『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
✅گرامیباد یاد و خاطره سردار دلاور و گمنام جبهه های حق علیه باطل شهید مظلوم احمد قاسم زاده فرمانده مق
🌹 #سردارشهیداحمدقاسم_زاده
در مرداد ماه 1367 در نبرد علیه منافقین پست فطرت و کوردل در عملیات #مرصاد و در حوالی #تنگه_چهار_زبر به فیض #شهادت نائل آمد و بال در بال ملائک گشود و آسمانی شد.🍃🌹🍃
🌸یادش گرامی و نامش تا ابد جاودان باد🌸
❣
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#مرصاد🌷
💠وقتی #قطعنامه 598 پذیرفته شد، یکی از رزمندگان بسیجی گردان حضرت #مسلمابن_عقیل
#لشکرانصارالحسین(ع)، بنام
#حافظ_نیاوند در جمع دوستانش با بغض و حسرت گفته بود:
" ای خدای بزرگ یعنی جنگ تمام شد و من شهید نشدم " و عزیز رزمنده دیگری روی شانهاش میزند و میگوید نگران نباش اگر انتخاب شده باشی برای پرواز آسمان را در اختیارت خواهند گذارد و همان شد علمیات #مرصاد آغاز شد و حافظ به مرادش، #شهادت رسید🍃🌷🍃
کجاییدای شهیدان خدایی
🌸یادش گرامی، راهش پر رهرو🌸
🌺 #حسن_عباسی_فر
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#مرصاد🌷
🌺راوی:
#محمد_بنيادي از رزمندگان حاضر در عمليات «مرصاد»
🌱 در #تنگه_چهارزبر در عمليات #مرصاد منافقين روي تپه سمت راست ما مستقر شده بودند و يكي از دوستان حفاظت اطلاعات صداي منافقين را كه پشت تپه بودند از طريق بيسيم ميشنيد. پشت خط حالت رودخانهاي مانندي بود كه ما با #حاج_مصطفي_طالبي و بر و بچهها ايستاده بوديم و فكر ميكرديم چگونه خط را بشكنيم و به آن طرف برويم.
همزمان روي تپه رو به رو هم كه بچههاي خود گردان مستقر بودند هر وقت ميخواستند از تپه بالا بروند موفق نميشدند چون دشمن از بالا به آنها اشراف داشت و بچهها را به رگبار ميبست و نميگذاشت به بالاي تپه بروند. بعدها خود من كه بالاي تپه رفتم فهميدم كه منافقين به ما هم اشراف داشتهاند .
اين مسير را كه چيزي حدود 300 متر بود با حالت دو طي كردم. به آنجا كه رسيدم يكي از اين بچهها در ذكر گفتن بود. از بچههاي قرآني ناب بود. به من گفت حاجي توروخدا براي من دعا كن تا شهيد بشم. بهش گفتم پسر، حالا وقت شهادت نيست، وقت مبارزه است. هنوز حرف من تمام نشده بود كه صداي قناسه را شنيدم. او رو به روي من بود. من آمدم ببوسمش كه در همين لحظه گلوله به قفسه سينه او خورد و افتاد روي كتف من. او را بلند كردم و با همين وضعيت دوباره 300 متر به طرف حاج مصطفي طالبي برگشتم.
دو سه نفر ديگر كه پشت سر ما بودند آمدند كه #شهيدحافظ_نياوند در همانجا به شهادت رسيد.🌹
يكي از مسائلي كه براي من سخت و ناگوار تمام شد شهادت «حافظ نياوند» بود كه صورت و موي بوری داشت و #حافظ_كل_قرآن بود. از بچههايي بود كه به من گفت فلاني ديگر خسته شدهام و من را به قرآن قسم داد من هم گفتم خوب شما هم فكري به حال من كنيد خدا را قسم بدهيد تا من زودتر بروم. در همين حال در حد دو يا سه دقيقه خوابش برد. بدو بدو آمد پيش من و گفت: فلاني خواب ديدم. گفت: حاج حسن_تاجوک را خواب ديدم كه من را دعوت ميكند.
گفتم: برو بابا بادمجان بم آفت نميبيند ولي هر كس اين حرفها را به من زده بود برايم يقين بود كه شهيد ميشود و آخر سر هم با #عشق جنگيد و عمل كرد و به قول بچهها تا آخرين لحظه ايستادگي كرد و #شهيد شد.🌹
🌸روحش شادویادش گرامی🌸
#شهدای_همدان
#ملایر
🍂🍂
🔻ملاصالح قاری 7⃣5⃣
👈 بخش سوم: مترجم صدام
ون در حیاط منتظر ما بود، با صف از اتاق بیرون آمدیم. دو سمت راهرو نگهبانان باتوم به دست ایستاده بودند تا اگر کسی حرکتی کرد، حسابش را برسند. به محوطه حیاط رفتیم. بچه ها سوار شدند و هرکس روی نزدیک ترین صندلی است. من نیز کنار نگهبان مسلح در جلو نشستم، چند دقیقه بعد ماشین به حرکت درآمد. دروازه باز شد و ون وارد خیابان شد.
حس خوبی در وجودم نشسته بود. کنجکاوی و ناباوری از این اتفاق، در نگاه و دل بچه ها وصف ناپذیر بود. خروج از آن محوطه خوفناک، آرزویی بود که هر اسیر در بند استخبارات در دل داشت؛ اما ته دلم دلهرهای نادیدنی نشسته بود.
دیدن درودیوار شهر و مردم و خیابان ها برای من که ساعت ها و روزها در اتاقی نیمه تاریک و بدون حمام و سرویس بهداشتی و غذایی نامناسب به سر برده بودم و فقط در موارد لزوم از سلولم بیرون می آمدم، جالب و تماشایی بود.
ماشین پیش می رفت و همه غرق در افکار خود به بیرون از پنجره چشم دوخته بودیم و به انتهای این سفر فکر می کردیم. کم کم ماشین از بغداد فاصله گرفت و روانه بیابان شد. از خوشحالی در پوست نمی گنجیدیم. باورمان نمی شد که داریم به دیدار با صلیب سرخ میرویم. همه ساکت بودند و صدایشان درنمی آمد. چشمها به بیابان و جاده خاکستری که انتهایش معلوم نبود، دوخته شده بود. هیچ کدام از بچه ها و حتی من، از نیت بعثی ها خبر نداشتیم. نمی دانستم آنها از راه انداختن این تبلیغات چه انگیزه ای در سر دارند.
بوی عشقی که از فاصله های دور سرمستمان کرده بود به مشام میرسید. امامان معصومی که از کودکی با عشق و ایثار و حماسه هایشان آشنا و برای شهادت مظلومانه شان گریسته بودیم، اینک برای رسیدن به حرمشان لحظه شمار می کردیم.
وارد شهر شدیم، خیلی عجیب بود! نشانی از آبادی نبود. به کاظمین می رفتیم اما همه به حسین علیه السلام، سلام می دادند.
زمزمه در فضای ساکت اتوبوس پیچید:
- السلام علیک یا اباعبدالله! السلام علیک یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر.
انگار کسی بغل دستی خود را نمی دید و هرکس خودش بود و تنهایی اش. اشک بی صدایشان بی اختیار سرازیر بود. به محض اینکه ماشین در خیابان، روبه روی حرم از حرکت ایستاد، مأموران سریع
پیاده شدند.
پیگیرباشید...🍂
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹 #شهیدحافظ_نیاوند قاری وحافظ_قرآن🌹 🌸.... @Karbala_1365
🌸 #معرفی_شهدا...🌸
نام : #حافظ_نیاوند
ولادت : ۱/فروردین/۱۳۴۸ _ ملایر
شهادت : ۵/مرداد/۱۳۶۷ _ اسلام آباد
🌸 #حافظ در روستای #کهکدان_ملایر در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود
در سنین پایین پای درس استاد شیخ ناصر فرجی قرآن را در روستا فرا گرفت
بعداز مهاجرت خانواده به ملایر در سال ۱۳۶۰ به جلسه استاد ضیایی در حسینیه بم زاده رفت.
#نیاوند پس از هجرت استاد ضیایی به تبریز در سال۱۳۶۳ در محضر استاد بنیادی فراگیری قران را ادامه داد که در آن زمان جلسه از حسینیه بم زاده به تالار قران حکیم منتقل شد.
وی در همان زمان در #بسیج نیز فعالیت میکرد و از سال۱۳۶۴ بارها به جبهه های حق علیه باطل شتافت
که در عملیات #کربلای۲_۴_۵ و #بیت_المقدس شرکت نموده و در سال ۱۳۶۶ در تیپ #محمدرسول_الله در جریان آزاد سازی #شلمچه با مجروحیت شدیدی از ناحیه شکم به درجه #جانبازی نائل آمد و به ملایر آمد و همچنان به #مداحی و #قرائت_قران پرداخت .
تااینکه سرانجام در #سال۱۳۶۷ در عملیات #مرصاد شربت #شهادت را نوشید و به جمع دوستان شهیدش پیوست. و در #بهشت_هاجر ملایر آرام گرفت🌹
🌸شادی روحش #صلوات🌸
❣
دست نوشته ای از
#شهیداحمدی_روشن
اللهم الرزقنا شهاده فی سبیلک... ❤️
و چه خوب خداوند روزیش کرد...🌹
میگویند
چشمان شهدا بہ راهـی است که
ازخودبه یادگارگذاشتہ اند🌸🕊
اماچشم ما
بـه روزی است که با
آنان روبروخواهیم شد🍃
ڪاش درآن روز،
#چشمانمان_شرمنده_نباشد..
شهدابرای چه اهدافی بخون غلطیدند⁉️التماس تفکر
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣ #هفت_شهیدبرای #هفت_آسمان 👇👇👇
🍂ایستاده از راست شهیدان:
🌹جاویدالاثر( #بدر) طاهراسدی
🌹جاویدالاثر( #خیبر) سردار حسن باقری فرمانده مقتدر گردان حضرت ولیعصر(عج)
🌹سیّداحمدناصراحمدی 🌹علیرضامولایی(فرمانده گردان) 🌹محمدناصراشتری(فرمانده تیپ)
🌹احمدیوسفی
نشسته :
🌹جاویدالاثر سیّد داوود شبیری
❣🌹❣
آه جبهه کو برادرهای من...💔
🌺ارسالی از:همرزم شهدا
#جانبازپرویزحیدری
🌸....
@Karbala_1365
🌷 #شکارچیان_تانک
نیروهای گردان شهید ملاقلی
از #تیپ84_اصفهان
صدای غرش موتورهاشون رو
از این عکس زیبا میشه شنید