:
➰➰➰➰➰➰➰➰➰
شعر مادر
ای خداصبر بده در غم بی مادری ام
سخت لبریز شده عاطفه ی دختری ام
مادرم کو... که کشد دست نوازش به سرم
یا مراهم ببرد یا کند از غم بری ام.
✨✨✨✨✨
حالا ببرمت خونه علی ... برا بی مادری زینب و بچه های علی...
خانه داری شده کار من طفل معصوم
نیست ای مادر من تجربه ی مادری ام
فضه فکر منو فکر حسنین است ولی
من غم خانه نشین دارمو از خود بری ام.
بیوجودت ای پدر، مهر و وفا از خانه رفت
قمری شیدای ما، از بام این کاشانه رفت
تا که ما شیدای مهر آن پدر گشتیم، او
دل ز ما برکند و رخ برتافت، چون پروانه رفت
ای فلک با من اگر مهر و وفا داری چرا
مهر تابانم، چنین از جمع ما بیگانه رفت
شادمان بودیم ما در سایهی مهرش ولی
قصه آخر شد، سر آمد دور و این افسانه رفت
گوییا او با خدای خویش پیمان بسته بود
دل برید از ما چنین و بر سر پیمانه رفت
ما همه مشتاق دیدار رخش بودیم و او
رخ ز ما پوشید و این سان، عاشق و مستانه رفت
در شگفتم او چه از حق دید که این سان با شتاب
همچو دانایی که بگریزد ز هر میخانه رفت
شکر لله چون که عمری با خلوص و خیر بود
عاقبت چون سرکشد این باده شکرانه، رفت
تکیهگاه خانهی ما بود اما عاقبت
از میان خانهی ما اُستُن حنانه رفت
همچنان «سیمرغ» زیر سایهی آن دولتش
رنگ و رویی داشتیم، آن دولت فرزانه رفت
ببار ای دیده اشک غم ز یاری
که کارم گشته هردم بی قراری
ببین نای سخن گفتن ندارم
دگر شب میل بر خفتن ندارم
بریزد کوه زآه سینه سوزم
نباشد فرق و در شب یا که روزم
از آن ساعت که رفتی از برِ من
زکف رفته همی تاج سرِ من
دو چشمم بر در است شاید بیائی
امان و داد زتو ناید صدائی
دگر من همنشین آه و دردم
ببین از داغ تو لبریز دردم
شده عکسِ به دیوار مونس من
که باشد تا شود فریاد رسِ من
تورا دست اجل از ما گرفته
پدر (مادر)در گور تنگ مأوا گرفته
گل کاشانه ام جانم فدایت
امید خانه ام جانم فدایت
زجا برخیز و بابا (مادر) دل نوازم
کنار قبر تو منزل بسازم
شب هرجمعه آیم بر مزارت
کنم اشک دوچشمانم نثارت
(صفا) آه جگر سوزت مراکشت
که داغ ماتمش بشکست مرا پشت
سبک ببار ای بارون...
ای گل زندگانی من
شور من شادمانی من
حاصل جوانی من
واویلا
ای سرو رشیدم پسر
ای عشق و امیدم پسر
از داغت چه کشیدم پسر
از غمت خمیدم پسر
واویلا
آرزوی مادر تویی
عصای دست پدر تویی
عشق برادر تویی
امید دل خواهر تویی
واویلا
شروه دشتی در مرگ برادر »
عمری را زحمت ● بیجا کشیدم … !!
ای دلم دیوانه و دیوونه تر شد … !!
خراب و کهنه و ● پوسیده تر شد … !!
روزگار ای گلی گم کرده ام میجویم او را … !!
به هر گل میرسم میبویم اورا … !!
گل من یک ● نشانی در بغل داشت … !!
وای گلم پیراهن کهنه ● به تن داشت … !!
هفت هشت روزه که بوی گل نیومد … !!
صدای نغمه ● داداش نیومد … !!
برید از باغبون گل بپرسید
🏴🏴🏴🏴🏴
*مرثیه خوانی در وصف شهادت زهرای مرضیه(س)*
🏴🏴🏴🏴😭
*مدینه گریه کن امشب*
*که بی مادر شده زینب*
*بنال ای دل بسوز ای دل*
*شب شام غریبان است*
*علی از دیـده گریـان و*
*مدینـه بیتالحزان است*
* مدینه! گریه کن امشب*
*که بیمادر شده زینب2*
****🏴🏴🏴
*امیرالمؤمنین امشب کفن کـن جسم زهرا را2*
*ز اشک دیده دریا کن تمام دشت و صحرا را2*
🏴🏴🏴
* مدینه! گریه کن امشب که بیمادر شده زینب*
****
* امیرالمؤمنین امشب کنار تربت زهرا2*
*
*بنـال آهسته آهسته کنار تربت زهرا2*
🏴🏴
*مدینه! گریه کن امشب*
*که بیمادر شده زینب*
****
*مدینه! عالم هستی شده غمخانۀ حیدر2*
*ببین تابوت زهرا را به روی شانۀ حیدر2*
🏴🏴
* مدینه! گریه کن امشب که بیمادر شده زینب*
*
*خداونـدا خداونـدا بـه یـاد غـربت زهرا2*
* شده اشک علی امشب گلاب تربت زهرا2*
🏴🏴
* مدینه! گریه کن امشب*
*که بیمادر شده زینب*
****
*علـی صـورت نهـاده بـر مـزار یار تنهایش2*
* الهی بشکند دستی که سیلی زد به زهرایش*
🏴🏴🏴
* مدینه! گریه کن امشب که بیمادر شده زینب*
****
*بـه پایان آمـده امشب امـانتداری مولا2*
*برون کن فاطمه! دستی برای یاری مولا2*
🏴🏴🏴
* مدینه! گریه کن امشب*
*که بیمادر شده زینب*
*
🏴🏴🏴
روضه در عزای پدر
بیا باهم رویم اندر خرابه
برای دیدن طفل سه ساله
چرا اندر خرابه جایی داره
غم داغ پدر در سینه داره
الهی هیچ دختری داغ بابا نبینه اونایی که امروز بابا ندارن اونایی که یتیمند در خونه ی بی بی رقیه نشستن قربونت برم بی بی جان
خدا نکنه دختری بهونه ی بابا بگیره همونایی که بزرگند بابا ازدست دادن به خدا گاهی اوقات
دلشون پر میزنه برابابا بلند شد صدازد عمه جون بابامو میخوام آخه دخترا عادتشون این
اگه یه چیزی بخوان باگریه میگیرن
وقتی هم بگیرن به کسی نمیدن
سروآوردن تو خرابه بغل کرده این سرو
بچه های دیگه اومدن میگن رقیه جون به ما هم بده سرو ببوسیم میگه نمیدم سر بابا ی خودم
قربونت برم بی بی جان
حاضری درد دل بی بی رقیه رو بشنوی
خدا دست از سرم بردار من بابا ندارم
زخمی شدم بهر دویدن پا ندارم
گیسو سفیدم احترامم رانگه دار
آخ کجای دنیا دیدی یه دختر سه ساله وموی سرش سفید باشه
سیلی مزن من باکسی دعوا ندارم
باشد بزن چشم عمورا دور دیدی
من هیچ کس را بین این صحرا ندارم
زیبایی دختر به گیسوی بلند است
وایی مثل گذشته ی گیسوی زیبا ندارم
این چند وقت از درو دیوار خوردم
دیگر برای ضربه هایم جا ندارم
گفتم به عمه از خدا مرگم بخواهد
خسته شدم میلی به این دنیا ندارم
گیرم که پس دادند هر دو گوشواره ی
سادات من وببخشند
گوشی برای گوشواره ها ندارم
شیرین زبان بودم صدایم را بریدند
آهنگ سابق رابه هر آوا ندارم
به خدا اونایی که بابا دارید قدر باباروبدونید
یه جمله اززبون دختر خانم هاش بگم والتماس دعا
بابای مهربون من ای ماه آسمون من
آخ بابا... طاقت دوری ندارم2
دلم مبخواد یه بار دیگه سر رویزانوت بزارم
فرشته ها گریه کنید بابای ما زیر خاک
سه روز که ندیدمش غم تودلم یه عالمه2
به خدا بی بی رقیه حرفی زد
دخترا قدر بابا رو بدونید
درد بی بابایی رو نمی دونید
اونی که بابا داره غم نداره
چیزی توی این جهان کم نداره
الهی هرکی سفر کرده داره
خبر بد کسی برای او نیاره
من بابا ندارم افسرده ام
کاشکی در کرببلا مرده بودم
#پدر
با سبک دشتی
بیا زیبا گلم باباے نازم
تو بودے بعد ایزد چاره سازم
دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ
زده بر شیشهٔ قلبم اجل سنگ
اجل بردے یگانه دلنوازم
بگو ڪه بے پدر دیگر چسازم
دیگر ڪاشانه ام خاموش و سرده
دلم از داغ مرگش پر ز درده
پدر بر سر مرا چون سایه بان بود
غم مرگش برایم بس گران بود
فلک ڪردے عجب بے آشیانم
زدے آتش به باغ و باغبانم
فراقش نوحه خوانم تاقیامت
سفر ڪرده برو جانا سلامت
الهے قبر تو پر نورِ گردد
به مولا باب من محشورِ گردد
(صفا) خاک ڪف پاے پدر بود
چرا ڪه بر صفا او تاج سر بود
شاعر حاج قاسم جناتیان قادیڪلایی
اجراے سبڪ:🎤 با نواے مداح اهل بیت استاد بختیاری
*◾نوحۂ مراسم ختم پدر◾*
*رفته بابا از کنارم*
*داغِ او بر قلبِ زارم(2)*
*تکیه گاه عمرِ من رفته زِ دستم*
*بعدِ او از زندگی دلخسته هستم*
*ایخدا صبری بده بر این دلِ زار*
*دیگر از این ماجرا در هم شکستم*
*رفته بابا از کنارم*
*داغ او بر قلب زارم(2)*
*او که بوده هر نفس اندر کنارم*
*رفته بابا و کسی دیگر ندارم*
*گشته ام گریان زِ داغ بابِ خوبم*
*اشک غم از بهر او از دیده بارم*
*رفته بابا از کنارم*
*داغِ او بر قلب زارم(2)*
*من شدم چون بلبلِ بی آشیانه*
*رفته است مهر وصفا دیگر زِ خانه*
*آرزوهایم همه بر باد رفته*
*دل بگیرد دائماً از او بهانه*
*رفته بابا از کنارم*
*داغ او بر قلب زارم(2)*
*گویم هر دم ای پدر داد از جدایی*
*مهربان بابای من بر گو کجایی*
*بر سَرِ قبرت بیایم حالِ مَحزون*
*من نشستم انتظارت کی میایی*
*رفته بابا از کنارم*
*داغ او بر قلب زارم(2)*
*من شدم از داغِ هجرانش گرفتار*
*رفته از دستم خدا آن بهترین یار*
*(هستی)را یاری نما یارب به اشعار*
*بابای(پرویزی)را بهرش نگهدار*
*رفته بابا از کنارم*
*داغ او بر قلب زارم(2)*
*👈🏻سراینده شعر: علیمحمدی📝*
1_1258829047.mp3
6.1M
#عاشقانه و دلسوز با #پدران آسمانی
#مناسب دکلمه با نی
آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو...
تو کجایی پدرم...؟!
آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو...
بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا...
آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو...
جانِ من حرف بزن!
امر بفرما پدرم.
آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو...
کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست
آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو...
پدر ای یاد تو آرامش من...!
امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟!
جانِ من زود بیا
بغلم کن پدرم...!
آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو...
به خدا دلتنگم!
رو به رویم بِنِشینی کافیست
همه دنیا به کنار...
گرچه از دور ولی، من تو را میبوسم
آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو. ..
#نیم از عالم خاک
ختم خوانی
دشتی پدر
فلک دادو فلک بیداد از این دل…
هزاران ناله صد فریاد از این دل
فلک با قلب بیمارم چه کردی؟ به درد و غم گرفتارم، تو کردی
فلک بردی همه دارو ندارم
زبعدبابامن یاری ندارم
فلک دارم من ازتو که شکایت
غم دل رابگویم باحکایت
فلک بردی تو بابای عزیزم
سرقبرش نشستم اشک ریزم
به سر شد عمر من؛ شادی ندیدم!
به سینه غم نشست و نا امیدم…
کشم آهی دل دشمن بسوزه؛ که دل خون هنوزم که هنوزه…
🖤🖤🖤🖤🖤
🖤🍃💦🥀🍃💦🥀🍃
🍃💦🍃
💦🍃🥀
🥀
🍃
🕊﷽🕊
#دشتی...
#پدر_ومادر
چه غمگین و چه تنها شد دل من
ببین ماتم سرا شد منزل من
بابام رفته ز دستم تا قیومت
دیگه چاره نداره مشکل من
🥀
بسوز ای دل به حال روزگارم
بنال ای دل کسی را من ندارم
بسوز ای شمع امشب در کنارم
که درخاکه همه دار و ندارم
🥀
قسم بر تو که تا دنیاست دنیا
فراموشت نخواهم کرد بابا
گوای من خدای می و قهار
تو رفتی شدم بعد تو بی یار
🥀
شب از ره میرسد بابا کجایی
شدم بی مونس و تنها کجایی
به لانه پر کشند مرغان ز گلشن
ولی بابا نیاید در پر من
🥀
بنال ای دل که دائم بی قرارم
غریب و بی کس و بیمار و زارم
بنال ای دل که مو از داغ بابام
هوای های های گریه دارم
🥀
فلک دیدی چه آوردی به روزم
گرفتی بابای خوب و دل سوزم
یقین دارم که تقدیرم همین بود
سزاوارم خودم تنها بسوزم
🥀
مسلمونون دل زارم ببینید
جدایی من و بابام ببینین
نمی خاستم من از بابا جدا شم
جدایی با پدر هرگز نبینید
⬅️# دشتی خوانی
توک نیستی دلوم شوری نداره
چراغ خونمون نوری نداره
اخ بابا باابا
🥀
بیا بابا بیا تا زودبرگرد
دله من طاقت دوری نداره
🥀
زهجران تو پر پر میزند دل
زدلتنگی به هر در میزند
🥀
چوبلبل در فراق رویت ای گل
به دیوار قفس سر میزند دل
🥀
فلک دادو فلک داد و فلک داد
فلک از کودکی دست غموم داد
فلک نگداشت ک من سامان بگیرم
کلید شهر ماتم را به من داد
🥀
خدا مادرم را کجا میبرند2
گمانم برای شفا میبرند
منو خانه داری ، منو سوگواری –خداااا مادرم2
نماز شبت شد قضااا مادرم
گرفتم برایت عزاااا مادرم
منو خانه داری ، منو سوگواری –خداااا مادرم 2
گهی چادرت راااا بسر می کنم 2
گهی جاااانب در نظر میکنم
منو خانه داری ، منو سوگواری –خدااااا مادرم 2
نسیم وفاااا از سحر میرود 2
صفای مدینه سفر میرود
منو خانه داری ، منو سوگواری –خدااااا مادرم 2
خداایا گلم زیر گل میرود 2
زدیده رود ز دل میرود
قرار دل من همه حاصل من مروفاطمه 2
خدا یا گل من که نیلی نبود
جواب پیمبر که سیلی نبود
قرار دل من همه حاصل من مروفاطمه 2
خدا حافظ ای یااااس نیلوفری
گمانم مرااااا هم رهت میبری
قرار دل من همه حاصل من مروفاطمه
خدایا گلم زیر گل میرود 2
زدیده رود کی زدل میرود
قرار دل من همه حاصل من مروفاطمه 2
خدایا گل من که نیلی نبووود
جواب پیمبر که سیلی نبوووود
قرار دل من همه حاصل من مروفاطمه 2
⬅️#دشتی خوانی ختم #
فلک دیدی چ خاکی برسروم کرد
زهجرون عزیزون بدتروم کرد
ک از روزی مو چشمونم گشودم
غم دوری بچشمون تروم کرد
🥀
فلک دیدی ب حال مو چها کرد
مرا هم از عزیزووم جداکرد
میون منزلی خرم ک بودیم
نصیب هرکدوممون دوتا کرد
🥀
مو تاب دوری از جونوم نداروم
ندارم طاقت هم خونوم نداروم
دوتامون توی غربت بی نصیبن
دوتامون توی شهر خود غریبن
🥀
بسیل اشک ازدوری بنالم
زدوری عزیزونوم بلالوم
من اشفته حیرونم ندونم
ک تاکی باید از غصه بنالوم
🥀
تش هجرون نشسته روی سینم
عزیزوم گشته اواره غمینم
نصیبوم سرزنشهای مصیبت
شده غم روز اول همنشینم
🥀
اسیر محنتم ازادیم نیس
خراب غصهام ک شادیم نیس
مو بادرد وستمها خوگرفتم
ک بار اخری دگر ازادیم نیس
🥀
عزیزونوم شدن اواره ای وای
دل تنگوم شده بیچاره ای وای
عجب بخت سیاهی شد نصیبوم
ندارم یکتنی غخواره ای وای
🥀
زبس اشک از دوچشمونم رون کرد
جگر از درد هجرون غرق خون کرد
سوای دوری از روی عزیزام
کلام دشمنون دردم فزون کرد
🥀
زبس بادوری وغم خو گرفتم
زچشمونم زگریه سو گرفتم
شووروز افراق وغم بنالوم
مثه مادر ب غم پهلو گرفتم
🥀
طلای ناب دورهم نشستن
نباشد بوتر از قلبی شکستن
خوشانروزی ک باهم مینشستیم
بدان اقبال ک از خوبون گسستن
🥀
زاحوال خرابم نی خبردار
اگ باشه بسوزه برمن زار
بپاشین برجگر ابی روان تا
شود قلب شکستم معدن یار
⬛️ #روضه_ختم_پدر
🔺بهشت رفتن اگر مایلی ز باب نجات
🔻بفرست بهر حسین شاه کربلا صلوات
🔻رخسار شهید کربلا را صلوات
🔺سالار قیام نینوا را صلوات
🔻جان ها به فدای نام والای حسین
آ🔺ن نور دو چشم مصطفی را صلوات
☑️((السلامعلیکیااباعبدالله))
#یاحسینیاحسینیاحسین☑️
▪️فلک از کف ربودی پدرم را
◾️ شرار غم زدی این پیکرم را
▪️گلمرا ای فلک بردی ز دستم
◾️به هجران تو ای بابا نشستم
▪️چو شمعی سوزم و سازم هماره
◾️ندارم از فراقت راه چاره
▪️عزیز جان من بابا کجایی
◾️چرا کردی زما بابا جدایی
▪️مرا با خون دل تو پروری
◾️ برایم رنج و زحمت ها کشیدی
▪️نخواهی رفت از این قلب زارم
◾️خدا داند زداغت داغدارم
▪️ دعای خیر کن بابا برایم
◾️که هم درمانده ام هم بی قرارم
▪️پدرجان سینه ای بی تاب دارم
◾️به یادت دیدهٔ پر آب دارم
▪️بیا بار دیگر در خانه بابا
◾️دلی از غصه چون خوناب دارم
⬅️حرف دل دختراشو امروز برات بخونم بگو بابا...
ز آن نالم که بابا در برم نیست
صفا و سایهٔ او بر سرم نیست
یادش بخیر روزایی که بابا داشتم،سایه بابا بالا سرم بود،
ای عزیز بابا...
مرا گر دولت عالم ببخشند
برابر با نگاه پدرم نیست
⏪همه عالم باشند اما تو نیستی بابا، دلم تنگه،ای بابا...
آخ چرا از من جدای جون بابا
ز تو نایدصدای جون بابا
بابا...
گره افتاده در کارم پس از تو
بگو با من کجای جون بابا
⬅️همیشه هر وقت سختی داشتم کنارت نشستم، دلخوشیم بود بابا دارم،
ای بابا بابا..
ببین بی تو دلم را غم گرفته
به درد ما دوایی جون بابا
آخ منو این جای خالی وامصیبت
چنین آشفته حالی وامصیبت
چه باید کرد و با داغ تو بابا
بگو با من کجای جون بابا
⬅️ بگم آی مردم دستتون درد نکنه، همه اومدین بدن نازنین بابا را غسل دادین، تشریح کردین، وقتی بدن بابا رو میبردن یکی بلند صدا میزد به عزت و شرف لا اله الا الله، آی مردم بلند بگید لا اله الا الله،
همه پشت سر جنازه بابا می گفتن لا اله الا الله
اما می خوام یه جمله بگم نالشو بزنیُ اشک بریزی برا غربت امیرالمومنین،
می خوام بگم ای کاش این جمعیت می اومدن کوفه،
شام غریبان امیرالمومنین،
اون دل شبی که علی را تشییع کردند کسی نگفت بلند بگو لا اله الا الله امیرالمومنین غریبه امیرالمومنین مظلومه
امروز برای غربت علی گریه کن،
امروز برای غربت علی ناله بزن،
⬅️⬅️ بمیرم صدا زد حسنم بابا حسینم بابا، نیمه شب غسلم بدین نیمه شبب کفن کنید، نیمه شب تشییع کنید،
کدوم بابایی رو سراغ دارین که نیمه شب غسل بِدن، نیمه شب کفن کنند،
میگه دیدم امیرالمومنین رو دارن غسل میدن، ابی عبدالله آب میریزه، امام حسن بدن بابا رو غسل میده
( حیدر غریب براش گریه کن اموات فیض ببرن روح این پدر سر سفره امیرالمومنین مهمان باشه )
یه وقت دیدن امیرالمومنین به اذن خدا خودش داره شونه به شونه میشه،
همه برا علی گریه میکردن اما دیدن یه خانمی گوشه ای ایستاده اشک میریزه،
هی زیر لب میگه بابا بابا بابا بابا
( دختر بابا رو خیر دوست داره مخصوصا که باباش غریب باشه مخصوصا اگه بابامش مظلوم باشه...
هی زیر لب میگفت....
بابای خوبم بابای مظلومم
⬅️ بابای خوب و مهربون
⬅️حرفامو از چشام بخون
⬅️من التماست می کنم
⬅️یه شب دیگه پیشم بمون2
اما بدن علی رو شبانه غسل دادن،
شبانه کفن کردن، شبانه تشییع کردن،
⬅️می خوام بگم یا امیر المومنین آقاجان،
قربون غربتت برم علی جان
بدن شما رو توی پنج جامه کفن کردن،
تو تابوت گذاشتن،
جلوی تابوت میکائیل گرفت، جبرئیل گرفت، عقب تابوت ابی عبدالله امام حسن گرفتن،
آقا جان اگه نیمه شبم بود، شما را تشریح کردن...
اما آی حسینیا...
میخوای دلتو ببرم کربلا نالشو بزنی..
آی کربلائیا بمیرم برا اون بدنی که...
رو خاک گرم کربلا تشییع کردند..
اما تشییع جنازه اش ویژه بود...
ده نفر نعل تازه زدن به اسب ها..
رو بدن نازنین ابی عبدالله تاختند
الهی نبینی داغ برادرتو،...
الهی سایه داداشت بالا سرت باشه...
مگه میشه خواهر بدن برادرشو نشناسه.....
یه خواهر دل سوختهای اومد گودی قتلگاه...
این شمشیر شکسته ها روکنار زد...
نیزه شکسته هارو کنار زد...
هی میگفت...
▪️ گلی گم کرده ام میجویم او را
▪️ به هر گل میرسم میبویم اورا
▪️گل من یک نشانی در بدن داشت
▪️یکی پیراهن کهنه به تن داشت
🔺 حسینم به کجایی
🔻 که مُردم زجدایی
هر چقدر ارادت داری به ابی عبدالله ع صدای نالتو بلند کن سه مرتبه ناله بزن یا حسین.....
شعربراي فراق فرزند
خوابيدي بدون لالايي و قصه
حالا آسوده بخواب بي درد و غصه
ديگه کابوس زمستون نميبيني
توي خواب گلاي حسرت نميچيني
ديگه خورشيد چهرتو نميسوزونه
جاي سيليهاي باد روش نميمونه
ديگه بيدار نميشي با نگروني
يا با ترديد که بري يا که بموني
دل تو بردي با خود يه جاي ديگه
اونجاکه خدا برات لاي لاي ميگه
…………………………………..
شعردرفراق برادر
گلزار بهشت است گل روي برادر
آيد به مشام دل وجان بوي برادر
گر طالب مردانگي و صدق وصفايي
هر روز گذر کن به سر کوي برادر
هم خون تووحافظ ناموس توباشد
بنگر به وفا و شرف و خوي برادر
آري غم مرگش شکند قلب و کمر را
تابي-نرسد بهر تو از سوي برادر
صبر از کف انسان برد اندوه و فراقش
خم ميشود از غم قد دلجوي برادر
……………………………………..
شعردرعزاي فرزند
فلک توخون به دل پيروهم جوان کردي
گل هميشه بهار مرا خزان کردي
گل مرا به بر بردي به پيش چشمانم
به زير خاک سيه بردي و نهان کردي
تو اي کبوتر کم کرده اي مکان درخاک
و يا که خود طيران سوي آسمان کردي
جوان نو خط ،ناکام، نامراد، مگر
فرشته بودي و پرواز در جنان کردي
يگانه غنچه نشکفته ، مونس مادر
تو خون به قلب من زار ناتوان کردي
سر مزار تو امروز دسته گل آرند
چرا تو نوگل من ترک دوستان کردي
مه دو هفته من،سر زخواب ناز برآر
قد چو سرو مرا از غمت کمان کردي
……………………………………….
شعردرعزاي پسرجوان
از دست من اي چرخ گرفتي پسرم را
لعنت به جفاي تو شکستي کمرم را
رحمي به من تازه جوان مرده نکردي
پنهان به دل خاک نمودي گهرم را
افسوس که روي مه او سير نديدم
بر خاک فکندي ز چه زيبا قمرم را
هم نوردو چشم من هم طاقت جان بود
بردي از کفم طاقت و نور بصرم را
آخر زبد حادثه خم شد کمر من
ديدم که شده غرق به خون شيرنرم را
آخر زمن خسته چه ديده وشنيدي
چون برف نمودي از محن موي سرم را
اين تازه جوان حاصل عمر و ثمرم بود
بر باد فنا داده اي آخر ثمرم را
از دست من افتاد عصا در موقع پيري
صدباره نموده غم مرگش جگرم را
جز صبر ندارم به جهان چاره ديگر
اين گونه نوشتند قضا و قدرم را
…………………………………….
شعرداغ فرزند
قصه مرگ تورا ناگه شنيدن زود بود
درعزايت جامه اندر تن دريدن زودبود
آخر اي جان پسراي ميوه قلب پدر
در ديار نيستي منزل خريدن زودبود
اشک حسرت از دوچشم مادرت هرصبح وشام
از غم هجر ره ماهت چکيدن زود بود
جان شيرين تر ز جانت از جفاي روزگار
در شباب زندگي بر لب رسيدن زودبود
مادر بيچاره ات دائم کند آه و فغان
بهر او داغ غم مرگ تو ديدن زودبود
ديده بگشا با برادرهاي خودبرگو سخن
نطق تو خاموش از گفت وشنيدن زودبود
بي کس وتنها و بي ياور در اين کنج لحد
دور از اهل و عيالت آرميدن زودبود
…………………………………………….
شعربراي عزاي جوان
اي پسر از غم تو خون شده اشک بصرم
خيز و بنگر که زبعد تو چه آمد به سرم
زندگاني شده بهر پدرت درد آور
خون دل مي چکد از ديده به سوزدجگرم
زغمت شام و سحر ديده تر و نالانم
رفته طاقت ز دل و خم شده اکنون کمرم
من به يادت همه شب ناله کنم تا به سحر
تو نمردي پسرم جلوه گري در نظرم
باورم نيست که دل کندي و از ما رفتي
مانده ام ديده به در تا کسي آرد خبرم
از غمت موي سياهم شده چون روز سپيد
تا به کي با دل خون گشته به راهت نگرم
ببينم اي کاش شبي روي مهت اندر خواب
بوسم از خاک رهت اي مه نيکو سيرم
پس کجا مانده اجل بر سر بالين آيد
جان من گيرد و راحت شوم آخر پسرم
………………………………………..
غم داغ جوان»
غم داغ جوان سخت است ودشوار
کسی نبود از این غصه خبردار
مگر ان کسی که خود داغ جوان دید
که دارد دیده ای از غصه خونبار
جوان از دست داده خوب داند
چه امد بر سر سلطان ابرار
غم داغ جوان زخمی است جانکاه
که بر این زخم مرهم نیست در کار
حسین بن علی زخمی به دل داشت
ز داغ ان جوان ماه رخسار
که ان عالم به رویا دید ونالید
فشاند از دیدگانش اشک بسیار
بنا باشد اگر اشکی بریزیم
که از هر قطره اش برخیزد اثار
تسلی دل غمدیده گردد
شود نور وچراغی درشب تار
که هم قلب پدر ارام گیرد
و هم بهره برد فرزند سرشار
بخوانم از جوان سرو قدی
که در کرب وبلا از جور اشرار
تنش از تیغ کین شد اربا اربا
ز جور دشمن بی رحم و غدار
دم اخر صدا میزد پدر را
بیا بنگر علی را اخرین بار
به سرعت امده در قلب میدان
بدید ان مردم بدتر ز کفار
حسین امد کنار نعش اکبر
چنان زد صیحه مولا با دل زار
جوانان بنی هاشم بیایید
ببینیدم چسان گشتم گرفتار
……………………………
جوان
گریزبه روضه علی اکبر(ع)
اگر که گل رود از باغ ، باغبان چه کند ؟
وگر خزان برسد ، با غم نهان چه کند ؟
اگر که غنچه شود پرپر از غمش بلبل
نسوزد و نکند ناله و فغان چه کند ؟
زنی که یک پسر از دولت جهان دارد
به روز واقعه با ماتم جوان چه کند ؟
اگر که با غم او سازد و کنار آید
به دشت خاطره با قد کمان چه کند ؟
شنیده ام که زنی در کرببلا می گفت
پس از تو مادر رنجور و ناتوان چه کند ؟
عصای دست پدر بودی و شکستی حیف
پس از تو مانده که با داغ بی امان چه کند ؟
غم و غریبی و غربت کنار ، خون خدا
میان هلهله با خنجر زبان چه کند ؟
تو قطعه قطعه تر از لفظ اربا اربایی
برای شرح غمت مانده روضه خوان چه کند ؟
صریح سرخ سرت را چنین به خون آلود
به نیزه می برد اینگونه نیزه بان چه کند ؟
محمد مبشری
…………………………………زمزمه داغ جوان
سبک ( مدینه شهر پیغمبر )
گوشواره
کجایی ای جوان من
ببین قدِّ کمان من
خدایا شد گلم پرپر ، ز داغش در نوا هستم
ندارم طاقت ماندن ، ز درد و غصه بشکستم
….
بسوزم من بسازم من ، ز داغت ای گل نازم
شدم خانه خراب آخر ، چرا رفتی تو از دستم
….
ز یادم کی رود بیرون ، صفای قد رعنایش
هنوزم مانده در گوشم ، طنین لحن زیبایش
….
پس از این بنگرم باید به حسرت روی عکسش را
عزیزم رفته از دستم ، دگر خالی شده جایش
محمد مبشری
……………………………………………………….
#جوان_ناکام
ناکام نیست آنکه ز دنیا جوان رود
یا از جهان شکسته دل و خسته جان رود
ناکام نیست آنکه بمیرد ز داغ دل
یا عاشقی که با غم و رنج نهان رود
ناکام نیست آنکه ز گلزار زندگی
ناچیده گل به حسرت ازین بوستان رود
ناکام آن کسی که به درگاه ذوالجلال
یک ره نکرده سجده ازین خاکدان رود
ناکام آن کسی که ز نور محمدی
نابرده بهره، خاک شود، از میان رود
ناکام آن کسی است که بی مهر مرتضی
نزد قسیم نار و قسیم جنان رود
ناکام آن کسی که ز درگاه فاطمه
مطرود گردد و ز پی این و آن رود
ناکام آن کسی است که بیگانه با حسن
در حال جهل و غفلتش از تن روان رود
ناکام، آن کسی است که عشق حسین را
پیدا نکرده، بی خبر از این جهان رود
ناکام آن کسی است که همچون معاویه
قرآن به کف به جنگ امام زمان رود
دنیا، حسان، چو مرحله ی امتحان ماست
ناکام، آن که رد شده از امتحان رود
…………………………………………………دوست
رفیقان در جوانی چون حبابند.
به پیری گر رسند چون آفتابند.
رفیقان زبانی را به خروار .
خریداری کنم با پول ودینار.
رفیقان دگر هم جان نثارند.
به پای دوستان جان میسپارند.
خریداریشان سخت است ودشوار.
به سیم زر ویا درهم ودینار.
رفیقانی که جان را هدیه کردند.
به کنج قلب یاران تکیه کردند.
بله نام رفیقان مسمم.
به پیش چشم ما باشد مجسم.
نسازند خاطر یاران مشوش.
به سینه نامشان گشته منقش.
رفیقی گر تو راست اندر جوانی .
اگر قدر ورا از جان بدانی .
به روز پیری وتنهایی ای دوست.
گلی اندر کنارت داری ای دوست.
غلام قدر رفیقان نیک داند.
ز دل نام رفیقان نیک خواند.
………………………………………
شهریار
جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام
به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد
قضای آسمانی بود مشتاقی و مهجوری
چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد
شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست
بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد
هنوز از آبشار دیده دامان رشک دریا بود
که ما را سینه آتشفشان آتشفشانی کرد
چه بود ار باز می گشتی به روز من توانائی
که خود دیدی چها با روزگارم ناتوانی کرد
جوانی کردن ای دل شیوه جانانه بود اما
جوانی هم پی جانان شد و با ما جوانی کرد
جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود
دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد
جوانان در بهار عمر یاد از شهریار آرید
که عمری در گلستان جوانی نغمه خوانی کرد
❤جوان
دست طوفان بلا غنچه من پر پر کرد
شعله بر خرمنم افکنده و
خاکستر کرد
سرو قدی که امید پدر و مادر بود
بی گنه رفت و چه ها با پدر ومادر کرد
خویش وبیگانه ز داغ تو عزادار شدند
حیف از ان سرو که در خاک سیه بستر کرد
علی ای تازه جوانم کمرم بی تو شکست
ناله و زاری من گوش فلک را کر کرد
بخدا شادی و رونق ز دل وخانه برفت
دست تقدیر مرا رخت سیه در بر کرد
تسلیت واژه ناچیز بود در غم تو
شفق از خون جگر چهره خود احمر کرد
………………………………………….
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
میرفت خیال تو ز چشم من و میگفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست
…………………………………………..
روضه و زبانحال در فوت فرزند
الهي هيـــچ بابايي نبيـــند
كه در سوگ جوان خود نشيند
منم آن باغـــبان زار و خسته
كه در سوگ جوان خود نشسته
يه دعا ميكنم، هر كسي كه دل شكسته است زير لب آمين بگه...
درسته مرگ پير و جوان نميشناسه...
درسته وقتي اجل برسه ، بايد بريم...
اما دعاي من اينه ، الهي جگر هيچ پدر مادري به داغ جوان نسوزه...
به گمانت نرسد داغ جوان آسان است
خون اگر گریه کنی بهر جوان جا دارد
الهي هيچ مادري چشم انتظار بچه اش نمونه...
از امام صادق(ع)پرسيدند ، آقا جان!!!در اين دنيا بهترين لحظه براي پدر چه
لحظه اي است؟؟؟
بگـــفتا زاده ي خـــتم النّبيين
نــبـاشـد لـذتي بـالا تر از اين
جـوانـي در بــهار زنــدگــاني
بـه هـنـگــام شباب و كامراني
خــرامــان گـام بر دارد هَماره
كــنـد بـابـا بـه اندامش نظاره
بـگـويـد گرچه زحمتها كشيدم
ولـي زيـبـا جـوانـي پـروريدم
آقا فرمود: لحظه اي كه يك پسر جوان بشه ، جلوي چشم بابا راه بره...
همه ي آرزوي پدر و مادر اينه ، ميگن الهي به ما فرصت بده ، زنده بمونيم
عروسيه پسرمونو ببينيم...
امـيــدش زيــر چـرخ آبنوسي
كـنـد از بـهـر فرزندش عروسي
دوباره از امام صادق(ع) پرسيد، آقا جان ، سخت ترين لحظه ي عمر پدر چه
لحظه اي است؟؟؟
حضرت فرمود: لحظه اي كه يك پدر جان سپردن فرزندشو ببينه...
هــمـان زيـبـا جوان سَـرو بالا
دهــد جـان در بـرِ چشمان بابا
يه جمله از زبان پدر و مادر داغديده ي ........... بگم.
پسرم باور نميكردم، يه روز من زنده باشم و تو زير خاك باشي...
باور نميكردم، يه روز با چشم گريان به دوستانت خوش آمد بگم...
آرزو داشتم دوستانت رو شب عروسيت دعوت كنم، اما افسوس كه نشد...
خدا نكنه هيچ پدري جان دادن بچه اش رو ببينه...
داغ جوان خيلي جانسوزه...
پدر و مادري كه داغ جوان ببينند ، ديگه روي لبهاشون گل خنده نمينشينه...
وقتي يك جوان از دنيا ميره،پدر ميگه: خدايا عصاي پيري از دستم افتاد...
برادر ميگه: خدايا كمرم شكست...
خواهر براي برادرش اشك ميريزه...ناله ميزنه...
امابميرم براي دل مهربون مادر...
مادر ميگه:خدايا جگرم ميسوزه...
از اين به بعد با اين مادر داغديده مهربانتر باشيد...
چرا؟؟؟
آخه مادريكه داغ جوان ببينه، دلشكسته ميشه...
اينجا اين مردم آمدند ، اشك چشم اين پدر و مادر داغديده را پاك كردند...
تسليت دادند، ابراز همدردي كردند...
اما بميرم براي دل داغديده ي حسين...
فدای اون لحظه ای اباعبدالله به کنار بدن پاره پاره علی رسید...
پـسر نـگاه به اشك غم پدر مي كـرد
پدر نـظاره به خون سر پسر مي كـرد
پدر ز داغ پسر باغ لاله در دل داشـت
پسر نشـانه ز زخـم هزار قاتـل داشت
هر روضه اي از روضه هاي كربلا خوانده بـشود، مـداح يـا واعـظ مـ ي گويـد،
انشاءاالله اين روضه را يك شب كنار قبرش بخوانيم.
اما تنها روضه اي كه خيلي سخت است و نمي شه كنار قبرش خواند ، روضه ي
آقا علي اكبر (ع) است، مخصوصاينكه شب جمعه باشد.
آخه پيش بابا روضه ي جگرگوشه را نمي خوانند، نبايد به زخم نمك زد.
لذا علي اكبر (ع) از آن لحظه اي كه از بابا آب تقاضا كرد و بابا نتونـست بـه او آب بدهد، ناراحت بود.
لحظه هاي آخر صدا زد: بابا ! الان از دست جدّم رسول الله سيراب شدم.
هميشه پدر دوست دارد وقت جان دادن، سرش روي دامن پسرش باشد...
گاهي محتضر مي خواهد جان بدهد، مي بيند جان از بدنش نمي رود، چشم به راهه، بعضي ها مي گند چشم به راه پسرشه، مي خواد بار آخر پسر را ببيند تـا
پسر مي آيد، سر بابا را به دامن مي گيره، پدر راحت جان مي دهد.
اما خدا نياره پدر سر بالين پسر بيايد ...
پدر ز خون پسر صورتش خضاب شده
پسر ز سوز عطش،قطره قطره آب شده
پدر به چهره ي فرزند خويش چهره نهاد
پسـر كنـار پـدر ناله اي زد و جان داد
🍁🍁🍁
كيست اين كشته كه دريا شده خونين جگرش
سيـنه اي نيـسـت كـه سوزي نبرد از شررش
با هـمه زخـم بـدن ، قـاتـل او گشت دو زخم
كـه يـكي بـر جـگـرش بود و يكي بر كمرش
جهت_ تدفین مادر
زمزمه مناسب تدفین
داری میری خدا نگهدارت
مسافرم دست علی یارت
دلم شده چند روزه بیمارت
خدا نگهدار
ببین دلم ز غصه صد چاکه
صدای نالمون تا افلاکه
«مادر»خوبمون زیر خاکه
خدا نگهدار
دارم برا تو روضه میخونم
این خونه میشه بی تو زندونم
همیشه چشم برا تو می مونم
خدا نگهدار
تموم باورم خدا حافظ
خدا حافظ مادر ، وعده و دیدار ما به قیامت.
فرزندان داغدا نمیدونم بودین بالا سر مادر یا نه؟
تموم باورم خدا حافظ
یگانه گوهرم خدا حافظ
عزیز مادرم خدا حافظ
خدا حافظ خداحافظ خداحافظ
.
ختم دختر نوجوان
عزیز خفته در خاکم
گل باغ دلم بودی
درخشان گوهر پاکم
چراغ محفلم بودی
کجا یابم دگر چون تو
اگر گِرد جهان گردم
تو را ای نازنین دختر
که یار و همدمم بودی
کجایی دختر غم پرور من
عزیز خوب و از گل بهتر من
هنوز هم با چنین ماتم نشینی
نمیشه مُردن تو باور من
جوان نازنین در خاک رفتی
از این دنیای غم غمناک رفتی
زدی آتش به جان دوستداران
چو گل پاک آمدی و پاک رفتی
ای جگر گوشه که دیدهی من جای تو بود
دلم آشفته آن قامت رعنای تو بود
کی خبر داشتم از کینه این چرخ کبود
که چو صیاد کمین کرده جویای تو بود
#دخترجوان #دختر #جوان
.
#دختر
الهی از کفم رفت دختر من.
چراغ خانه ی من دختر من.
همی نالم زمرگش روز وشبها.
کای دختر پدر جان مانده تنها.
اگر بودی کنار بستــــــــــر من.
به وقت مــــرگِ بابا،دختر من.
سرم در وقت مُردن میگرفتی.
به زانویت عــــزیزم میگرفتی.
ولی حالا به جای دخترم مــن.
سرت گیرم به دامن دخترم من.
زداغت ناله ها دارم عـــــزیزم .
چرا از کف تو را دادم عـــزیزم.
(غلام) دسـت دعا دارد همیشه.
بقاء دختــــران خواهد همیشه.
.
#دختر
#جوان
درعزای دخترجوان
نازنین دخترگلعذارم
طاقت دوریت راندارم
آتش افکنده هجرت بجانم
خوش بودازغمت جان سپارم
خون شدآخردل نامرادم
کی رودخاطرتوزیادم
این من واین غم بی شمارت
بعدازاین کس نیایدبه دادم
کربلای محمد مهرى
.