💔
دلم از خرابه دیگه خون امشب
مزاحم شدم من برا عمه زینب....
میسوزم تو این تب
صورت من کبوده و زرده
#حرف_دلم گلایه و درده
یه دختر شامی رو دیدم که
روسری منو سرش کرده....
یه دنیا درد دل دارم بابا
از اون شب سرد توی صحرا
موی سرم سپیده و قدم
شده شبیه مادرت زهرا...
💔آه بابا....
🍂😭
#یارقیه...
🌸
@Karbala_13650
🌹🍃🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🍃
جانت را ڪہ بدهی در راه خدا "#شهید" می نامند تو را؛❤️
بہ گمانم اگر #روحت را هم بدهی شاید...!💔
.
و مݧ احساس میڪنم اینجا و در ایݧ سرزمین؛
دختراݧ زیادے هستند کہ هر روز پشتِ #سنــــــــــگر ِسیاه ِساده ی سنگینِ خود #دفاع می کنند از نجابتشان...🌸
و هر لحظہ #شهید می شوند انگار!
پس "#شهید_زنده" حواست بہ حجابت باشد...🌺
.
.
.
گـــآهی که چادرت خاکی می شود از #طعنہ هاے مردم شهــــر...
یاد #چفیه هایی باش که برای #چــــــــآدرے ماندنت، خونی شدند...😭
#شهیـدنظرمیکندبہ_وجہ_الله
#یارقیه
روضه سر باز نمیخواهم بخوانم اما...فکر ضرب سیلی به سه ساله ای بی گناه رهایم نمیکند....
#یارقیه(س)
اصلا رقیه نه، مثلا دختر خودت؛
یک شب میان کوچه بماند، چه میشود!؟
اصلا بدون کفش، توی بیابان، پیاده نه !
در راه خانه تشنه بماند، چه میشود!؟
دزدی از او به سیلی و شلاق و فحش، نه !
تنها به زور گوشواره بگیرد، چه میشود!؟
گیریم خیمه نه ،خانه و یا سرپناه ،نه !
یک شعله پیرهنش را بگیرد، چه میشود!؟
در بین شهر، توی شلوغی، همیشه، نه !
یک شب که نیستی، بهانه بگیرد، چه میشود!؟
اصلا پدر ،عمو و برادر نه، جوجه ای…
تشنه مقابل چشمش بمیرد، چه میشود!؟
دست گناهکار مرا روز رستخیز
یک دختر سه ساله بگیرد چه میشود
#یارقیه
هدایت شده از •|اِلـیالحُسـین|•
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🏴حرم خانم رقیه(س) /حتماً با وضو ببینید چون به یه زیارت خاص دعوتید /حاج محمود کریمی
ڪنج خرابه رفته اے و باز شامیان
پایت اگر چه ڪرده ورم سنگ مےزنند
دیگر عروسڪ گلیت را بغل نڪن
اینها به دلخوشے تو هم سنگ مے زنند
#یارقیه
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
بسم الله الرحمن الرحیم:
وقتی حضرت رقیه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.
دختر خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.
📚منابع:
شرح شمع: صفحه۳۱۰
نفس المهموم۴۵۶
الدمع الساکبه۱۴۱
🏴 #یارقیه 🏴
♥️شهیدحاجحسینمعزغلامے:
هر ڪجا گره به ڪارت افتاد با خلوص نیت بگو:
"الهے به حق رقیه(س)"
#یارقیه(س)
#میلادحضرت_رقیه_مبارک
🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸♥️🌸
.
#روضه امشب
اگر و شاید و اما دارد؛
در خودش
قِصهی
یک دخترِتنهادارد
#یارقیة سلاماللهعلیها
#هرکسدلشگیررقیهاستبگویمامضایکربلایشبارقیهاست...
#التمــاسدعــارفقــــا
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄