eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌾 #غروب_کربلای۴🌾 #قسمت_سوم 🌾🌴حسن بسی خاسته 🌾از شدت سرما کنده نخلی را که در حال سوختن و دود کردن ب
🍂 🌾 ۴ 🍂🌾🍂 🌾با دیدن لندکروزی که اصل سرنشین آن بود جان تازه ای گرفته و با کمک هم به پشت ماشین پریده و راهی هتل آبادان که محل استقرار گردان جعفر بود شدیم. با دیدن فضای هتل که بی شباهت به نبود، سایه ای از غم و اندوه دیگر بار بر جان خسته ام سایه افکند. هر که را می دیدی سراغ دوست یا برادرش را از کسی که تازه از آب بیرن آمده می گرفت. بعضی ها ناله می کردند، عده ای زخمی ، مثل من به خود می پیچیدند. با کمک عده ای که اطرافم مات گرفته بودند به طبقه بالا رفتم و بعد از دقایقی با همان وضعیت و با سر و صورت گِلی و پای مجروح و خونین به خواب رفتم. نمی دانم چقدر خوابیدم که با جانسوز و رقت بار عده ای از خواب پریدم . گویی آنان از دوستانشان مطئمن شده بودند و در آن مکان به صورتی کاملاً و به عزاداری می پرداختند. من آن غروب را تا آن موقع تجربه نکرده بودم. درست مانند غروب عاشورا می ماند و صحنه مظلومیت نوباوگان (س) و صحنه ای که بی بی زینب(س) به دنبال جگر گوشه های برادرش به روی خارهای مغیلان می دوید و آن ها را جست و جو می کرد. و آن روز چقدر سخت بر ما تمام شد...😭😭😭 سلام الله علی الحسین(ع) 🌺 🌹... 〰〰〰〰〰〰〰〰〰 حسن بسی خاسته گردان کربلا 🍂🌾🍂 📚منبع: @defae_moghadas 🍂
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (۶۴) 📝 ................ 🌾پسرک داشت می گفت بچه یزد است وسال سوم
🌸🌸🌸 🌾 ها بوی نعنا می دهند🌾 (۶۵) 📝 ............... 💦از پشت ساختمان های ابوالخصیب , نزدیکی بصره که گذشتیم, صدای انفجار توپ ها را تشخیص دادم. و چه انفجاری. رگباری و پر صدا. واین خبر از حمله می داد. آن هم درست دو هفته بعد از حمله ما و درست هم اسم عملیات ما و فقط با یک شماره اختلاف:" ۵ " انگار محسن هم فکر به حمله بچه ها میکرد که گره ابروهاش باز شد و لبش به لبخند نشست و تند نفس کشید. چشم دنبال همفکر گرداند که دید هیچ کس متوجه او و شادی پنهانش و این لبخند عجیبش نیست. خون از زخم سرش از پیشانی اش جوشید واز کنار چشمش چکید روی صورت من. خیلی آنی متوجه من شد و دید آن ابروی بی گره و آن لبخند را من هم دارم. حس کردم او هم بوی 🍃نعنا🍃 را شنیده که لبخندش آرام تبدیل به خنده. من هم خندیدم... ... 🌸..... @Karbala_1365