ازلحآظروحے
- تـو عاشق شدی؟ + نه .. - واقعا؟ آخه یه بار دفترچه خاطراتت اتفاقی ، صفحهیِ اولش باز بود و خوندمش نو
- منو چی سیو کردی؟
+ تـو رو؟
[ لطفا به این زنگ بزنید ] سیـو کردم ..
- چرا ..؟
+ که اگه برای من اتفاقی افتاد به تـو زنگ بزنن ؛
چون تـو پناهگاهِ منی !(:♥️
•°
فقط اونجايی که هوشنگ ابتهاج ميگه:
- نمی دانم
چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد .
•°
مرا دردی ست اندر دل
که گر گویم زبان سوزد
وگر پنهان کنم،
ترسم که مغز استخوان سوزد
ازلحآظروحے
(:
تو یه رویایی که نمیرسی به دستـم
نمیشی سھمم؛ اما من همیشه عاشقت هستم ..!(:
•°
آدما تا وقتی همدیگرو دارن نمیفهمن وقتی همو از دست میدن ، تازه یادشون میاد یه چیزی کمه تازه یاد میگیرن دلتنگ بشن. تازه یاد میگیرن قدر بدونن.
•°
زمان؛
کمکی به فراموش کردن نمیکنه،
اما کمک میکنه عادت کنیم
درست مثل چشمانی که
به تاریکی عادت میکنند...
یه چیزایی فقط تـو وقتِ خودش قشنگه ؛
لطفا از زمانش که گذشت
حتی عذرخواهی همنکنین ..🌿!