[ در محضر کلنل ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب در محضر کلنل به قلم مهری غلامپور خاطرات شفاهی امیر سرتیپ خلبان عباس پورعلی است. کتاب در محضر کلنل روایتی است که از دهه سی در مشهد قدیم آغاز می شود، در دهه پنجاه در آمریکا ادامه پیدا می کند و در اواخر دهه نود در مشهد به پایان می رسد. این روایت در بردارنده خاطراتی است که از خدمت ها و خیانت ها به وطن می گوید.
این کتاب روایت روزگاری است که مردان سیاست و میدان یکی بودند. چه بسا که مردان سیاست با لباس مُبدّل سربازی به میدان میرفتند
گزیده✂️کتاب
به سمت مشهد که آمدیم، دیدیم روی فرودگاه مشهد را مه گرفته است.
به سختی بالگردها را پایین آوردیم. آقا سفرشان را با ماشین انجام دادند و من با همراهانشان رفتم.
سفرشان یک روز طول کشید. ما آن بالگردها را به تربت حیدریه بردیم. آقای خامنه ای گفتند: من با ماشین می رم. من با چند تا از مقامات، از جمله آقای ولایتی و چند نفر از وزرا سوار بالگرد شدیم تا به سمت مشهد برگردیم.
دوباره سر راهمان به ابرها برخوردیم. همان شرایط تکرار شد. مجبور شدیم توی یک دره بنشینیم. نزدیکی های تربت حیدریه بود. هوا به شدت سرد شده بود.
📚 @ketab_Et
هدایت شده از گروه مستند شبکه افق سیما
12.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 فراخوان معرفی سوژه
📺 مستند خادمان فیروزه ای
🖋در این مستند هر قسمت به یک مسجد با ویژگی خاص اشاره دارد که قصه حول محور خادم مسجد روایت می شود.
📌لذا عزیزانی که در منطقه خود مسجدی با ویژگی خاص و خادم آن مسجد می شناسند از طریق سامانه پیامکی و شماره ذیل به ما اعلام کنند و بر اساس معرفی سوژه مناسب جوایزی برای این عزیزان در نظر گرفته خواهد شد.
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
📩 3000141417
📲 09378569050
🆔 @OFOGH_Documentary
[ آستان هشتم ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب آستان هشتم به قلم حمیده الهی، داستانهایی از زندگانی امام هشتم (ع) را برای جوانان بازگو میکند. این کتاب توسط انتشارات زائر رضوی منتشر شده است.
گزیده✂️کتاب
بخشش در راه رضای خدا ضرر نیست
فضل می گوید روز عرفه بود و امام رضا روزه داشتند. در آن روز فقط عبادت می کردند اما کار عجیب دیگری انجام دادند. امام دستور دادند تمام دارایی شان را یک روزه بین فقرا تقسیم کنیم.
فضل که می خواست دلسوزی کند رو به امام گفت: ابالحسن با این بذل و بخشش زیاد ضرر کردید. امام فرمودند: این که همه اش سود بود. ای فضل کاری را که برای رضای خدا انجام می دهی هرگز ضرر حساب نکن. فضل از سخن بدون فکر خود خجالت کشید.
#دینی_مذهبی
📚 @ketab_Et
[ حسین شایسته فر ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب حسین شایسته فر به روایت راضیه بوباش جلد ششم از مجموعه «اینک شوکران» است که زندگی شهید فرزانه حسین شایستهفر را از زبان همسرش روایت میکند. «اینک شوکران مجموعهای» از مجموعههای انتشارات روایت فتح است که زندگی شهدای جانباز را از زبان همسرانشان روایت میکند. این اثر شش جلدی، نوشتههایی است، درباره مردانی که در سالهای جنگ، زخمی شدند اما نرفتند. زخمها ماندند تا سالها بعد از جنگ و محملی شدند برای نماندنشان. «اینک شوکران»، برجسته است، پررنگ است، درست مثل همان کلمههایی که وسط قهوهای سوخته جلد، حک شدهاند.
گزیده✂️کتاب
مامان نشست کنارم و بقیۀ حرف هایش را زد: محمود خیلی ازش تعریف می کرد. از آقاییاش. از فکر و عقیدهاش که با تو جور درمیآید. می گفت مرد خوبی است. می شود روش حساب کرد؛ ولی راضیه، بقیۀ چیزهاش دیگر با خودت است. باید خوب فکرهایت را بکنی.
#شهیدانه
📚 @ketab_Et
#قصه_دلبری♥️
قسمت سوم
کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه،دعای عرفه برگزار میشد. دیدم فقط چندتا تکه موکت پهن کردهاند. به مسئول خواهران اعتراض کردم: دانشگاه به این بزرگی و این چندتا موکت! در جواب حرفم گفت:همینا هم بعیده پر بشه!
وقتی دیدم توجهی نمیکند،رفتم پیش آقای محمدخانی. صدایش زدم. جواب نداد. چندبار داد زدم تا شنید . سربهزیر آمد که بفرمایین! بدون مقدمه گفتم:این موکتا کمه! گفت: قد همینشم نمیان ! بهش توپیدم: ما مکلف به وظیفه ایم نه نتیجه! او هم باعصبانیت جواب داد:این وقت روز دانشجو از کجا میاد؟ بعد رفت دنبال کارش .
همین که دعا شروع شد،روی همه موکتها کیپ تا کیپ نشستند.همهشان افتادند به تکاپو که حالا از کجا موکت بیاوریم.
یکبار از کنار معراج شهدا یکیاز جعبههای مهمات را آوردیم اتاقبسیجخواهران بهجای قفسهکتابخانه.مقرر کرده بود برای جابهجایی وسایلبسیج،حتماً باید نامهنگاری شود. همهیکارها با مقررات و هماهنگی او بود. منکه خودمرا قاطی این ضابطهها نمیکردم، هرکاری بهنظرم درست بود،همانرا انجام میدادم.
جلسه داشتیم،آمد اتاقبسیجخواهران. با دیدن قفسه خشکش زد. چند دقیقه زبانش بند آمد و مدام با انگشترهایش ور میرفت. مبهوت مانده بودیم. بادلخوری پرسید:این اینجا چیکار میکنه؟ همه بچهها سرشان را انداختند پایین. زیرچشمی بههمه نگاه کردم، دیدم کسی نُطق نمیزند. سرم را گرفتم بالا و با جسارت گفتم: گوشهمعراج داشت خاک میخورد،آوردیم اینجا برای کتابخونه!
با عصبانیت گفت:من مسئول تدارکات رو توبیخ کردم! اونوقت شما بهاین راحتی میگین کارش داشتین!حرفدلم را گذاشتم کفدستش: مقصر شمایین که باید همهی کارها زیرنظر و با تائید شما انجام بشه!اینکه نشد کار!
لبخندی نشست رویلبش و سرشرا انداختپایین. بااین یادآوری که:زودتر جلسه رو شروع کنین، بحث رو عوض کرد.
#ادامہ_دارد...💝
#قصہ_دلبرے ❤️
روایت زندگے شهید محمد حسین محمد خانے🥀 بہ روایت همسر ✍️
و قلم محمد علی جعفری
📚 @ketab_Et
🔰 مجاهدانِ بیریا و گمنام
🔻رهبرانقلاب امام خامنه ای: اولین احساس، پس از خواندن بخشهائی از کتاب حوض خون، احساس شرم از بیعملی در مقایسه با مجاهدت این مجاهدانِ خاموش و بیریا و گمنام بود. آنچه در این کتاب آمده بخش ناشناخته و ناگفتهئی از ماجرای عظیم دفاع مقدس است. مهر ماه ۱۴۰۰
#دفاع_مقدس
📚 @ketab_Et
[ سنگ، سین آخر ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب سنگ، سین آخر با نویسندگی و گویندگی کیوان ارزاقی منتشر شده است. کیوان ارزاقی متولد (1351) و فارغ التحصیل رشتۀ علوم ارتباطات در مقطع کارشناسی ارشد است. ایشان جوایزی از جمله گام اول و نامزدی کتاب فصل و جایزۀ جلال آلاحمد را به دست آورده است. ارزاقی همچنین با برنامههای تلوزیونی رادیو هفت و صدبرگ به عنوان نویسنده همکاری داشته است.
گزیده✂️کتاب
روی زانو مینشیند و میگوید: «امشب سیام اسفنده و من هم میخوام باهات روراست باشم.» از روی زمین سیگارش را برمیدارد، پک میزند و دوباره روی سنگ کوچکی میگذارد. سرش را بالا میآورد و میگوید: «قول میدی هر چی امشب شنیدی، فردا، همین که سال نو شد، یادت بره؟ شتر دیدی، ندیدی! چیزی شنیدی، نشنیدی!»
📚 @ketab_Et
[ حبیب حبیب، قربان ]
📙معرفی کتاب👇
کتاب حبیب حبیب، قربان نوشته علی بیافرین است که در آن داستان هایی خواندنی از شهدا بیان شده است. این کتاب توسط انتشارات دفتر نشر معارف منتشر شده است.
علی بیافرین، دانشآموخته کارشناسی ارشد رشته ادبیات نمایشی از دانشکده صدا و سیما است. اولین اثر این نویسنده کتاب پوکه بود و اکنون با کتاب خواندنی و جذاب حبیب حبیب، قربان خوانندگان را به مطالعه دعوت می کند.
گزیده✂️کتاب
قربان در دل با غضب به خودش گفت: عجب غلطی کردم اومدم اینجا. خدایا چیزی که از مال دنیا به ما ندادی؛ هرچی دارم و ندارم نذرت خدا، فقط منو سالم از اینجا ببر بیرون. تویوتای هایلوکسی که بدنۀ آن برای استتار با گِل پوشانده شده با سرعت ۱۵۰ کیلومتر بر ساعت در حال عبور از اتوبان فرودگاه دمشق به زینبیه بود. راننده با چالاکی ای که نشان از تجربه و شناخت از این مسیر داشت خودرو را به جلو می راند. صدای شلیک گلوله و خمپاره صفیرکشان از اطراف خودرو به گوش می رسید. قربان و چهار سرنشین خودرو، به جز راننده، همگی در پرواز امروز تهران-دمشق بودند.
#شهیدانه
📚 @ketab_Et