آذری و ترکی وجود ندارد. هنوز در آذربایجان گروه هایی از مردم کوهستانی زندگی می کنند که به گویش آذری صحبت می کنند. زبان فعلی مردم آران نه آذری است و نه آرانی باستان، بلکه یکی از لهجه های ترکی است که با زبان های محلی آمیخته شده است. در مورد آذربایجان و آران، عده ای هستند که سعی می کنند آران را «آذربایجان» بنامند. این یک اشتباه فاحش است. در حالی که حاکمان آذربایجان در دوره های خاصی بر آران حکومت می کردند، آذربایجان موجودی جدا از آران است. گاه فرمانروایان طبرستان بر گیلان و گیلانیان مانند آل بویه بر طبرستان حکومت می کردند، اما طبرستان و گیلان جدا از هم بوده اند و با وجود مجاورت هم اکنون اراضی جدا محسوب می شوند. هیچ کس هرگز منکر این موضوع نبوده است که آران تحت حاکمیت ایران بوده و به آن تعلق داشته است، اما یکسان دانستن این دو و استفاده از اصطلاح مخرب و غلط «آذربایجان شمالی» رویکردی اشتباه است. / @جلال الدین فنایی
خان دوم، آسیای میانه /۱
دولت ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور ایران، از زمان روی کار آمدن اعلام کرده که روابط با همسایگان و آسیا در اولویت سیاست خارجی خود قرار می دهد. ایران زمانی در حال افزایش دسترسی و تعامل خود با همسایگان آسیای میانه است، که قدرت های بزرگ مانند ایالات متحده و روسیه تمرکز خود را به رقابت در اروپای شرقی و شرق آسیا و اقیانوسیه قرار داده اند. درگیری ها در اوکراین، که توجه جهان را به خود جلب کرده است، اجازه می دهد که گسترش نفوذ ایران در آسیای میانه چندان جلب توجه نکند و حساسیت آفرین نباشد.
🔸در مقطع زمانی فعلی شرایطی حکمفرسا است که به نوعی عصر جدیدی برای این کشورها است. این عصر جدید برای پنج کشور آسیای میانه یعنی قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان بدین سبب است که در آنجا نقش روسیه، استعمارگر سابق این منطقه، به طور قابل توجهی کاهش یافته. مجموعه ای از شرایط باعث شده که میزانی از نفوذ روسیه در آن منطقه کم شده است.
🔸حساسیت روسیه بر منطقه ای که جزئی از حیاط خلوت او شناخته می شد، یعنی آسیای میانه، مانع اصلی کشورهای دیگر برای گسترش روابط با کشورهای آسیای میانه است. روسیه به دلیل اهمیت منطقه های نزدیک به خود از جمله آسیای میانه، طبق دکترین سیاست خارجی خود، نمی تواند حضور سایر قدرت های بزرگ و قدرت های منطقه ای در آسیای مرکزی را تحمل کند. با این وجود، در سال های اخیر چین، ترکیه و کشورهای اروپایی حضور پررنگی در تجارت و اقتصاد آسیای میانه داشتند. این امر نشاندهنده آن است که روسیه به تدریج، حضور سایر بازیگران منطقه ای و بین المللی را می پذیرد. با همه این اوصاف، از آنجا که ایران هم اکنون شریک و متحد استراتژیک روسیه است، نزدیکی ایران به آسیای میانه زنگ خطری در مسکو ایجاد نخواهد کرد.
🔸همانطور که در اخبار هم گفته شد، امسال بازدیدهای مقامات آسیای میانه در بالاترین سطح در تهران برگزار شد و قراردادهای همکاری مختلفی در راستای تعاملات ایران و آسیای مرکزی بسته شد. هر کدام از این کشورهای آسیای میانه نیازهایی متفاوتی دارند که ایران از پس تامین آن بر می آید، برخی از این دول به دنبال یک کریدور تجاری و ترانزیتی بودند، برخی انرژی نیاز داشتند و برخی نیازهای امنیتی و نظامی خود را در تهران می جستند.
🔸بنابراین ایران به درستی فرصت را احساس کرده و در راستای اندوختن دارایی های راهبردی، تاکتیکی، اقتصادی و فرهنگی در حال حرکت به سمت استفاده از خلاء قدرت در آسیای مرکزی برای پیشبرد سیاست خارجی خود است. در این نقطه زمانی، در آسیای میانه بیشترین خلاء قدرت به چشم می آید. این وضعیت پیش آمده برخلاف مورد قفقاز که تهدیدی علیه موجودیت ایران بود، از مواهب دوران گذار برای ایران می تواند باشد. چالش هایی هم هست، چون بازیگران دیگری هم هستند که تلاش می کنند که خلاء قدرت رو پر کنند. در قسمت های بعدی کمی بیشتر اوضاع پیش آمده در آسیای مرکزی و فرصت های بالقوه ای که در این منطقه برای ما وجود دارد را باز می کنیم.
@جلال الدین فنایی
منافع ملی که میگن، یعنی چی؟
تعریف واحدی از منافع ملی میان اندیشمندان حوزه سیاست وجود ندارد، اما اجمالا منافع ملی آن دسته از منافعی تلقی می شوند که دولت ها به نمایندگی از ملت هایشان در روابط خود با سایر کشورها در پی تحقق آن می باشند. چیزی جزء منافع ملی است که کمک به بقای یک ملت کند و یا چیزی که ملت ها با داشتن آن شکوفا می شوند. برخی هم معتقدند منافع ملی، اهداف نهایی یک ملت در حیطه های مختلف مثل نظامی، اقتصادی، فرهنگی یا غیره هستند و آن را در سه دسته ی منافع حیاتی، مهم و حاشیه ای طبقه بندی کرده اند.
🔸 جیمز روزنا می گوید که که منافع ملی کشورها ریشه در ارزش ها دارند و آنها در محاسبات قدرت، ارزش های مطلوبشان را دخیل می دانند و در نتیجه کشورهای مختلف اهداف متفاوتی را دنبال می کنند.
🔸 سید جلال دهقانی فیروزآبادی می گوید منافع ملی عبارت است از عالی ترین اهداف و حیاتی ترین نیازهای هر کشور که به کنش و رفتار سیاست خارجی آن در عرصه بین المللی شکل داده است و آن را هدایت می کند.
@جلال الدین فنایی
چرا درباره دوره گذار و نظم نوین جهانی زیاد نمی شنویم؟
چون بحث کردن درباره آن خیلی راحت نیست. سیاستگذاران و محققان روابط بین الملل باید با دشواری های تغییر و گذار در سیاست جهانی دست و پنجه نرم کنند. فعالان این عرصه باید تواناییها و مقاصد بازیگران را تعیین کنند و تخمین بزنند. شناسایی و تشخیص تغییرات نیز دشوار است، چون ابعاد مختلف سیاست بین الملل متنوع و متغیر است. اگر همه کشورها یکسان بودند، شاید همه چیز قابل پیشبینی بود. در چنین دنیایی، بازیگران میتوانستند رفتار دیگران را با دروننگری پیشبینی کنند، یعنی از خود بپرسند که اگر در موقعیت دیگران بودم چگونه عمل می کردم.
🔸همانطور که رابرت جرویس مطرح کرده، حتی درون نگری کار را راحت نمی کند، چون بازیگران متعددی هستند که مرتبط با تعاملات من هستند و این بازیگران هر کدام در تلاش هستند پیشبینی کنند که دیگران چه خواهند کرد. یعنی حتی اگر من و شما شبیه هم باشیم، پیش بینی من از کاری که انجام خواهید داد بستگی به برآورد من از پیش بینی شما از رفتار من دارد. از طرفی باید توجه داشته باشیم که غالبا فرض رایج و ضمنی ما مبنی بر اینکه دولتها و افراد تواناییها و پاسخهای احتمالی خود را میدانند، صحیح نیست. همینطور که ممکن است افراد نتوانند قدرت یا استقامت خود را قضاوت کنند، رهبران کشورها نیز اغلب در مورد توانایی کشورهایشان قضاوت اشتباهی می کنند.
در واقع، درون نگری چندان کارساز نیست، چون همه کشورها شبیه هم نیستند و سیاست خارجی اغلب بر برآوردی از نحوه واکنش دیگران به اقدامات مختلف احتمالی که کشور می تواند دنبال کند، می پردازد.
🔸جدای از دشواری های مباحث دوره گذار، بسیاری از محققان این حوزه، دوره گذار را نمی بینند یا نمی خواهند ببینند و راجع به آن چیزی بگویند، مثل بسیاری از محققان غربی و بالتبع رسانه های غربی؛ البته نه اینکه کاملا بی تفاوت باشند. پس از فروپاشی شوروی، الگوهای رشد در آسیا (چین و هند) به گونه ای بود که محققان و سیاستگذاران را وادار کرد تا به دوره جدیدی در سیاست بینالملل فکر کنند. اورگانسکی در سال ۱۹۵۸ درباره اهمیت ظهور آسیا پیشگویی کرده بود و گفته بود:
سوال این نیست که آیا چین به قدرتمندترین کشور روی زمین تبدیل خواهد شد یا خیر، بلکه سوال این است که چقدر طول می کشد تا او به این موقعیت دست یابد.
🔸در واقعیت و عینیت اوضاع به گونه ای در حال پیش رفتن است که آنها انتظار آن را نداشتند. پیش دستی روسیه برای شروع تقابل سخت علیه اوکراین و ناتو بسیاری از معادلات جهانی را بهم زد. با این وجود اتاق فکر ها و موسسات مطالعات راهبردی و نشریات سیاست خارجی غربی، سعی در به تصویر کشیدن اوضاع به نفع خود دارند (شاید بخاطر غرور زیادی که دارند). با وجود پیشروی های مهم روسیه، اما باز بسیاری از تحلیلگران غربی پیروزی های روسیه را کوچک نمایی می کنند، حتی تحلیل های غلط ارائه می کنند تا افکار عمومی در غرب را حساس نکنند (در واقع کسی نفهمد که روسیه در حال برنده شدن است).
🔸از منظر آنها خطر اصلی برای برهم خوردن نظم فعلی روسیه نیست. در واقع روسیه برای به چالش کشیدن سلطه جهانی بسیار کوچکتر از آن است، اما ائتلاف روسیه و چین آن هم همراه با انتقال سلاح می تواند هم آوردی آبرومندانه برای آنها باشند.
با این حال تسلیحات ایرانی ممکن است که بتواند دوران گذار را به وضوح برای آنان به تصویر بکشد و بیشتر درباره دوره گذار اطلاعات منتشر شود.
@جلال الدین فنایی
خان دوم، آسیای میانه /۲
همانطور که در قسمت قبل گفتیم، ایران باید به سمت استفاده از خلاء قدرت در آسیای میانه برای پیشبرد اولویتهای سیاست خارجی خود گام بردارد. جالب آنکه کشورهای آسیای میانه خیلی مراقب بوده اند که از عملیات ویژه روسیه حمایت نکنند؛ حتی قزاقستان که همین چند ماه پیش از نیروهای روسیه برای کمک به سرکوب شورش داخلی به خاک خود دعوت کرد، از به رسمیت شناختن استقلال لوهانسک و دونتسک امتناع کرد و در نتیجه از عملیات نظامی روسیه فاصله گرفت.
🔸روسیه مدتها ضامن امنیت در آسیای میانه بوده است، با این حال، با وقوع جنگ اوکراین و تردید کشورهای آسیای میانه مانند قزاقستان برای حمایت از روسیه در این جنگ، به این مرحله رسیده که نقش مسکو در منطقه آسیای میانه بسیار کمرنگ تر از آنچه تصور میشد باشد. به طور کلی آسیای میانه امروزه روز حیاط خلوت اختصاصی روسیه محسوب نمی شود. تمرکز روسیه بر اوکراین و بی توجهی اش به آسیای میانه این خلاء قدرت را بیش از بیش کرده است.
🔸از طرفی دیگر به نظر می رسد که انجام تمرینات نظامی به صورت نظامی با این کشورها ( که عضو سازمان پیمان امنیت جمعی منطقه ای CSTO هستند) تلاشی از سوی ایران بوده تا شکاف ها و خلاء قدرت در آن منطقه را پر کند. همچنین بخاطر حضور نظامی آمریکا در افغانستان، توانایی های ایران برای نمایش و اعمال قدرت در آسیای میانه از طریق افغانستان کنترل می شد؛ بنابراین خلاء قدرت ناشی از خروج آمریکا از افغانستان، راه های جدیدی برای اعمال اهرم های در درست ایران (مانند اهرم های دیپلماتیک و گروه های شبه نظامی نیابتی) قرار داده.
🔸به لحاظ اقتصادی نیز کشورهای آسیای میانه به خوبی می دانند که ظرفیت رشد اقتصادی آنها، به عنوان یک منطقه محصور در خشکی، به دسترسی به بنادر کشورهای مجاور بستگی دارد. بنادر ایران از نزدیکترین بنادر به آسیای میانه هستند و ایران طبیعتاً دروازهای برای تجارت دریایی برای منطقه هست.
🔸با توجه به اینکه اقتصاد ایران به واسطه تحریم های غرب ضربه خورده است، منافع اقتصادی قابل عرضه ایران به کشورهای آسیای میانه محدود است، با این وجود، ایران توانسته است گام های مهمی در تعامل اقتصادی خود با این کشور ها بر دارد، به عنوان مثال، ایران به سرعت صادرات نفت به افغانستان را پس از تسلط طالبان از سر گرفت و طبق برخی منابع صادرات نفت ایران به افغانستان حدود ۲۰۰۰۰ بشکه در روز است؛ همچنین ساخت پروژه های مختلف مانند سد ها، تونل ها، تاسیس کارخانه پهپادی، سوآپ گاز، افزایش مبادلات تجاری از دیگر مصادیق توجه ایران به این منطقه است. ایران تعامل با بازارهای آسیای میانه را فرصتی برای کاهش فشار اقتصادی غرب می داند، به ویژه اگر بتواند از تجارت با آسیای میانه به عنوان مبنایی برای تعامل عمیق تر با قدرت های بزرگ اقتصادی جهان یعنی هند و چین استفاده کند.
@جلال الدین فنایی