و هدف بعدیِ موشک ها؛
مقر های گروهک جِیشالظلم.
یعنی الان تو هم خوشحالی بابا؟ :)🕊️
در حرف هایمان طاٰلب ظهور توییم؛
و در عمل اما
فقط آمدنت را به تاخیر میاندازیم...
میخواهم بگویم آقاٰی من
شرمنده ایم اگر نمیتوانی روی ما حساب کنی...
حالا خیال میکنم همچون پدرم آدمِ ابوالبشر علیه السلام از روح و ریحان هبوط کرده ام به دنیای سیاه آدمیاٰن...
از مناٰجات های شبانه
از روضه ی میاٰن دعاٰی کمیل
از خوابیدن در یک متر جا!
از زیارتِ حسینِ فاطمه سلام الله
از سفره های سحری
از دم گرفتن با نوای دخترک سه ساله
از صف هاٰی نماز صبح
از سه روز زندگی در خاٰنه خداوند
از زیارتِ قمر بنی هاٰشم
آه...
من رانده شده ام از جنت الاعلی به قعرِ دوزخ...
غمگین نیستم!
من خودِ غم و اشک هستم :)
•نیمه ماٰهِ رجب _ پایانِ سهروز زندگی در خاٰنهخدا•
وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيثَ مِن بَعدِ ما قَنَطُوا وَ يَنشُرُ رَحمَتَهُ وَ هُوَ الوَلِيُّ الحَمِيدُ
و اوست كه پس از نااميدى مردم؛
باران مىفرستد و رحمت خويش را گسترش مىدهد و اوست سروِر ستوده..❄️🕊️
سلام و رحمت خداٰی ابراٰهیم ع برتو اسماعیل به قربانگاه رفته؛
تویی که عاقبتت شد قربانی شدن برای عقیده ات.
سلام خداوند برتو فدایی راهِ فدا شده ها برای حسین ع؛
سلام برتو ای که مصداقِ و المستشهدین بین یدیه شدی؛
سلامِ اماٰمِ غائب ما برتو کهنه سرباٰز...
خوشا حیاٰت و مماٰتت؛
در راهی مشقِ رزم کردی که مسیرِ ظهورِ آخرین حجت خداوند بر زمین در آن رقم میخورد...
اینبار تو را نه!
مولاٰیمان را میخوانم،
بِأبی انتَ و أمی یا مولاٰی؛
در مرام ما زیبنده نیست چیزی را که در راه خدا داده ایم بازپس بگیریم.
پس،
جوانیاش به فداٰیِ نخی از چادرِ خاکی مادرِ جواٰن شهیدهمان؛
اصلا نه!
شهیدماٰن فدای یک لحظه دلهره فضه از ماجراٰی کوچه...
حالا میفهمم؛
تو رزقت را آنجا گرفتی که ذکر لبت این بود،
میروم تا انتقاٰم سیلی زهرا سلام الله بگیرم...
آرام حرفت را با خودم تکرار میکنم؛
هر شهیدی به جاٰیی رسید از فاٰطمیه رسید...
تولدت مباٰرکِ من، عزیزِشهیدم؛
اِناٰ اعطیناٰک؛
اِنّا مِنَ المُجرِمِينَ مُنتَقِمون؛
امروزم با خبرِ خوبی شروع شد؛ که الحمدلله:)🕊️
وقتی خدای آسمان ها، در صبح میلاد رحمت عالم؛ درب صندوقچه برکاتِ آسمانی اش را باز کرده که روی سرِمان سرازیر شود و ما حالا غرق در نور و رحمتیم.
•از صبحِ برفی نیمه شعباٰن•
دلتنگی ام را داخل پاٰکت برایت فرستادم؛
خدا پیش از تو صداٰیِ دلتنگی ام را شنید؛
آغوش باز کرد برایم.
اما من منتظر جوابِ تو بودم؛
احمق بودم!
•از پنجمین روزی که آسمان به مباٰرکیِ قدومِ حجت ابن الحسن ع بی وقفه میباٰرد•
امروز برای اولین بار انگشت سباٰبه ام به جوهری رنگ گرفت که پشتش فقط یک عقیده بود و آن اینکه؛
این رای را به حکومتی دادم که آرزوی تماٰم شیعیان و مظلومانِ کل تاریخ است؛ آرزویی که ما آن را زندگی میکنیم. حکومتی که بعد از آمدن و رفتن شاهانِ پدر و پس از مرگشاٰن شاهان پسر، آمد عَلَمِ اسلام گمشده را روی دست گرفت و دوباره بالا برد.
[حکومتی که به ما یاد داد میشود جنگید برای عقیده ای که یک دنیا مخالف دارد؛ میشود جنگید و نترسید و به هدف هم رسید.]
حالا میتوانم بالای بلندیِ تاریخ بیایستم و بگویم به جای همه شمایی که آرزوی نفس کشیدن در این حکومت را داشتید نوشتم و داخل صندوق انداختم.
رای امروزم نه فقط برای مشخص شدن صاحب کرسی های بهاٰرستان که در نظرم هماٰن رفراندومی بود که سال ۵۸ برگزار شد و من پاسخ آری ام را ۴۴ سال بعد به صندوق رای انداختم!
یاٰزدهم اسفند ماٰهِ هزار و چهارصد و دو خورشیدی
#رأی_اولی
@kateb_javan
Faramarz Aslani - Be Man Begoo Bi Vafa (320).mp3
5.59M
00:54
خزاٰنِ عمرم رسید؛
نوبهاٰر که هستی؟
عکسِ بابا که کنار برگه رای ام بود را یک ناشناس دیده بود و آمد گفت: «برای پدر صدقه بدهید.» و رفت!
فکر کنم خیال میکرد که تو کنارمان داری نفس میکشی؛ درست مثل همان روزهای محو و غبار گرفته ی اعماق خاطراتم.
چشماٰنم را بستم؛ در این خیاٰل رفتم که تو کلید انداختی توی در و چرخاندی و من پشت در با مشتی پر از اسپند منتظرت ایستادم. پا تویِ خانه میگذاری، روی پنجه پا می ایستم و تو گردن کج میکنی تا من اسپند را دورِ قد و بالای رعنایت بچرخانم که مبادا چشمِ شوری بخواهد عزیزم را از من بگیرد.
چشم باز میکنم؛ من بازهم دیر رسیدم.
نشد...
نتوانستم...
تو به راستی که بودی عزیزم؟
که نامی از تو نمیبرند مگر اینکه به اهل بیت سلام الله ختم شود.
ارواح مومنین در وادی السّلام جمع اند و به کارها و آرزوها و تلاش های بیهوده ما اهل دنیا میخندند.
آیت الله بهجت فرمود؛
در شبِ نهم رمضاٰن و ساعات پایانی سال، خواستم نامه ای که چندین سال پیش نوشته بودم تا پس از من بماند را بازنویسی کنم.
کاغذ و قلم برداشتم و شروع کردم به نوشتن و چیدن کلمات پشت سرِ هم؛ از هر آنچه که میخواستم پس از من انجام شود و بماند.
میانِ جملات و کلماتی که مینوشتم و سطرهایی که پشت هم قطار میشد بی اختیاٰر اشک ریختم از شدت حقارت و دست خالی بودنم.
آدمیزاٰد خودش خوب میداند که هیچ است و هیچ ندارد؛ اما وقتی قلم به دست میگیری و مینویسی انگار تازه میفهمی هیچ یعنی چه!
سطر به سطر نوشتم و باز یادآوری شد که ای فرزندِ آدم؛ تو در نهایت دست آویزی جز اهلبیت سلام الله نداری.
نوشتم و نهایتِ هر جمله ام به یک چیز ختم میشد؛ کفن کنید مراٰ رو به قبله حرمش؛ نجف چه جای قشنگی برای تدفین است...
نوشتم؛ مهر و موم کردم و در نهایت وصیتنامه ام را داخل کشویِ میزم گذاشتم تا آن روز که من دیگر اسیر این جسم نباشم و این رقعه باز شود...
• شبِ نهم رمضان ۱۴۴۵ _ ۲۹ اسفند ماه ۱۴۰۲ •
ترجیح میدهم با مسلمان سنیِ استکبارستیزی که طرف حق ایستاده برادری کنم تا با شیعهای که سکوت کرده و لاف حقطلبی میزند!
#سید_علی_حسنی
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
الجزیره نوشته
قوات الاحتلال اغتصبت نساء و قتلهن
الجزیره کوتاه نوشته. توضیح نداده. خبر توضیحبردار نیست. خبر سهمگین است. نباید دنبال ترجمهاش باشی. باید همان قتلهن را که فهمیدی، ناراحت شوی که زنان به قتلرسیدهاند و بگذری. نباید روی خبر توقف کنی. الجزیره رسانه حرفهای است. میداند برای شرقیمردمان غیرتمند حزین خبر مینویسد. میداند نباید توضیح بدهد. میداند همین نیمخط را که بنویسی، دنیا بر سر شرقیها آوار میشود. حالا آوار شده. زبانمان خشک شده؛ نه از عطش رمضان که از شدت واقعه. احساس تحقیر شدگی میکنیم. ما خجالت میکشیم با هم در مورد خبر صحبت کنیم. شرم میکنیم خبر را به اهل خانه بگوییم. ما نمیتوانیم توی روی همدیگر نگاه کنیم. مردها از هم خجالت میکشند. زنها حیا میکنند. یک نیمخط ما را به هم ریخته. ما از خبرهای نیمخطی غیرقابل توضیح شرقی خاطره خوبی نداریم. ما برای نیمخط « دخلت زینب علی ابنزیاد» قرنها ضجه زدهایم. ما برای نیمخط «ضرب علی بطن فاطمه حتی القت محسن من بطنه» هزار سال خودمان را کتکزده ایم. اصلا ما خبر نیمخطی که میبینیم، قبل از اینکه بخوانیماش، تنمان میلرزد. مو به تنمان سیخ میشود. ما را به حال خودمان رها کنید حرامزادهها. ما از اینجا دستمان به شما نمیرسد. امروز وگرنه لباس جهاد بر تن، به یاد خیبر و بنیقریظه، مقابل بیمارستان شفا، باز از سرهایتان کوهی میساختیم. ما از اینجا فقط خشمگینایم. تورم رگ غیرتمان راه نفس را بسته. جبر جغرافیا، این روزها صبرمان را سرآورده. ما حالا فقط منتظر آخرین خبر نیمخطی تاریخ از کنار کعبهایم. که «الا یا اهل العالم انا الامام المنتظر»
«مهدی مولایی»
میگفت:
در آخرالزمان آنقدر به بلا دچار میشوید که بفهمید تنها نداشته تان مهدی موعود است.
به دنیاٰی بدون مهدی عج خوش آمدید؛
این تازه اول راهه...🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محتاٰج آغوشِ توام من را بغل کن..🥀