🌸 برگزیده ای از صحیفه ی سجادیه
به مناسبت ماه مبارک رمضان 🌙
3️⃣ روز چهارم :
📜 بخشش نامه
🔻موْلَايَ ارْحَمْ كَبْوَتِي لِحُرِّ وَجْهِي وَ زَلَّةَ قَدَمِي ، وَ عُدْ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِي وَ بِإِحْسَانِكَ عَلَى إِسَاءَتِي ، فَأَنَا الْمُقِرُّ بِذَنْبِي ، الْمُعْتَرِفُ بِخَطِيئَتِي ، وَ هَذِهِ يَدِي وَ نَاصِيَتِي ، أَسْتَكِينُ بِالْقَوَدِ مِنْ نَفْسِي ، ارْحَمْ شَيْبَتِي ، وَ نَفَادَ أَيَّامِي ، وَ اقْتِرَابَ أَجَلِي وَ ضَعْفِي وَ مَسْكَنَتِي وَ قِلَّةَ حِيلَتِي
💠مولاى من!
🌀بر به رو افتادنم با تمام رخسارم،
💠و بر لغزش گامهايم ،
🌀 رحم كن.
💠و با بردبارىات بر نادانى ام،
🌀 و با احسانت بر بدكردارى ام ،
💠 تلافى كن.
🌀زيرا من به گناه خود، اقرار داشته ،
💠و به خطاى خويش، اعتراف مى كنم.
🌀و اين دست من و موى جلوى سرم است.
💠 براى قصاص خويش، فروتن مى شوم،
🌀بر پيرى ام ،
💠 و به آخر رسيدن روزهايم ،
🌀و نزديك شدن مرگم ،
💠و ناتوانى ام،
🌀 و نيازمندى ،
💠و بيچارگى ام رحم كن.
📚صحیفه سجادیه
✍️ دعای 53 بند 4
💫
💫💫 @Shadana
جانان 🌱
*از روزه گرفتن تا شهادت در سوریه🕊️*
*شهید محمد اسدی*🌹
تاریخ تولد: ۳۰ / ۶ / ۱۳۶۴
تاریخ شهادت: ۱۷ / ۳ / ۱۳۹۵
محل تولد: مشهد
محل شهادت: حلب/ سوریه
🌹همرزم← او برای رفتن به سوریه *۴۰ روز در منزل پدری چله نشینی کرد و روزه گرفت.*💫 بعد از اعزام به سوریه آنجا هم در گرماگرم مبارزه و هوای گرم آن *80 روز روزه گرفت*💫 طوری که آخرین عکس های به جا مانده از او کاملا شرایط جسمی و روحی اش را مشخص می کند🥀همرزم پاکستانی اش از دوربین، پیکر چند شهید را بین نیروهای خودی و دشمن میبیند⭕ در همان لحظه فرمانده محمد، سر می رسد و می گوید *مادران این شهدا چشم انتظار فرزندانشان هستند*🌷 و به همراه چند نفر دیگر از نیروها، داوطلب می شوند که پیکرهای شهدا را برگردانند.💫 *رفت که پیکر شهدا را بیاورد و پیکر خودش جاماند و در اول ماه رمضان با دهان روزه به شهادت رسید*🕊️ اسم جهادی او در سوریه «غلام عباس» بود به راستی او شبیه به آقایش ابوالفضل(ع) به شهادت رسید🥀 و طبق آرزوی خود که به همرزمش گفته بود: *«دوست دارم من هم مثل مادرم فاطمه الزهرا(س) پیکرم در اینجا نزد عمه جانم زینب، مجهول المکان بماند.»*🥀 *یک سال و نیم دور از وطن و بدون کفن بر خاک های سوریه مفقود ماند*🖤 و بعد از آن به وطن بازگشت🕊️🕋
*شهید محمد اسدی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
قطعا شهادت🌹گل رز زیبایی است که هنگامی که فکرمان به آن نزدیک می شود #آرزوی #مشاهده آن را داریم…
ای برادرانم! باید هر کدام از شما عنصر فعالی باشید تا پایان زندگی تان با شهادت خاتمه یابد.✌️🏻 #دنیا را همه می توانند تصاحب کنند، اما #آخرت را فقط با 👈🏻(اعمال نیک)👉🏻 می توان تصاحب کرد….
من این مسیر را طی کردم که بسیاری فکر می کنند سخت است، اما اگر از #دید #خدایی به آن بنگریم، چیزی به جز #آسانی در آن نمی بینی و من این مسیر را برای رسیدن به خدا و نزدیکی به او طی کردم. این راه امتداد مسیر کربلاست و ادامه دهنده این راه هستم و در این مسیر گام خواهم برداشت.
به جوانان توصیه می کنم که #نماز خود را اول وقت بخوانید، #قرآن بخوانید؛ زیرا که ✨بسیار مهم✨ است.
به #دختران_مسلمان! اینکه مواظب #حجاب خود باشید که این مهم ترین چیز است. زینبی برخورد کنید…
چرا ما داریم به سراغ بدعت ها می رویم. برخی حجاب دارند ولی بدن نما… عده ای #حجاب بر سر دارند ولی همراه با مدل های جدید یا صورت ها را #آرایش می کنند…
✨حضرت صاحب الزمان (عج)! خدا به شما صبر دهد، زیرا او منتظر ماست نه اینکه ما منتظر او باشیم. هنگامی می شود گفت منتظریم که خود را #اصلاح کنیم.✨
🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
جانان 🌱
*شهیدی که حقش را گرفت*☑️
*شهید داوود عابدی*🌹
تاریخ تولد: ۷ / ۱ / ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۶۳
محل تولد: دخر آباد
مزار: تهران
محل شهادت: عملیات بدر
🌹همرزمش میگوید← داوود گفت می خوام دم آخری روضه مادرم زهرا(س) رو بخونم🏴یکی یکی بچه ها آمدند و دورمان جمع شدند💫 شاکی شدم و گفتم: «بابا، چه خبره؟ یواشتر. الان همهمون لو میریم.»❌
آخرش داوود شعری خواند، همهمان گریه کردیم🥀. به دلم افتاد داوود رفتنی است. واقعا آسمانی شده بود. از رخش پیدا بود.💫 نگاهش کردم. *دیدم شانهاش رو از جیبش در آورد و موهایش رو شونه کرد*
گفتم: «داوود، انگار ملاقاتی داری؟؟.»💫
گفت: *« سید امشب می خوام حقم رو بگیرم !»💫*🕊️ دور و بر ساعت 12، تو سکوت کامل و به ستون راه افتادیم. پاهایم درد داشتو بچه ها از من دور تر شدند🥀 وقتی رسیدم دیدم چند نفر حلقه زدند دور یک نفر🥀 *رفتم جلو و دیدم داوود است*🥀 سر داوود روی قبضه بود و نمی توانست بلندش کند. فقط گفت: *«یا علی، سید، دیدی من مسافر شدم؟»*🕊️ گفتم:«سلام منو به مادرم فاطمه زهرا (س) برسون🌷، گفت منتظرتم سید💫.. بغلش کردم و ماچش کردم. *او بلند شد دست به سینه گذاشت تعظیم کرد و بعد به شهادت رسید*🕊️ او طی عملیات بدر بود *که با تیری به پهلو*🖤شربت شهادت را نوشید🕊️🕋
*شهید داوود عابدی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
جانان 🌱
*شهیدی که آرزویش شهادت در سجده بود"*
*۳۰ روز، روزه گرفتن در گرمای شدید*🕊️
*شهید یوسف شریف*🌹
تاریخ تولد: ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۲۱ / ۱۱ / ۱۳۶۴
محل تولد: جیرفت
محل شهادت: فاو
🌹همرزم← *در هور گرما بیشتر از پنجاه درجه بود*☀️ آنها که در هور بودند میدانند فقط عاشقان تحمل ماندن در آنجا را دارند🌷. یکی از بچههای مخابرات آنجا گفت: تا بحال چند بار به برادر شریف اصرار کردهاند که برای تجدید روحیه از اینجا برود🥀 اما او گفته حداقل یک ماه به من فرصت بدهید تا روزهام را بگیرم💫 *او ۳۰ روز در گرمای شدید هور روزه گرفت*💫میگفت *« دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم »*🕊️ همرزم ← در حال عکس گرفتن بودم *که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است* 🌷فکر کردم نماز می خواند📿 اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته🥀جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم. دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو افتاد🥀 *دیدم گلوله ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده*🖤 ۱۵ روز بعد از شهادتش *خودم را روی سینه اش انداختم بوی عطر و گلاب میداد🌷 مردم التماس میکردند که صورت نورانی اش راببینند*💫 در نهایت او *با گلوله ای بر سینهاش برخاک سجده کرد تا به آسمان برسد*💫و چه زیبا به آرزویش رسید🕊️🕋
*سردار شهید یوسف شریف*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
🍃🌹 @Shadana 🌹🍃
📝شلوار یخ زده و پاهاے خونے
🔸آخرین مسئولیتش فرمانده دسته بود. در والفجر۸ از ناحیه دست و شڪم مجروح شد، اما ڪمتر ڪسے میدانست ڪه او مجروح شده است.
🔹اگر ڪسے درباره حضورش در جبهه سوال میڪرد، طفره میرفت و چیزے نمیگفت.
🔸یڪدفعه در منطقه خواستیم از یڪ رودخانه رد شویم. زمستان❄️ بود و هوا به شدت سرد بود. #شهیدپلارڪ رو به بقیه ڪرد و گفت:
"اگر یڪ نفر مریض بشود بهتر از این است ڪه همه مریض شوند."
یڪے یڪے بچه ها را به دوش ڪشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر ڪار متوجه شلوار او شدیم ڪه یخ زده بود و پاهایش خونے شده بود.
#شهیدسیداحمدپلارڪ🌹
#شادےروحشهداصلوات
شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🍃🌹 @Shadana 🌹🍃