#روایت
#مادرجان
فرمودند:
اى سلمان!
كسى كه #فاطمهسلاماللهعلیها را دوست بدارد، اهل #بهشت
و كسى كه او را دشمن دارد، اهل #دوزخ است.
" خداراشکر که بهشت من بسته به حُبّ شماست مادرجان..."
@Karbala_1365
رو به بهبودیست حالت
یا برای دلخوشی
بسترت را جمع کردی
خانه را جارو زدی؟
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
رو به بهبودیست حالت یا برای دلخوشی بسترت را جمع کردی خانه را جارو زدی؟ @Karbala_1365
این غم کُجا برم
که تورا مردها زدند ...💔🍂
#مادر میگه:
| یا الهی عجِّل وفاتی سریعاً.. |
بچه ها میگن:
| اللّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَرِیضٍ.. |
#یافاطمه🖤
@Karbala_1365
هدایت شده از « حَـسَنیہ|𝐇𝐚𝐬𝐚𝐧𝐢𝐲𝐞𝐡❁ »
•😔🖤•
مـآدَر ڪہ نَـباشَـد
نَـظـمـِ خـاݩـہ بِههَـم میریـزَد🥀
حِیدَردَرنَجف
حسَندَربَقیع
حُسیـندَرکربَلا
زِینَبدَرشام
#جوانننه💔
°•°ʝoɨn↓
∞ @Gordane118
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
رفتی و آسمان به حرف آمد... تو نبودی چقدر برف آمد...💔 #ایداغبردلنشسته😞
❣ #حاج_قاسم_خوشبگذره!
تو راحت شدی از دلتنگی و حالا نوبت ماست که دلتنگ بشیم و زار بزنیم که #چه_کنم…؟😭😭😭
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣ #حاج_قاسم_خوشبگذره! تو راحت شدی از دلتنگی و حالا نوبت ماست که دلتنگ بشیم و زار بزنیم که #چه_کنم…؟
🍂
رفتن برای تو دیر شده بود و برای ما رفتنت زود....
اما #تو_بردی…😭
مبارکت باشه شهادتت عزیزدلم💔
@Karbala_1365
یا علی:
🌵روایت اسرای مفقود الاثر🌿
رجعت پیکر سالم شهید بعد از ۱۲ سال
پیکر شهید پیراینده بعد از ۱۲ سال در مبادله اجساد برخی از اسرای عراقی با پیکر شهدای ما به وطن بازگشت. ماجرای برگشت پیکر شهید پیراینده بسیار عجیب و بعنوان یکی از افتخارات و اسناد حقانیت دفاع مقدسِ ما ثبت شد. وقتی پیکرش رو از قبر خارج کرده بودن میبینن پیکر سالمه. حجتالاسلام باطنی از دوستان بنده که هم در وقت شهادت بر بالین شهید پیراینده حاضر بود و هم در وقت رجعت پیکر در معراج شهدا حضور داشت میگه: در معراج شهدا بدن این شهید بزرگوار رو من به همراه برادرش و بچههای معراج دوباره کفن کردیم. بچههای معراج میگفتن ۴ ماه پیش قرار بوده مبادله انجام بشه و بعثیا بهانه میآوردن. مبادله انجام نمیشد و علتش این بوده که وقتی پیکر شهید پیراینده و تعدادی دیگه از اسرا رو رو از قبر خارج میکنن میبینن بدنها کاملا سالم هستن.
سردار باقرزاده میگه: هنگام تحویل گرفتن شهدا به پیکر ۳۵ تن از شهدا حساس شدم چرا که بدنای اونا به شکل خاصی بود. یکی از افسرای عراقی در این مورد به ما گفت: این بدنا پس از نبش قبر سالم بودن. با دیدن این موضوع به چند پزشک متخصص اطلاع دادیم اما اونا اعلام کردن که چنین چیزی با علم پزشکی مطابقت نداره. به تعدادی از علما اطلاع دادیم، اونا با دیدن اجساد گفتن که اینا از صُلحا هستن، پیکرهاشون رو نگه ندارید و با احترام به وطنشون برگردونید. افسرای عراقی موضوع رو به استخبارات اطلاع دادن. پیکر شهدا توسط استخبارات تحویل گرفته شده و به توصیه چند تن از پزشکهای اسرائیلی، سرشون رو برش داده و مغزشون رو خارج کرده بودن. به گفته افسر عراقی، این کار به دو دلیل انجام شد. اول تحقیقات روی مغز اونا برای پی بردن به علت سالم موندن اجساد و دوم اینکه با خارج کردن مغز، آب بدن کشیده شده و بدن خود به خود از بین میره. مبادله پیکرها میون ایران و عراق ۴ ماه به تأخیر افتاد. در خلال این ۴ ماه بعثیا روی بدنای سالم شهدا اسید و آهک پاشیده واونا رو زیر آفتاب نگه داشتن تا شاید بدنا از بین بره، با وجود این بدن شهید پیراینده بعد از ۱۲ سال سالم به میهن بازگشت. ایشان تأکید میکنه: سالم موندن بدن بعد از ۱۲ سال با تموم تلاش شیطانی بعثیا در پوشوندن حقیقت از طریق برش دادن مغز و خارج کردن کامل مغز ،نگه داشتن پیکر زیر آفتاب به مدت ۴ ماه و پاشیدن اسید و آهک بر روی اونا، گواهی خاص از طرف خدا برای مردم و اثبات حقانیت این شهدای بلند مرتبه است. سرانجام پیکر این شهید توسط مردم ایثارگر و قدرشناس خزانه بخارایی تشییع شد و در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) قطعه ۵۰ به خاک سپرده شد. نعمتالله دهقانیان از دوستان صمیمی شهید حسین پیراینده نقل می کنه که روزای آخر، شهید پیراینده میگفت: من طعم شیرین جهاد در راه خدا رو چشیدهم، جانبازی حضرت ابوالفضل(علیه السلام) رو تجربه کرده و اسارت حضرت زینب(سلام الله علیها) رو لمس کردم و از طرفی مفقود هم هستم. تنها چیزی رو که از خدا میخوام تجربه کنم، شهادته که امیدوارم این آخری رو هم قسمتم بکنه. ا
🌵روایت اسرای مفقود الاثر🌿
💢 یگانه نماز جمعۀ اسارت💢
همیشه سرم درد میکرد برای کارای جدید و ابتکاری، دوست داشتم هم برای خودم و هم بقیه دوستان یه تنوع ایجاد بشه. یکی دو هفته پایانی بود که فکر برگزاری یه نماز جمعه تو ذهنم جرقه زد. به نظرم رسید الآن وقتشه. با چند نفر مشورت کردم و نظر مثبتشون رو گرفتم. کاندیدم برای امام جمعه حاج علیرضا باطنی بود که همه قبولش داشتن. رفتم پیش ایشون و گفتم: علی آقا چیزی ازت میخوام نه نیار تو قضیه. گفت: خیره انشاءالله. گفتم: میخوام یه نماز جمعه برگزار کنیم و زحمت امامت جمعه رو شما بکشید و من هم زمینه رو آماده میکنم. مقداری مردد بود. بحث جواز شرعی برگزاری نماز جمعه و مشکل احتمالی امنیتی و غیره. نهایتاً گفتم: فوقش ما اعلام میکنیم نماز جمعه ولی شما نماز وحدت بخون و ان٬شاءالله مشکلی پیش نمیاد و از عراقیها مجوز میگیریم. ایشون هم قبول کرد. به شوخی گفت: آقا رحمان اسلحه از کجا بیاریم. از نگهبان عراقی می گیری؟ گفتم: علی آقا اسلحه آهنه و اون لوله هم آهنه. یکی از اونا رو بعنوان اسلحه دستت بگیر. خندید و قبول کرد. زمینة برگزاری نماز جمعه توسط افراد شاخص فراهم شد و از دوستان بند ۲ هم که اکثرا ارتشی بودن هماهنگی شد. مونده بود گرفتن مجوز از فرمانده اردوگاه. وقتیکه فرمانده وارد اردوگاه شد با احترام بلند شدیم و با استفاده از یکی از دوستان عربزبان تقاضا رو البته نه به عنوان نماز جمعه، بلکه یه نماز وحدت و یادگاری اواخر اسارت مطرح کردیم. اونا هم هنوز قضیه شورش ما و مجالس ختم شهید پیراینده که دو هفته قبلش اتفاق افتاده بود جلو نظرشون بود، مقداری گردنشو پیچ داد و گفت مشروط بر اینکه تضمین بدید با آرامش و بدون شلوغکاری و شعار باشه. موافقت میکنم. ما هم قول دادیم که دردسری پیش