عکسِ بابا که کنار برگه رای ام بود را یک ناشناس دیده بود و آمد گفت: «برای پدر صدقه بدهید.» و رفت!
فکر کنم خیال میکرد که تو کنارمان داری نفس میکشی؛ درست مثل همان روزهای محو و غبار گرفته ی اعماق خاطراتم.
چشماٰنم را بستم؛ در این خیاٰل رفتم که تو کلید انداختی توی در و چرخاندی و من پشت در با مشتی پر از اسپند منتظرت ایستادم. پا تویِ خانه میگذاری، روی پنجه پا می ایستم و تو گردن کج میکنی تا من اسپند را دورِ قد و بالای رعنایت بچرخانم که مبادا چشمِ شوری بخواهد عزیزم را از من بگیرد.
چشم باز میکنم؛ من بازهم دیر رسیدم.
نشد...
نتوانستم...
۱۳ اسفند ۱۴۰۲
تو به راستی که بودی عزیزم؟
که نامی از تو نمیبرند مگر اینکه به اهل بیت سلام الله ختم شود.
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
ارواح مومنین در وادی السّلام جمع اند و به کارها و آرزوها و تلاش های بیهوده ما اهل دنیا میخندند.
آیت الله بهجت فرمود؛
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
در شبِ نهم رمضاٰن و ساعات پایانی سال، خواستم نامه ای که چندین سال پیش نوشته بودم تا پس از من بماند را بازنویسی کنم.
کاغذ و قلم برداشتم و شروع کردم به نوشتن و چیدن کلمات پشت سرِ هم؛ از هر آنچه که میخواستم پس از من انجام شود و بماند.
میانِ جملات و کلماتی که مینوشتم و سطرهایی که پشت هم قطار میشد بی اختیاٰر اشک ریختم از شدت حقارت و دست خالی بودنم.
آدمیزاٰد خودش خوب میداند که هیچ است و هیچ ندارد؛ اما وقتی قلم به دست میگیری و مینویسی انگار تازه میفهمی هیچ یعنی چه!
سطر به سطر نوشتم و باز یادآوری شد که ای فرزندِ آدم؛ تو در نهایت دست آویزی جز اهلبیت سلام الله نداری.
نوشتم و نهایتِ هر جمله ام به یک چیز ختم میشد؛ کفن کنید مراٰ رو به قبله حرمش؛ نجف چه جای قشنگی برای تدفین است...
نوشتم؛ مهر و موم کردم و در نهایت وصیتنامه ام را داخل کشویِ میزم گذاشتم تا آن روز که من دیگر اسیر این جسم نباشم و این رقعه باز شود...
• شبِ نهم رمضان ۱۴۴۵ _ ۲۹ اسفند ماه ۱۴۰۲ •
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
ترجیح میدهم با مسلمان سنیِ استکبارستیزی که طرف حق ایستاده برادری کنم تا با شیعهای که سکوت کرده و لاف حقطلبی میزند!
#سید_علی_حسنی
۵ فروردین ۱۴۰۳
هدایت شده از عجم علوی | مهدی مولایی
الجزیره نوشته
قوات الاحتلال اغتصبت نساء و قتلهن
الجزیره کوتاه نوشته. توضیح نداده. خبر توضیحبردار نیست. خبر سهمگین است. نباید دنبال ترجمهاش باشی. باید همان قتلهن را که فهمیدی، ناراحت شوی که زنان به قتلرسیدهاند و بگذری. نباید روی خبر توقف کنی. الجزیره رسانه حرفهای است. میداند برای شرقیمردمان غیرتمند حزین خبر مینویسد. میداند نباید توضیح بدهد. میداند همین نیمخط را که بنویسی، دنیا بر سر شرقیها آوار میشود. حالا آوار شده. زبانمان خشک شده؛ نه از عطش رمضان که از شدت واقعه. احساس تحقیر شدگی میکنیم. ما خجالت میکشیم با هم در مورد خبر صحبت کنیم. شرم میکنیم خبر را به اهل خانه بگوییم. ما نمیتوانیم توی روی همدیگر نگاه کنیم. مردها از هم خجالت میکشند. زنها حیا میکنند. یک نیمخط ما را به هم ریخته. ما از خبرهای نیمخطی غیرقابل توضیح شرقی خاطره خوبی نداریم. ما برای نیمخط « دخلت زینب علی ابنزیاد» قرنها ضجه زدهایم. ما برای نیمخط «ضرب علی بطن فاطمه حتی القت محسن من بطنه» هزار سال خودمان را کتکزده ایم. اصلا ما خبر نیمخطی که میبینیم، قبل از اینکه بخوانیماش، تنمان میلرزد. مو به تنمان سیخ میشود. ما را به حال خودمان رها کنید حرامزادهها. ما از اینجا دستمان به شما نمیرسد. امروز وگرنه لباس جهاد بر تن، به یاد خیبر و بنیقریظه، مقابل بیمارستان شفا، باز از سرهایتان کوهی میساختیم. ما از اینجا فقط خشمگینایم. تورم رگ غیرتمان راه نفس را بسته. جبر جغرافیا، این روزها صبرمان را سرآورده. ما حالا فقط منتظر آخرین خبر نیمخطی تاریخ از کنار کعبهایم. که «الا یا اهل العالم انا الامام المنتظر»
«مهدی مولایی»
۵ فروردین ۱۴۰۳
میگفت:
در آخرالزمان آنقدر به بلا دچار میشوید که بفهمید تنها نداشته تان مهدی موعود است.
به دنیاٰی بدون مهدی عج خوش آمدید؛
این تازه اول راهه...🥀
۵ فروردین ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محتاٰج آغوشِ توام من را بغل کن..🥀
۹ فروردین ۱۴۰۳
۱۲ تیر ۱۴۰۳
۱۵ تیر ۱۴۰۳
۲۵ تیر ۱۴۰۳
15.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کم کم باید برگردیم به روال عادی زندگی و هی این بیت برام تکرار میشه که:
بیچاٰره اونکه حرم رو ندیده؛
بیچاٰره تر اونکه دید کربلاتو..🥀
• کربوبلاٰ _ محرم ۱۴۴۶ •
۱۳ مرداد ۱۴۰۳