┃شازده کوچولو┃
📌 شخصیت اول داستان، خلبانی است که هواپیمایش در صحرای آفریقا خراب میشود و در همانجا با شازده کوچولو آشنا میشود. در زمین و در آخرین سیاره ای که شازده کوچولو بعد از ترک خرده سیّاره خود به آن آمده است.
📌 شازده کوچولو در سیاره بسیار کوچکی زندگی میکرده که تنها کمی بزرگتر از یک خانه است و ب ۶۱۲ نام دارد. اما روزی تصمیم میگیرد سیارکش را ترک کند و به سیاره های دیگر سفر کند. او در طی سفرهایش به سیّارههای مختلف، به دلیل شخصیت پرسشگرش، سؤالهایی میکند و تا جواب نگیرد از پا نمینشیند.
📌 خلبان، در بین حرفها و تفکرات شازده کوچولو و شرحی که از سفرش به سیارهها میگوید، پی به شخصیت شازده کوچولو میبرد.
📌 سیّارههایی که شازده کوچولو به آن سفر میکند به ترتیب متعلق به شاه، مرد خودپسند و … هستند، تا سیّارهی هفتم، زمین، که انسانها در آن زندگی میکنند.
📌 در سیّاره زمین شازده کوچولو روباهی را اهلی میکند و با آن دوست میشود. (به دلیل اصرارهای مکرر روباه). و نهایتا به طرز زیبایی آن جا را ترک میکند تا…
#شازده_کوچولو
#نوجوان
📚 @ketab_Et
بریـــ✂️ـــده ڪـتاب:
آدم بزرگ ها عاشق عدد و رقم اند. وقتی با اونا از یک دوست تازه حرف بزنی، هیچ وقت ازتون در مورد چیزهای اساسی سوال نمی کنن، هیچ وقت نمی پرسن آهنگ صداش چطوره؟ چه بازی هایی رو دوست داره؟ پروانه جمع می کنه یا نه؟
می پرسن چند سالشه؟ چندتا برادر داره؟ وزنش چقدره؟ پدرش چقدر حقوق می گیره؟
و تازه بعد از این سوالاس که خیال می کنن طرف رو شناختن!
اگه به آدم بزرگا بگی که یک خونه قشنگ دیدم از آجر قرمز که جلو پنجره هاش غرق گل شمعدونی و بومش پر از کبوتر بود، محاله بتونن مجسمش کنن. باید حتما بهشون گفت یک خونه چندمیلیون تومنی دیدم تا صداشون بلند بشه که وای چه قشنگ!
نباید ازشون دلخور شد. بچه ها باید نسبت به آدم بزرگ ها گذشت داشته باشند
📚 @ketab_Et
┃لایک ممنوع┃
📌 چه مقدار می شود به فضای مجازی اعتماد کرد؟
بخوانیم تا روشن شویم.
بریـــ✂️ـــده ڪـتاب:
مادر تنها کنج خانه نشسته بود و پسرک، بی توجه غرق در فیسبوک، این پست را گذاشت تا لایک جمع کند: «همه هستی ام مادرم.»
دخترک در لاین عکس کارگری را گذاشت و زیرش نوشت: «پدرای زحمتکش چند تا لایک دارن؟» همزمان پدر پیرش صدایش کرد: «دخترم ناهار آماده ست.» دختر داد زد: «من میل ندارم، صد دفعه نگفتم وقتی تو اتاقم هستم انقدر صدام نکنید!» تو همین مدت پست دخترک کلی لایک خورده بود!
#لایک_ممنوع
#رسانه
📚 @ketab_Et
بریـــ✂️ـــده ڪـتاب:
☘️🌟 خورشید خانم از بچه ها پرسید: “حالا بگید ببینم از کجا بفهمیم که خدا پیش ماست، ما رو دوست داره و صدامون می شنوه.”
🌟سحر و دوست های خوبش یک عالمه از چیزهایی که داشتند و دور و برشون می دیدند رو با دقت بیشتری مرور کردند 🔎و برای خورشید نام بردند. شما هم می تونید با نام بردن نعمت های خدا به سحر و دوستانش کمک کنید؟!😕
بعد خورشید گفت:”دوست های خوب من؛ هر نوزادی که متولد می شه👶، هر جوجه ای که سر از تخم بیرون می آرهو هر حیوانی که به دنیا میاد 🐾و… همه و همه یعنی این که خدا آدم ها و بقیه موجودات رو دوست داره و صداشون رو هم می شنوه و این همه نعمت بهشون هدیه داده…
📚 @ketab_Et
┃مجموعه بچہها میفهمند┃
📌 مجموعه بچه ها می فهمند با هدف ساده سازی مفاهیم اعتقادی و پاسخگویی به سوالات دینی کودکان تالیف شده است.
🌟 این مجموعه در قالب داستانی و با نگاه روانشناسانه، دغدغه شما گرامیان در خصوص سوالات و کنجکاوی های فرزندان تان را برطرف می سازد، سوالاتی که گه گاه در چند نسل متوالی بی پاسخ مانده و باعث می شود اندیشه های آنان نا بسامان رشد یابد.
🌟تصویرگری زیبای این کتاب مورد توجه مخاطبان زیادی قرار گرفته است
عناوین این مجموعه:
خدا کجاست؟🤔
خدا رو چطور ببینم؟!👁
آیا خدا صدام رو میشنوه؟!👂
کاری بدی کردم، خدا من رو دوست داره؟🙄
#بچهها_میفهمند
#کودک
📚 @ketab_Et
بریـــ✂️ـــده ڪـتاب:
📍در دوران جنگ جهاني اول و اشغال ايران توسط انگليس و روسي، مرحوم آيت العظمي نائيني خيلي پريشان بودند!
📍در همين زمان ها، شبي به امام عصر متوسل مي شوند و در حال توسل و گريه و ناراحتي به خواب مي روند و خواب مي بينند:
📍ديواري است به شکل نقشه ايران و اين ديوار شکست برداشته و خم شده و در حال افتادن است. در زير اين ديوار، يک عده زن و بچه نشسته اند و ديوار دارد روي سر اينها خراب مي شود.
📍مرحوم نائيني وقتي اين صحنه را میبينند و نگران میشوند و مي گويند که: خدايا! اين وضع به کجا خواهد انجاميد ؟
📍در اين حال مي بيينند که حضرت ولي عصر تشريف آوردند و انگشت مبارکشان را به طرف ديواري که خم شده و در حال افتادن بود، گرفتند و آن را بلند کردند و دو مرتبه سرجايش قرار دادند و بعد فرمودند:
🌈 " اينجا شيعه خانه ي ماست. مي شکند، خم مي شود، خطر هست، ولي ما نمي گذاريم سقوط کند. ما نگهش مي داريم. "
📚 @ketab_Et
♨️| نقد کتاب
📚| دال
✍️| محمود گلابدره
🚩✴️ کتاب دال داستان ایرانی های مقیم سوئد است. زن و مرد و جوان و کودکی که هر کدام به دلیلی دل از ایران کنده اند ظاهرا و به امید و وعده هایی پناهنده شده اند به سوئد.
📖✴️ خوشی ها و ناخوشی ها، دلیل ها و غرغر ها، هست ها و نیست های کشور سوئد، مردم و ایرانی ها را در این صد و هشتاد صفحه می توانید بخوانید.
📝✴️ فقط کاش نویسنده ی محترم کمی کوتاه تر می نوشت و خواننده ترغیب می شد که جمله جمله ی کتاب را با دقت بخواند. کتاب پر است از حاشیه ها و فکر و خیال نوشت های شخصیت اول داستان که یک نویسنده ی پناهنده است.
😨✴️ این قسمت ها پر از کلمات تکراری، بی هدف و خسته کننده است که خیلی راحت خواننده رد می شود و توجه نمی کند. نویسنده می خواسته در به دریِ فکری آن ها را بگوید؛ نتیجه شده خستگی خواننده که البته کتاب را کنار می گذارد و قیدش را می زند.
😇✴️ به هر حال این هم نوعی نوشتن است که به خوانندگان درونگرا که اهل تخیلی و توهمی خواندن هستند و یا می خواهند اوضاع کشور سوئد و ایرانی ها را متوجه شوند تا اپلای کنند کمک می کند…..
#نقد_کتاب
#دال
📚 @ketab_Et