『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#امام_سجاد عليهالسلام : خَفِ اللّه َ لِقُدرَتِهِ عَلَيكَ واستَحىِ مِنهُ لِقُربِهِ مِنكَ از قدرت
مرد تنهای اسیران شده باشی سخت است
شاهدی بر صدقه نان شده باشی سخت است😭
#شهادتامامسجاد_ع🏴
♡••
ڪیست در شهر
ڪہ سرڪَشتہ ے
چشمانت نیسٺ...؟
#حافظ
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
♡••
چـه "صبـــح" ...
قشنگـی می شـود
اگر یکروز بجای حسرتت
تـو را داشته باشم.!
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
حاج حسین خیلی با معرفت بود به فکر مشکلات همه بود،برای نماز به مسجد رفتیم، بوی خیلی بدی میومد وهمه شروع به اعتراض کردند .😣
نماز تمام شد شهیدحسین گفت یه تاکسی بگیر بیار درب مسجد وقتی که آوردم یه پیرمرد بود که هیچ کس را نداشت محل زندگی تو مغازه در جای بدی بود ،او را به مغازش بردیم بوی تعفن آنجا را گرفته بود .😷
حاجحسین به من مقداری پول داد گفت :یک شلوار و لباسی برای این بنده خدا بخر بیار 😊.
من رفتم وقتی برگشتم خودش مغازه را تمـــیز کرده بود، لباسها را گرفت و او را به حمام بردتش ، او را همانند دسته گل به مغازه اش برگرداند ...❤️
شهید مدافع حرم محمد حسین علیخانی🌹
#سالروز_شهادت🕊
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
💔شهیدی که دوست داشت حرّ امام حسین علیه السلام باشد....
شهید #محمدتقی_شمس🌹
خواندن #زیارت_عاشورا شده بود کار هر روزش... شلمچه بود که چشماش مجروح شد.😔
کم کم بیناییش رو از دست داد، با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک #نشد.. باضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش می داد هم روضه.... توی ماه محرم حالش خراب شد.😔
پدرش می گفت : « هرروز می نشستم کنار تخت برایش زیارت عاشورا می خواندم...
اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خواندیم... 10 صبح بود که از من پرسید: بابا! حرّ چه روزی شهید شد؟گفتم: روزعاشورا...
گفت : دعاکن من هم امروز حٌرّ امام حسین بشم...
ظهرکه شد.گفت: بابا! بی قرارم... بگو مادر بیاد...
بعدهم گفت :برایم سوره ی #فجر بخون، سوره ی امام حسین(علیه السلام)...
شروع کردم به خوندن ... به آیه «یا ایتهاالنفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد..
گفت: دوباره بخوان... 13 یا 14 بار براش خواندم... همین جورگریه می کرد...
هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه...
گفت: بابا! مادر نیومد؟ گفتم: نه هنوز
گفت:پس خداحافظ
قرآن روگذاشتم روی میز برگشتم
انگار سالها بود که جون داده
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
🔰 قسمتی از وصیت نامه شهید مصطفی صدرزاده؛
و شکر بیپایان خدایی را که محبت شهدا و امام شهدا را در دلم انداخت و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم.
خدایا از تو ممنونم بیاندازه که در دل ما محبت سید علیخامنهای را انداختی تا بیاموزد درس ایستادگی را درس اینکه یزیدهای دوران را بشناسیم و جلوی آنها سر خم نکنیم.
او برای حضور در جبهههای مقاومت در سوریه، لهجه افغانستانی آموخت تا در قالب لشگر فاطمیون به سوریه اعزام شود و به فرماندهی گردان عمار لشگر فاطمیون رسید.
در روز تاسوعا به دست تروریستهای داعش به شهادت رسید.
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
متن زیرروبخونید👇👇
*معرفی شهید محمدرضا آل مبارک،شهیدی که طی 7 سال ، سه بار دفن شد*
در انتهای آیینه
محمدرضا کنار مادر نشسته است. سر را بلند کرده و آرام می گوید ، مادر من رفتنی هستم و شهید می شوم. به گونه ای هم شهید می شوم که دیدن پیکرم ناراحتت می کند. مادرجان! تو فقط بیا نگاه کن و برو. آن لحظه دوستانم تو را نظاره می کنند . مراقب باش مادر . حرفی نزنی ها.
و مادر زل می زند توی چشم های محمدرضا و شاید دارد تصویر دامادی شاخ شمشادش را تصور می کند.
*حکایت آن شب غریب*
شب اربعین است و حاج حسین سرش گرم عشق ازلی اش. دلش شور عجیبی دارد. حس می کند حال و روزش عادی نیست. می رود سمت حسینیه اعظم. می گوید کمی روضه بخوانم ، آرام شوم.
حاج حسین می داند نام حسین مسکن دردهایش است. توی همان حس وحال خودش است که با موتور می خورد به درب حسینیه. آن شب حاج حسین می رود و روضه عباس می خواند و یک دل سیر گریه می کند.
حاج صادق آهنگران است که دارد می آید سمت حاج حسین با دو نفر دیگر از دوستانش. سلام می کند با حاجی و میپرسد : چطوری حاجی ؟ چه می کنی ؟
و اینجا حاج حسین رمز حس و حالش غریبش را می فهمد و بدون هیچ مقدمه ای رو به حاج صادق می گوید : «آمده ای خبر شهادت محمدرضایم را بدهی. خودم می دانم»
امان از دل مادر
حاج صادق و چند نفر دیگر مهمان حاج حسین می شوند. دل مادر، آیینه تمام نمای عشق است. رو به حاج حسین کرده و دلیل حضور حاج صادق را می پرسد، اما تلاطم های دل مادر با نسیم آرامش حرف های حاج حسین آرام نمی شود.
به همراه طلوع ، قامت مادر محمدرضاست که در آستانه در ظهور کرده است و بدون مقدمه به حاج صادق می گوید : «محمدرضایم شهید شد؟»
و بغض و اشک های حاج صادق که سوز و نوا را از استادی به بزرگی حاج حسین درس گرفته است ، تنها پاسخ است.
مادر هم درس آموخته مکتب زینب است. محکم می ایستد روبروی حاج صادق و می گوید گریه نکن مادر.
«دیشب در خواب دیدم که سر محمدرضایم را دادند دستم و گفتند:«این سر را بگیرو شست و شویش کن و من سر محمدرضایم را گذاشتم روی پایم و با گلاب شستم»
عاشورا بود یا اربعین ؟
همه چیز حاج حسین گره خورده است با حسین(ع). تشییع پسرش هم می افتد روز اربعین. می رود سردخانه تا پیکر را ببیند. در تابوت باز می شود و پیکری بدون سر و پاره پاره روبروی حاج حسین برایش روضه های گودال قتلگاهی را که خوانده است تداعی می کند و همانجاست که حاج حسین زمزمه می کند : «یا اباعبدالله»
ام وهب
مادر محمدرضا هم کمی آنطرف تر انگار یک دستش را ام وهب گرفته باشد و دست دیگرش را مادر عمر بن جناده انصاری. تمام قد ایستاده است و می گوید : در راه خدا دادمش. نمی خواهم ببینم چه حال و روزی دارد.
ملائکه آنجا ایستاده اند و «تقبل منا » را از زبان حاج حسین و همسرش به آسمان می برند. حاج حسین می رود پشت میکروفن و برای محمدرضایش و سیزده شهید دیگری که به همراه فرزندش تشییع می شوند روضه می خواند.
*هفت روز بعد*
هفت روز است محمدرضا مهمان آسمان است و حاج حسین نشسته است کنار مزار و قرآن می خواند. فرمانده گردان محمدرضا کیسه ای در دست می آید کنار حاجی. سرش را می آورد کنار گوش حاجی و زمزمه می کند : «حاج حسین. توی این کیسه فک محمدرضاست. تازه پیدایش کرده ایم.»
حاج حسین سرنوشتش بدجور گره خورده است با کسی که از او دم می زند.
پاره پیکر فرزند را می گیرد. قبر را می کند و پاره خورشید را به خورشید بر می گرداند.
*هفت سال بعد*
حکایت حاج حسین و ارادتش به حسین همینجا تمام نمی شود. ثانیه های زندگی حاج حسین ، حسینی است.
هفت سال از داستان پرواز محمد رضا می گذرد. تلفن صدایش در می آید:
«حاج حسین. خبری داریم برایت. دلش را داری بگویم؟»
چه سوال بیهوده ای . حاجی دلش را داده است دست حسین(ع). و صدای پشت تلفن خبر می دهد از سر محمدرضا که رفقایش توی جبهه شرهانی پیدایش کرده اند.
حاج حسین می رود بنیادشهید و سر پسرش را توی پارچه ای می دهند دستش. انگار زیرپای حاجی خالی می شود. باید لحظه به لحظه روضه هایی را که خوانده است تجربه کند .
سر را می آورد با خودش خانه و می گذارد توی کمد. وقتی دارد سر را می گذارد توی کمد، دستهایش می لرزد.
رمق و حس و حالی ندارد و سر پسر ، دو ماه می ماند توی کمد.
دو ماه. و حاج حسین بدون اینکه حتی یکی از چهار پسر طلبه اش را خبر کند ، یک روز سر را از توی کمد بر می دارد و با بچه های سپاه می برد بهشت آباد.
بچه های سپاه دور قبر حلقه می زنند. قبر را شروع می کنند به کندن. به سنگ لحد که می رسند، قیامت می شود کنار قبر. پاسدارها بدجور بر سر و سینه می زنند. کل خاک ها را بر سر و رویشان می ریزند.
حاج حسین می رود توی قبر و بالای سر محمد را می کَند. سر را می گذارد توی لحد. اما بوی عطر مستش می کند . همان عطری را که روز تشییع پاشیده است روی پیکر محمد رضا.
بعد از 7 سال هنوز محمدرضایش بوی عطر می دهد.
پاره ها
ی خورشید دیگر تکمیل شده است و حاج حسین دهان را می برد سمت لحد و می گوید : «محمدرضاجان! بابا! نگران نباشی ها! امام حسین هم سر نداشت »
اینجا هم حاج حسین ، جدا نمی شود از کربلا. از عشقی که هستی اش را فرا گرفته است وحاج حسین حکایت رجعت سر را دو سال بعد برای فرزندانش اقرار می کند.
حاج حسین شیشه عطر است
حاج حسین ، شیشه عطر است. دهان که به روضه باز می کند، زمین و زمان می گرید و این سوز و این نفس یقینا هدیه ای است آسمانی که می سوزد و می سوزاند.
راستی! همسرش هنوز گاهی می رود گوشه ای و عکس هایی را که از جنازه محمدرضایش قایم کرده است ، نگاه می کند و اشک می ریزد.
«مجمع علمداران سفینة النجاة.ع.»🏴
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
❣🕊
توی وصیتش نوشته بود : "دیگر طاقت ندارم در کوه و بیابان سرگردان حسین ع باشم و انتظار مهدی عج را بکشم....
عاشقبودوآخرشهمبهعشقشرسید...🥀
#شهیدمحمدرضاترابی🕊🌷
تولد: ملایر ۱۳۴۱
#شهادت: دارخوین۱۳۶۴
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
♡••
اهلِدِل...
اونیکهفهمیداینچیه
وچهلـــذتیداره...
خدابهشصبربده 💔
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
حاج امیر کرمانشاهی_شب اربعین 98 - زمینه - چشماتو ببند خیال کن که با زائرایی-1571922980.mp3
29.52M
♡••
چشماتو ببند، خیال کن الان کربلایی...
#حاج_امیر_کرمانشاهی
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
اصلا درست نوکر تو بی گناه نیست
اما حسین حال دلم رو به راه نیست!
#در_عزای_حسین 🏴
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
اصلا درست نوکر تو بی گناه نیست اما حسین حال دلم رو به راه نیست! #در_عزای_حسین 🏴 یــــــــــٰاحُـسی
حالم شبیه حال یک بی خانمان است
وقتی حرم بستهاست، پس کاشانهای نیست
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
سبزه زاری است
پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست هنوز ...
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
🔸🔸🔸
شعری کوبنده در پاسخ به اهانت نشریه منفور شارلی ابدو به ساحت مقدس و ملکوتی رسول الله الاعظم(صلوات الله علیه و آله)
فرانسه مهد آزادی برای یاوه گویان است
سیاستهای حکامش به نفع بی خدایان است
اگر تاریخ دنیا را نگاهی کوته اندازی
جنایتهای بی حدش در این دنیا نمایان است
از استعمار کشورها و استثمار انسانها
وجنگ افروزی اش بنگر چه کشورها که ویران است
رژیم فاسد پاریس شده منفور ملتها
همین تنها شدن گویاست که عمرش رو به پایان است
حمایت می کند وقتی رییس جمهور نادانش
از آن نشریه که فخرش اهانت به بزرگان است
چه بی پروا نشان داده درون غرب وحشی را
که مهد بولهب های عنود و کینه توزان است
جهان درگیر افکار جهالت بار صهیون شد
که قصدش انحراف فکر آحاد مسلمان است
به شأن اشرف آدم جسارت تا مکرر شد
هزاران دل پریشان و هزاران دیده گریان است
ولی این قوم بی ریشه نمی دانند خدا تا هست
رسول الله (ص) اعظم هم چو خورشیدی درخشان است
((سمن))
(سید مجید نبوی)
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
عکسهای #شهدایغواص گردان ولیعصر(عج) و حبیب در عملیات کربلای۴ یادآور تمرینات غواصان تخریب گردان حبیب و ولیعصر(عج) است که از ماهها قبل خود را برای عملیات #کربلای۴ در رودخانه کارون آماده میکردند.🕊💧
🌾عملیات " #کربلایچهار" که در تاریخ ۳ دیماه سال ۱۳۶۵ در منطقه مرزی #شلمچه برای تهدید شهر #بصره عراق اجرا شد.
غواصان تخریب #گردانحبیب و #ولیعصر(عج) از #لشکر۳۱عاشورا و همچنین نامهای شهدای این دو گردان که از مدتها قبل خود را برای این عملیات مهم در رودخانه کارون، روستای قجریه، موقعیت شهید اجاقلو آماده میکردند همه زنده خواهد ماند.
این تصاویر یادآور رشادت و مقاومت غواصان گردان تخریب است که در مقابل آمادگی دشمن ایستادگی کردند و در #اروندرود آسمانی شدند.🕊🌷
نشسته از راست:
۱. #شهیدقنبرامانی ۲. #شهیدبیوکباغبانزاده
ایستاده پشت:
۳. #شهیدابراهیماصغری
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄
ایستاده از راست:
#شهیدفایطونچی #شهیدغلامرضاجشنپور #شهیدمقصودباغبان
#شهیدحسیننصیری
نشسته از راست:
#شهیداحمدمحمودیان. #شهیدحمیدغمسوار . #شهیدمازیار_نوری
#شهدایغواص
#کربلای۴
#لشکر۳۱عاشورا
یــــــــــٰاحُـسیٖــــــــــــــــنْ🏴
@Karbala_1365🏴
●➼┅═❧═┅┅───┄