.
#مادر
#مادر_شهید
#ترحیم_خوانی
m.e:
شعر در وصف وختم و عزای مادران شهدای معظم
ما داغدار ماتم ام الشهیدیم
دل خون وگریان از غم ام الشهیدیم
او مادر سرباز ثار الله عشق است
ما در عزای اعظم ام الشهیدیم
ماراشهیدش کرده دعوت تا بیاییم
شکر خدا که محرم ام الشهیدیم
مارا هراسی از قیامت نیست نیست
محشر به زیر پرچم ام الشهیدیم
باجان ودل جان را فدایی کرده مادر
مبهوت عهد محکم ام الشهیدیم
اری دعای اوبه ماهم آبرو داد
ماچشمه های زمزم ام الشهیدیم
ما غیرتی تر از همه اهل جهانیم
ماتا قیامت پای بوس مادرانیم
ماراهمه دنیا شناسد با شهیدان
این راه ما پیوسته باشد تا شهیدان
سرزیر بار ذلت دشمن نبردیم
دادند این پیغام را بر ما شهیدان
مدیون ایثارو گذشت مادرانیم
هستی خود دادند یکجا با شهیدان
عطر وگلاب و آینه ارید وقران
چون دسته دسته آمدند اینجا شهیدان
این مجلس پررونق ام الشهیداست
حتما بخوانند روضه ی زهرا شهیدان
حتما نظر برمجلس ماهم نمایند
با آنکه دل کندنداز دنیا شهیدان
اینان گشوده بال واز دنیا بریدند
هم سفره اند باشاه عاشورا شهیدان
حتما پسر بر مجلس مادر بیاید
گریه برای روضه ی مادر نماید
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#مــادر_شهید
#ره_توشه_مجالس_ختم
تقدیم به روح مادر شهید،،،
ناله ها، گـریه های دخــترها
نیست دیگـــر خبر ز مادرها
خون رگها که ازجهش افتاد
داغ قلبی که از تپش افتـاد
اولیاء شــهـید بـر خیـــزید
در رثای شــهید بـرخیـزید
میـرود سـوی جنـت المــأوا
مـــادری از تـبار عاشـــورا
مــادری داغــدار دلـبنـدش
رفته حالا به نزد فــرزندش
زیر تابوت، ذکر حــزب الله
نـغـمــــــه ی لا اله الا الله
شعر: محمد محمدی
🔷🔷🔷🔷🔷🔷
{بسم رب الشهداء والصدیقین}
«هدیه به تمامی مادران گرامی شهدا»
🏴#مـــادر_شهیـــد
✍شاعر:رقیه سعیدی کیمیا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
قصــــهٔ داغِ یک شقــــایق را
مــادر یک شهیــد می فهمــــد
انتـــــظار و تـبِ دقــــایــق را
اشکِ چشمِ سفید می فهمــــد
دیــده بودم که مــادری ، روزی
لالــه اش را قـدم قـدم بوسیـد
ردّ ِ پــاهـــای آسمـــانـــی را
بر زمیــن ، بعدِ رفتنــش بویید
دیده بودم چگــونه با حســرت
بوســـه بر گـــونهٔ پســر می زد
بعد از آن کار او فقـــط این بود
بر مـــزاری مُـــدام ســر می زد
چشم او چشــمه سار جاری بود
از لبش نغمــــهٔ غزل می ریخت
عطـــر ناب گـــلاب کاشـــان را
روی سنگی بغل بغل می ریخت
نذر تسبیــح می زد او هر بار
نغمـــهٔ ذکرهــاش دل می برد
گوهر چشــم خویش را انگار
دانه دانه به رشتــه می آورد
سالهــا رفتـــه از همــان ایــام
حال،مادر در آن حوالی نیست
گرچه مــادر ، نمــی رود امــا
روی سنگ مزار، خالی نیست
آسـمان ، سایه بر سرش دارد
بـاد ، عطــر گـلاب می ریــزد
جــای چشمــان خستهٔ مادر
ابر ، بــاران نــاب می ریــزد
بی خبــر نیستــم از آن مادر
گاه سر می زنم به چشمانش
اشک هـایــی گِــرِه زده دارد
روی گلبــرگ هـای دامــانــش
بغض و فریادهــای تلــخش را
پیش ما جای گریه ، می خندد
راه هـــر گــونه ناسپـــاسی را
بر دلش خاشـــعانه می بنـدد
بر خطوطِ عمیقِ صـورتِ او
ردّ ِ اشــک زلال جــــا مـانده
بر تَــرَک های روی لبهـــایش
آهِ ســــرد مــلال جـــا مانده
پینـــهٔ دستهـــای ایـن مــادر
لایــقِ بوســـهٔ کبـــوترهاست
قامتش گرچه خَم شده ، اما
زیر پایش همه صنوبرهاست
گفتمـــش توی آخــرین دیدار
در نمــازت کمی ، دعـایـم کن
با دل عاشق و شکســتهٔ خود
آرزوی خــوشـــی برایــم کـن
مادرم ! آرزوی من این است
تا خدا خواهد و شهید شوم
لااقل با همـــه ، سیــاهیهـــام
زیر پـای تو ، رو سفیـــد شوم
از شهیــدت بخــواه در دنیــا
"کیمیـــا"ی سعـــادت مـــا را
در بهشــت خــدا کند امضــا
پــای برگ شفـــاعت مـــا را
{بسم رب الشهداء والصدیقین}
«هدیه به تمامی مادران گرامی شهدا»
🏴#مـــادر_شهیـــد
✍شاعر:رقیه سعیدی کیمیا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
قصــــهٔ داغِ یک شقــــایق را
مــادر یک شهیــد می فهمــــد
انتـــــظار و تـبِ دقــــایــق را
اشکِ چشمِ سفید می فهمــــد
دیــده بودم که مــادری ، روزی
لالــه اش را قـدم قـدم بوسیـد
ردّ ِ پــاهـــای آسمـــانـــی را
بر زمیــن ، بعدِ رفتنــش بویید
دیده بودم چگــونه با حســرت
بوســـه بر گـــونهٔ پســر می زد
بعد از آن کار او فقـــط این بود
بر مـــزاری مُـــدام ســر می زد
چشم او چشــمه سار جاری بود
از لبش نغمــــهٔ غزل می ریخت
عطـــر ناب گـــلاب کاشـــان را
روی سنگی بغل بغل می ریخت
نذر تسبیــح می زد او هر بار
نغمـــهٔ ذکرهــاش دل می برد
گوهر چشــم خویش را انگار
دانه دانه به رشتــه می آورد
سالهــا رفتـــه از همــان ایــام
حال،مادر در آن حوالی نیست
گرچه مــادر ، نمــی رود امــا
روی سنگ مزار، خالی نیست
آسـمان ، سایه بر سرش دارد
بـاد ، عطــر گـلاب می ریــزد
جــای چشمــان خستهٔ مادر
ابر ، بــاران نــاب می ریــزد
بی خبــر نیستــم از آن مادر
گاه سر می زنم به چشمانش
اشک هـایــی گِــرِه زده دارد
روی گلبــرگ هـای دامــانــش
بغض و فریادهــای تلــخش را
پیش ما جای گریه ، می خندد
راه هـــر گــونه ناسپـــاسی را
بر دلش خاشـــعانه می بنـدد
بر خطوطِ عمیقِ صـورتِ او
ردّ ِ اشــک زلال جــــا مـانده
بر تَــرَک های روی لبهـــایش
آهِ ســــرد مــلال جـــا مانده
پینـــهٔ دستهـــای ایـن مــادر
لایــقِ بوســـهٔ کبـــوترهاست
قامتش گرچه خَم شده ، اما
زیر پایش همه صنوبرهاست
گفتمـــش توی آخــرین دیدار
در نمــازت کمی ، دعـایـم کن
با دل عاشق و شکســتهٔ خود
آرزوی خــوشـــی برایــم کـن
مادرم ! آرزوی من این است
تا خدا خواهد و شهید شوم
لااقل با همـــه ، سیــاهیهـــام
زیر پـای تو ، رو سفیـــد شوم
از شهیــدت بخــواه در دنیــا
"کیمیـــا"ی سعـــادت مـــا را
در بهشــت خــدا کند امضــا
پــای برگ شفـــاعت مـــا را.
{بسم رب الشهداء والصدیقین}
«هدیه به تمامی مادران گرامی شهدا»
#مـــادر_شهیـــد
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
قصــــهٔ داغِ یک شقــــایق را
مــادر یک شهیــد می فهمــــد
انتـــــظار و تـبِ دقــــایــق را
اشکِ چشمِ سفید می فهمــــد
دیــده بودم که مــادری ، روزی
لالــه اش را قـدم قـدم بوسیـد
ردّ ِ پــاهـــای آسمـــانـــی را
بر زمیــن ، بعدِ رفتنــش بویید
دیده بودم چگــونه با حســرت
بوســـه بر گـــونهٔ پســر می زد
بعد از آن کار او فقـــط این بود
بر مـــزاری مُـــدام ســر می زد
چشم او چشــمه سار جاری بود
از لبش نغمــــهٔ غزل می ریخت
عطـــر ناب گـــلاب کاشـــان را
روی سنگی بغل بغل می ریخت
نذر تسبیــح می زد او هر بار
نغمـــهٔ ذکرهــاش دل می برد
گوهر چشــم خویش را انگار
دانه دانه به رشتــه می آورد
سالهــا رفتـــه از همــان ایــام
حال،مادر در آن حوالی نیست
گرچه مــادر ، نمــی رود امــا
روی سنگ مزار، خالی نیست
آسـمان ، سایه بر سرش دارد
بـاد ، عطــر گـلاب می ریــزد
جــای چشمــان خستهٔ مادر
ابر ، بــاران نــاب می ریــزد
بی خبــر نیستــم از آن مادر
گاه سر می زنم به چشمانش
اشک هـایــی گِــرِه زده دارد
روی گلبــرگ هـای دامــانــش
بغض و فریادهــای تلــخش را
پیش ما جای گریه ، می خندد
راه هـــر گــونه ناسپـــاسی را
بر دلش خاشـــعانه می بنـدد
بر خطوطِ عمیقِ صـورتِ او
ردّ ِ اشــک زلال جــــا مـانده
بر تَــرَک های روی لبهـــایش
آهِ ســــرد مــلال جـــا مانده
پینـــهٔ دستهـــای ایـن مــادر
لایــقِ بوســـهٔ کبـــوترهاست
قامتش گرچه خَم شده ، اما
زیر پایش همه صنوبرهاست
گفتمـــش توی آخــرین دیدار
در نمــازت کمی ، دعـایـم کن
با دل عاشق و شکســتهٔ خود
آرزوی خــوشـــی برایــم کـن
مادرم ! آرزوی من این است
تا خدا خواهد و شهید شوم
لااقل با همـــه ، سیــاهیهـــام
زیر پـای تو ، رو سفیـــد شوم
از شهیــدت بخــواه در دنیــا
"کیمیـــا"ی سعـــادت مـــا را
در بهشــت خــدا کند امضــا
پــای برگ شفـــاعت مـــا را
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
✍ رقیه سعیدی(کیمیا)
{بسم رب الشهداء والصدیقین}
«هدیه به تمامی مادران گرامی شهدا»
#مـــادر_شهیـــد
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
قصــــهٔ داغِ یک شقــــایق را
مــادر یک شهیــد می فهمــــد
انتـــــظار و تـبِ دقــــایــق را
اشکِ چشمِ سفید می فهمــــد
دیــده بودم که مــادری ، روزی
لالــه اش را قـدم قـدم بوسیـد
ردّ ِ پــاهـــای آسمـــانـــی را
بر زمیــن ، بعدِ رفتنــش بویید
دیده بودم چگــونه با حســرت
بوســـه بر گـــونهٔ پســر می زد
بعد از آن کار او فقـــط این بود
بر مـــزاری مُـــدام ســر می زد
چشم او چشــمه سار جاری بود
از لبش نغمــــهٔ غزل می ریخت
عطـــر ناب گـــلاب کاشـــان را
روی سنگی بغل بغل می ریخت
نذر تسبیــح می زد او هر بار
نغمـــهٔ ذکرهــاش دل می برد
گوهر چشــم خویش را انگار
دانه دانه به رشتــه می آورد
سالهــا رفتـــه از همــان ایــام
حال،مادر در آن حوالی نیست
گرچه مــادر ، نمــی رود امــا
روی سنگ مزار، خالی نیست
آسـمان ، سایه بر سرش دارد
بـاد ، عطــر گـلاب می ریــزد
جــای چشمــان خستهٔ مادر
ابر ، بــاران نــاب می ریــزد
بی خبــر نیستــم از آن مادر
گاه سر می زنم به چشمانش
اشک هـایــی گِــرِه زده دارد
روی گلبــرگ هـای دامــانــش
بغض و فریادهــای تلــخش را
پیش ما جای گریه ، می خندد
راه هـــر گــونه ناسپـــاسی را
بر دلش خاشـــعانه می بنـدد
بر خطوطِ عمیقِ صـورتِ او
ردّ ِ اشــک زلال جــــا مـانده
بر تَــرَک های روی لبهـــایش
آهِ ســــرد مــلال جـــا مانده
پینـــهٔ دستهـــای ایـن مــادر
لایــقِ بوســـهٔ کبـــوترهاست
قامتش گرچه خَم شده ، اما
زیر پایش همه صنوبرهاست
گفتمـــش توی آخــرین دیدار
در نمــازت کمی ، دعـایـم کن
با دل عاشق و شکســتهٔ خود
آرزوی خــوشـــی برایــم کـن
مادرم ! آرزوی من این است
تا خدا خواهد و شهید شوم
لااقل با همـــه ، سیــاهیهـــام
زیر پـای تو ، رو سفیـــد شوم
از شهیــدت بخــواه در دنیــا
"کیمیـــا"ی سعـــادت مـــا را
در بهشــت خــدا کند امضــا
پــای برگ شفـــاعت مـــا را
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
✍ رقیه سعیدی(کیمیا)