با سلام و عرض ادب و احترام 🌹
.
مجلس جشن تولی و تبری به همراه آئین #سمنو_پزان
.
چهارشنبه شب ۱۳ دی ۱۴۰۲ راس ساعت ۲۰:۴۵
.
چهارمردان کوچه ۲۰ #حسینیه_و_مضیف_جُون_بن_حوی
.
@JawnbinHuwai
حسینیه و مضیف حضرت جون بن حوی
با سلام و عرض ادب و احترام 🌹 . مجلس جشن تولی و تبری به همراه آئین #سمنو_پزان . چهارشنبه شب ۱۳ دی ۱۴۰
47.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان زیر، ماجرای از دنیا رفتن ابوبکر از زبان فرزندش، جناب محمّد بن ابی بکر، می باشد :
.
📌 قال مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ: سَمِعتُ اَبِی دَعَا بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ حِینَ مَمَاتِهِ. فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ، لِمَ تَدْعُو بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ؟ قَالَ: هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ مَعَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ يُبَشِّرَانِي بِالنَّارِ، وَ مَعَهُ الصَّحِيفَةُ الَّتِي تَعَاهَدْنَا عَلَيْهَا فِي الْكَعْبَةِ، وَ هُوَ يَقُولُ: لَقَدْ وَفَيْتَ بِهَا وَ ظَاهَرْتَ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ، فَأَبْشِرْ أَنْتَ وَ صَاحِبُكَ بِالنَّارِ فِي أَسْفَلِ السَّافِلِينَ. فَلَمَّا سَمِعَهَا عُمَرُ خَرَجَ وَ هُوَ يَقُولُ: إِنَّهُ لَيَهْجُرُ! قَالَ: وَ اللَّهِ مَا أَهْجُرُ. قَالَ عُمَرُ: يَا هَؤُلَاءِ، إِنَّ أَبَا بَكْرٍ يَهْذِي فَاجْتَنِبُوهُ، وَ اكْتُمُوا مَا تَسْمَعُونَ مِنْهُ، لِئَلَّا يَشْمَتَ بِكُمْ أَهْلُ هَذَا الْبَيْتِ، ثُمَّ خَرَجَ هُوَ وَ أَخِي وَ عَائِشَةُ لِيَتَوَصَّلُوا الصَّلَاةَ. فَأَسْمَعَنِي مِنْ قَوْلِهِ مَا لَمْ يَسْمَعُوهُ. فَقُلْتُ لَهُ لَمَّا انْفَرَدْتُ بِهِ: قُلْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، قَالَ: لَا أَقُولُهَا وَ لَا أَقْدِرُ عَلَيْهَا أَبَداً حَتَّى أَرِدَ النَّارَ وَ أَدْخُلَ التَّابُوتَ. فَلَمَّا ذَكَرَ التَّابُوتَ ظَنَنْتُهُ يَهْجُرُ، فَقُلْتُ: أَيُّ تَابُوتٍ؟ قَالَ: تَابُوتٌ مِنْ نَارٍ، مُقَفَّلٌ بِقُفْلٍ مِنَ النَّارِ، فِيهِ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا أَنَا وَ صَاحِبِي هَذَا. قُلْتُ: عُمَرُ؟ قَالَ: نَعَمْ وَ عَشَرَةٌ فِي جُبٍّ مِنْ جَهَنَّمَ عَلَيْهِ صَخْرَةٌ. قُلْتُ: هَلْ تَهْذِي؟ قَالَ: وَ اللَّهِ مَا أَهْذِي، لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ صُهَاكَ، هُوَ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِي، فَبِئْسَ الْقَرِينُ. ثُمَّ أَلْصَقَ خَدَّهُ بِالْأَرْضِ فَمَا زَالَ يَدْعُو بِالْوَيْلِ وَ الثُّبُورِ حَتَّى غَلَبَهُ النَّوْمُ. ثُمَّ دَخَلَ عُمَرُ عَلَيَّ وَ قَالَ: هَلْ حَدَّثَ بَعْدَنَا شَيْئاً؟ فَحَدَّثَهُمْ. فَقَالَ عُمَرُ: يَرْحَمُ اللَّهُ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ، اُكْتُمْ هَذَا، كُلُّهُ هَذَيَانٌ، وَ أَنْتُمْ أَهْلُ بَيْتٍ يُعْرَفُ لَكُمُ الْهَذَيَانُ فِي مَوْتِكُمْ. قَالَتْ عَائِشَةُ: صَدَقْتَ. قَالَ لِي عُمَرُ: إِيَّاكَ أَنْ يَخْرُجَ مِنْكَ شَيْءٌ مِمَّا سَمِعْتَهُ وَ يَشْمَتَ بِهِ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ.
📚 (إرشاد القلوب، جلد ۲ صفحه ۳۹۲ و ۳۹۳)
محمد بن ابى بكر گفت : ابوبکر در هنگام مردن چنین می گفت: ای وای هلاک شدم، ای وای از عذاب. عمر به او گفت: ای خلیفه رسول خدا، به چه دلیل چنین می گویی؟ گفت: اینجا رسول خدا و علیّ بن ابی طالب می باشند و مرا به آتش وعده می دهند. به همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله همان صحیفه ای است که ما در کعبه نسبت به آن پیمان بستیم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله به من می فرماید: تو به این صحیفه عمل کردی و علیه ولیّ خدا اقدام کردی. تو و رفیقت را به آتش جهنّم در پایین ترین طبقه آن بشارت می دهم.
وقتی عمر این سخن را از ابوبکر شنید، بیرون رفت و گفت: هذیان می گوید. ابوبکر گفت: به خدا قسم، هذیان نمی گویم. عمر به حاضرین مجلس گفت: ابو بكر هذيان مي گويد. آنچه از او می شنوید، پنهان کنید تا اهل این خانه(یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندانش) شما را نکوهش نکنند. پس عمر به همراه برادرم و عایشه رفتند وضو بگیرند تا نماز بخوانند. در این هنگام من چیزی از پدرم شنیدم که آنها نشنیدند. وقتی تنها شدیم، به پدرم گفتم: بگو: لا اله الاّ الله، گفت: نمی گویم و اصلا بر آن قدرت و توانایی ندارم تا وارد آتش شوم و به درون تابوت بروم. وقتی از تابوت نام برد، گمان کردم هذیان می گوید و لذا گفتم: منظورت کدام تابوت است؟ گفت: تابوتی از آتش با قفل ها آتشین که در آن دوازده مرد قرار می گیرند که من و رفیقم که اینجا بود، از آن دوازده نفریم. گفتم: عمر را می گویی؟ گفت: بله. آن تابوت در چاهی در جهنّم است و سنگی در بالای آن چاه قرار دارد. گفتم: هذیان می گویی؟ گفت: به خدا قسم هذیان نمی گویم. خدا پسر صُهاک را لعنت کند. او کسی است که بعد از آمدن ذکر(امیرالمؤمنین علیه السلام) مرا گمراه نمود، و لذا بد همراهی بود. پس ابوبکر گونه اش را به زمین چسباند و پیوسته می گفت: ای وای هلاک شدم، ای وای از عذاب تا آن که خوابش برد. در این هنگام عمر داخل شد و گفت: آیا بعد از رفتن ما، چیزی به تو گفت؟ من هم همه آنچه دیدم را نقل کردم. پس عمر گفت: خداوند خلیفه رسول خدا را رحمت کند. آنچه دیدید پنهان کنید، زیرا همه اش هذیان است، و شما خانواده ای هستید که به گفتن هذیان در وقت مردن، مشهورید. عایشه نیز این سه را تصدیق نمود. پس عمر به من گفت: تو را برحذر می دارم که آنچه شنیده ای نقل کنی. زیرا علیّ بن ابی طالب و اهل بیت
#گزارش_صوتی 🎙
.
#آئین_سنتی_سمنو_پزان
.
#ولادت_حضرت_صدیقه_سلام_الله_علیها
.
#ابوبکر_کشون🧯
.
#حسینیه_و_مضیف_حضرت_جون_بن_حوی_سلام_الله_علیه_قم
.
جمادی_الثانی_۱۴۴۵_هجری_قمری
پنج شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۲ هجری شمسی
.
#لعنت_بر_جبت_و_طاغوت
.
@JawnbinHuwai. 👇🏻
با سلام و عرض ادب🌹
عظم الله اجورنا و اجورکم
.
مجلس توسل و ذکر مصائب اهل البیت علیهم السلام به نیت سلامتی و تعجیل در فرج مولانا بقیه الله الاعظم
.
از شنبه ۲۳ دی ۱۴۰۲ مصادف با اول رجب ۱۴۴۵ راس ساعت ۱۹:۰۰
به مدت پنج شب
.
قم المقدسه . چهارمردان کوچه ۲۰ پلاک ۶
حسینیه و مضیف حضرت جون بن حوی
.
@JawnbinHuwai