eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
869 دنبال‌کننده
18هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍃💧 🌾 #کربلای۴ قصه ناتمام تاریخ ماست. قصه ناگفته ها وبغض های تا ابد در گلو خفته… کربلای۴ جغرافیای یک
┄┄❁﷽❁┅┄ ۳دی سالروز کربلای۴ 🍃🍂🍃🍂🌱🌴 به خاطره‌گویی سه تن از غواصان عملیات 4 اختصاص یافت، با یکی از این به نام «کریم مطهری» فرمانده گردان گردان از لشکر انصارالحسین(ع) به گفت‌وگو درباره نقش در دفاع مقدس و بازخوانی خاطرات عملیات پرداختیم. 🌾🌾🌾🕊🕊🕊🕊🕊 . 💢من کریم مؤید، اهل و متولد سال 43 هستم. 💧💧💧💧💧 ؟ 💢دایی، پدر و برادرم از انقلاب بودند، من هم که آن زمان (سال 57) نوجوان بودم، از همان اوایل عضو انقلاب اسلامی و بعد وارد گروه‌های شدم. علاوه بر این مدت زیادی در دبیرستان با شهید همکلاس بودم و شب‌ها به همراه ایشان به عنوان نیروی کمکی به می‌رفتیم. بعد از تشکیل بسیج (در 5 آذر سال 58) نیز من به همراه شهید امیر که پسر داییم بود، از نخستین بودیم که به گرو‌ه‌های بسیج در درآمدیم. آن زمان مسئول بسیج گروه ما شهید حسن بود. ‌پس از شروع خیلی از دوستانم از جمله پسرداییم جزو نخستین بودند که از به جبهه رفتند؛ اتفاقاً همان زمانموضوع درگیری با گروهک‌ها پیش آمد و ما درگیر حل و فصل آن شدیم؛ در نتیجه اواخر سال توانستم در جبهه جنگ حضور بیابم. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ؟ 💢پس از رفتن به ، به مدت حدود چهار سال جزو نیروهای اطلاعات عملیات بودم. قاعدتاً بچه‌های عملیات به دلیل ماهیت کاری‌شان، همه کارها را از شنا تا خنثی کردن مین‌ها را بلد بودند و ورزیده می‌شدند. در آن دوران، شهید به عنوان فرمانده ستاد عملیات مشخص شده بود که کار و کادرسازی لشکر و همچنین تأمین گردان‌هارا بر عهده داشت. تابستان سال بود که حاج مهدی کیانی، فرمانده لشکر، از چیت‌سازیان خواست تا یک نفر را برای فرماندهی لشکر (ع)معرفی کند و شهریور ماه همان سال (65) بود که ایشان من را معرفی کردند. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 ؟ 💢در بدو ورود به جمع لشکر (ع) پیوستم و 10- 15 روز بعد، درعملیات جزیره در20 شهریور 65 شرکت داشتم و پس از آن هم در دیگر به ادامه دادم. 🕊🕊🕊🕊🕊 ؟ 💢ما آموزش به آن معنا نداشتیم؛ بلکه به دلیل اینکه دائم در جزیره بودیم، خود به خود بچه‌های عملیات، شده بودند. از سوی دیگر آقای را به عنوان مربی مشخص کرده و برای آموزش دوره‌های تکمیلی به شمال فرستاده بودند که ایشان پس از بازگشت در آموزش‌های خاص هم به ما داد. 🌾🌾🌾🌾🌾 ؟ 💢به عنوان غواص در دو عملیات جزیره مجنون و حضور یافتم و پس از آن هم در دیگر با بچه‌های شرکت می‌کردم، اما دیگر نمی‌کردم. ...... 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
قرار بود نیروها با #قایق بیایند و علاوه بر پشتیبانی از ما، خط‌های بعدی را بشکنند. بعد از گرفتن خط او
قب_برگشتید؟؟ 🕊🌾🕊🌾🕊 💢ما حدود ساعت 10 و نیم شب به خط زده بودیم؛ آن شب بعداز شدنم خودم را لابه لای ‌پنهان کردم تا روحیه بچه‌ها به هم نریزد و از هوش رفتم. بعد از یکی دو ساعت (حوالی ساعت سه نیمه شب) به هوش آمدم؛ آقای که مجروح شده بود، گوشه‌ای نشسته بود؛ وقتی من را دید گفت: «کی هستی؟» و وقتی من را شناخت، گفت «بیا ‌پیش من». من که از شدت درد و نمی‌توانستم راه بروم، خودم را به حالت سینه خیز به سمت وی کشاندم. به گفت به عقببرگردند و مجروحان را هم بهم ببندند و در آب بندازند؛ ما در دهانه فارس یک تور بسته بودیم و بچه‌ها را می‌توانستیم از آب بگیریم که متأسفانه نشد. آن شب هوا خیلی سرد بود؛ به غواصان دستور داد که سنگرهای را بگردند و اورکت‌ها و پتوهای موجود را روی بکشند. پتوها را روی همه کشیدند؛ به جز من، چرا که به دلیل زخم عمیق ناحیه گردنم و بی‌هوش شدن‌های پشت سر هم، فکر می‌کردند به رسیده‌ام. به هوش آمدم و به دستور حاج محسن () قرار شد من به کمک و همراهی شهید علی منطقی و سید به عقب برگردیم. آن‌ها زیر بغلم را گرفتند و لب دو فینپایم کردند تا خودم هم در بازگشت با فین زدن در شنا و عبور از کمک کنم.من که به دلیل اصابت تیر به گلویم نمی‌توانستم حرف بزنم با ایماء و اشاره به آن‌ها گفتم که حاج محسن را هم بیاورید؛ اما وقتی به سویش رفتند، او که پایش شکسته بود، صدای فریادش بلند شد. حاج محسن به ما گفت: «بروید، من میام.» ⭕️من در آب به سختی حرکت می‌کردم. آب به درون زخمم می‌رفت و خون به همراه آب بیرون می‌زد. وضع بدی بود، هر دو همراهم نیز که شده بودند مرتب به سمت غرب و شرق می‌رفتند. من می‌دیدم دارند به سمت مواضع عراقی‌ها شنا می‌کنند؛ صدا هم نداشتم، با ایماء و اشاره و دست زدن روی ، آن‌ها را صدا می‌زدم و می‌گفتم که سمت نروید؛ خط آن طرف است. آن‌ها هم برمی‌گشتند، زیر را می‌گرفتندو چند متری که در آب جلو می‌رفتیم، دوباره هر دو من را رها کرده و به سمت و شرق می‌رفتند و من باز روی آب می‌زدم که برگردند؛ تا اینکه منطقی باک یک قایق شکسته را در آب دید، آن را زیر گذاشتند و به عقب برگشتیم. اتفاقاً بعد از بازگشت به آنان گفتم: «چرا مرتب به سمت و غرب می‌رفتید؟» آن‌ها هم پاسخ دادند: «حقیقتش این است که ما و خسته بودیم و دیدیم تو هم داری شهید می‌شوی، ما هم رهایت می‌کردیم که خود را نجات دهیم؛ اما تا می‌رفتیم صدایت بلند می‌شد و ما هم در رودربایستی به دنبالت می‌آمدیم.» 🌷🌷🌷🌷 ،_دوباره_به_منطقه_جنگی_برگشتید؟ 💢حدود 20 تا 25 روز در بیمارستان شهید خلیلی شیراز و بیمارستان امام خمینی(ره) شهر بستری بودم و بعد از بهبود، دوباره به بازگشتم. 🍀🍀🍀🍀🍀 ،_درکدام_عملیات‌ها_حضور_داشتید؟ 💢بعد از بهبود و برگشت به منطقه، در عملیات ، در و کنار کانال ماهی حضور یافتم اما دیگر نبودم. بعد از آن هم به دلیل شهادت و نیروها (البته بعد از بازگشت آزاده‌ها متوجه شدیم که آنان اسیر شده بودند) باز در شروع به جذب و ساماندهی نیرو کردیم. در آن زمان من به عنوان معاون طرح و عملیات لشکر (ع) تعیین شدم و در عملیات‌های برده هوش، مائوت عراق، در حلبچه و مرصاد شرکت کردم. 🌹🌹🌹🌹 ؟ 💢در شب‌های خاطره چند باری خاطراتم را بیان کردم، اخیراً نیز شب دوم ماه رمضان و به مناسبت بازگشت شهدای ، به همراه آقای در یکی از برنامه‌های صدا و سیمای استان حضور یافتم. ◾️علاوه بر این آقای از سوی حوزه هنری استانهمدان در حال ضبط بنده است که اکنون حدود چهار تا پنج ماه از آغاز آن می‌گذرد. در حال حاضر شانزدهمین جلسه مصاحبه ما به اتمام رسیده و تازه به ماجرای و اعزام من به رسیده‌ایم. 🕊🕊🕊🕊🕊 ،_نگاه_شما به بازگشت شهدای غواص به میهن چیست؟ شهدا آمدند تا ما را در آن نشان دهند و دریابیم کهآلودۀ دنیا نشویم.‌پیدا شدن شهدا با این تعداد زیاد،حال و هوای جامعه را دگرگون کرد و فضای دوران جنگ را به آورد. باتشــکر از راوی عملیــات کربلای۴ 🕊🌾 ٤👇 @Karbala_1365