لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا گاهی #احساسات ما با #موقعیتی که در آن هستیم متناسب نیست؟
مثلا نمیتوانیم در #شادیها شاد باشیم، و در #غمها غمگین
پاسخ و راهحل را در این کلیپ ببینید.
ترجمه و صدا: ایمان فانی
#فیلم_زندگی
💡مجله کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/3679191054C61d65e7383
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔅هدفتان از زندگی چیست ؟ موفقیت یا رضایت ؟
برگرفته از سخنرانی استاد ملکیان با عنوان « موفقیت یا رضایت، مسابقه با خود یا دیگری؟ »
#فیلم_زندگی
💡مجله کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/3679191054C61d65e7383
🍁 چطور انسانهایی که به اخلاق، باور دارند دست به شرارت میزنند؟
✍ محسن حسنزاده
🔅 هیتلر مشروبات الکلی مصرف نمیکرد و سیگار نمیکشید و عاشق موسیقی و نقاشی بود. از آزار دیدن حیوانات ناراحت میشد و برای اولین بار در تاریخ اروپا، قوانین حمایت از حیوانات را وضع کرد. وی حامی محیط زیست و خانواده بود و به زنان احترام میگذاشت. این ویژگیها در کنار کشتارهای وسیع سردرگم کننده است با این حال این تضادها در هیتلر خلاصه نمیشود، بیرحمترین شکنجه گران هم چه بسا پدرانی دلسوز باشند و از دیدن زخمی در انگشت فرزندشان ناراحت شوند.
🔅پرسش اصلی این است که چطور انسانهایی که باور قوی به ارزشهای اخلاقی دارند و در سایر بخشهای زندگی دلرحم هستند میتوانند دست به اعمال غیراخلاقی بزنند؟
🔅پاسخ "بندورا" استاد دانشگاه استنفورد چنین است "افراد معمولا دست به اعمال ناپسند نمیزنند مگر آنکه جنبههای غیراخلاقی آن اعمال را برای خودشان توجیه کرده باشند." او این حالت را "غیرفعال کردن کنترل درونی" نامید.
🔅این اتفاق چگونه روی میدهد؟ "بندورا" چند مکانیسم شناختی- روانی را که میتوانند باعث غیرفعال شدن کنترل درونی افراد شوند توضیح داد:
🔅1- توجیه اخلاقی: با تاکید بر اهداف متعالی رفتار غیراخلاقی طوری توجیه میشود که قابل دفاع یا حتی ستایشآمیز به نظر برسد. شستشوی مغزی هم مثالی از این روش است. ترویستهای انتحاری با همین روش اقناع میشوند، پاک کردن زمین از گناه، رفتن به بهشت موعود و...
🔅2- تلطیف لغوی یا حسن تعبیر: نامگذاری یک فعل غیراخلاقی با کلمات متفاوت که چهره آن را میپوشاند. فرماندهان در ابوغریب از لفظ "نرم کردن" به جای شکنجه کردن استفاده میکردند و رهبران نازی کشتار یهودیان را "پاکسازی اروپا" مینامیدند. نمونه های دم دستی تر این روش استفاده از "اختلاس" به جای دزدی و "شیطنت" به جای خیانتهای جنسی در ازدواج است.
🔅3- مقایسه با دیگران: در این روش فرد با مقایسه رفتار خود با نمونه هایی بدتر از سوی دیگران از عذاب وجدان خود کم میکند. "آنقدر تو این کشور دزدی میشه که از زیر کار در رفتن ما جلوش هیچی نیست".
🔅4- جابجایی یا تقسیم مسئولیت: فرد در این حالت مسئولیت را به گردن یک منبع خارجی میاندازد یا آن را میان جماعت بزرگی تقسیم میکند. در قتل عام "می لای" یک گروه از سربازان امریکایی پانصد غیر نظامی ویتنامی را شکنجه کردند، مورد تجاوز قرار داند، کشتند و بدن بعضیها را مثله کردند. وقتی 14 نفر از افسران بابت این ماجرا محاکمه شدند مسئولیت را به گردن مافوق انداختند و البته رفع اتهام هم شدند!
🔅5- انسانیتزدایی از قربانی: منطق کلی این روش مادون انسان در نظر گرفتن سایرین است. هرچه کیفیت انسانی قربانی بیشتر خدشه دار شود، آسیب رساندن به او سهلتر میشود. کاکاسیا خواندن برده ها، کم عقل دانستن زنان و... در واقع پیش درآمدی برای همین رفتارهاست.
🔅6- مقصر دانستن قربانی: در این روش خود قربانی مسبب اصلی شرارت قلمداد میشود. کارگرانی که بدرفتاری کارفرما را دلیل دزدی خود میدانند، متجاوزی که میگوید سر و وضع قربانی تحریک آمیز بوده نمونههایی ازاین مکانیسم هستند.
#یک_دقیقه_مطالعه
💡مجله کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/3679191054C61d65e7383
قصههای مجید میبینم. همانجایی که در انتهای داستان قرار است برگردد و با آن لهجهی زیبای اصفهانی بگوید: «آقای کیوان قابلی نداره». هر بار به اشتباه میگوید: «آقای سلطانی قابلی نداره». کیومرث پوراحمد عصبانی میشود. داد میزند «کات. مجید سربه هوا شدی، دیگه مثل روز اول نیستی...». زمستان است. مجید خسته شده. گویی ناگهان دلتنگ خانه و مادر و مدرسهاش شده باشد یک لحظه برمیگردد داد میزند: «خو منم خسته شدم. منم خسته شدم. من نمیخوام، من میخوام برگردم خونهمون. منم میخوام برگردم پیش همکلاسیام.» پوراحمد که انتظار چنین برخوردی را ندارد میگوید «آفرین خوب بازی کردی.» مجید که خستگی و دلتنگی از سراپایش میبارد بلند میگوید: «نخیر من بازی نکردم.»
میبَرَدم به سالهای دور. به کوچه گِلیمان. تخته سیاه. گچ و مدرسه و کتکِ معلم. بوی قورمهسبزی میپیچید در سرم. گرمای خانهی قدیممان میپیچید در تنم. صدای مادرم. چهرهی سهیل، همکلاسی دوران کودکیام که چقدر دوستش میداشتم... دلتنگی مثل لشکری از مورچهها از قلبم میزند بیرون، روی پوست سیخ سیخ شدهام رژه میرود و تمام وجودم را تسخیر میکند...
خو منم خسته شدم. منم میخواهم برگردم پیش همکلاسیام. میخواهم برگردم به همان کوچه گِلی. میخواهم دوباره سهیل را ببینم. بوی عطر کاپشن سبز آبیاش را استشمام کنم. میخواهم برگردم به آن روزی که برایم نقاشی کشیده بود و پشت در خانه گذاشته بود...
ایوب شاهمرادی
💡خانواده سبز
http://eitaa.com/joinchat/3679191054C61d65e7383
17.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خسته از زندگی
قصههای مجید
#فیلم_زندگی
💡مجله کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/3679191054C61d65e7383
«من به چپ و راست سرک میكشیدم تا بتوانم عنوان پشت كتابها را بخوانم. این كار باعث تفنن كافكا شد. خندید و گفت: پس شما هم جنون كتاب خواندن دارید و سرتان از پرخوانی مرتب میجنبد.
— بله، همینطور است. من فكر میكنم بدون كتاب نتوانم زندگی كنم. كتاب، جهان من است.
دكتر كافكا ابروها را در هم كشید.
— اشتباه میكنید. كتاب نمیتواند جای جهان را بگیرد. محال است. هر چیزی در زندگی معنا و مقصودی دارد كه هیچ چیز دیگری نمیتواند یكسره جانشین آن شود. مثلا بر تجربهات نمیتوانی با واسطهی شخصی دیگر تسلط پیدا كنی. این، در مورد كتاب هم صادق است. مردم سعی میكنند زندگی را در كتاب محبوس كنند همانطور كه پرندههای خوشخوان را به قفس میاندازند. ولی فایدهای ندارد. بر عکس از تجریدهایی که در کتابها هست، فقط نظامی میسازند که قفسی است برای خود آنها. و فیلسوفها فقط طوطیهای رنگینجامهای هستند در قفسهای گوناگون.»(گفتگو با کافکا، گوستاو یانوش، ترجمهی فرامرز بهزاد)
«از زندگی کتابهای زیادی میتوان پدید آورد، و از کتابها فقط کمی، خیلی کم، زندگی به دست میآید.»(گفتگو با کافکا، گوستاو یانوش، ترجمهی فرامرز بهزاد)
«کتابی که نتواند ما را به فراسوی کتابها ببرد به چه درد میخورد؟»(حکمت شادان، نیچه)
کتابها تنها میتوانند یاور ما باشند در پیجویی حقیقت. پیجویی حقیقت نه از کتابها، بلکه از دریای مواج زندگی. البته کلمات، بخش مهمی از زندگیاند. منتها فرق است میان کسی که کلمات را میخواند تا کسی که آنها را سر میکشد و هضم میکند. میان کسی که کلمات را زندگی میکند و کسی که تنها ریلی است برای قطارهای کلمه.
کتابها شاید حاوی نام و نشانی کوچههای حقیقت باشند، اما قدم زدن در کوچهها کجا و خواندن نام کوچه کجا.
حقیقت همیشه محصول تجربههای زیسته است. تجربههای عمیقاً زیسته. تجربههای اغلب دلشکاف و خونین. حقیقت بدون درد -درد زایش- متولد نمیشود. آنچه اغلب حقیقت میخوانیم، بافههای بیدردی ماست.
✍ صدیق قطبی
#یک_فنجان_تفکر
💡مجله کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/3679191054C61d65e7383
📸 ثبت عکس : عباس کیارستمی
📌 مجموعه باران
#تصویر_زندگی
💡مجله کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/3679191054C61d65e7383
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸
"در جستجوی زیبایی مازندران"
تایم لپس بسیار زیبا از مازندران که تهیه آن بیش از یک سال به طول انجامید.
#فیلم_زندگی
💡مجله کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/3679191054C61d65e7383
📚حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
👀👀👀
میگن در یزد، خانم معلمی پس از
چند بار آموزش درس از شاگردانش پرسید :
چه کسی متوجه نشده است ؟
سه نفر از شاگردان دستشان را بالا بردند....
معلم گفت : بیایید جلوی تخته و
چوب تنبیه خود را از کیفش بیرون درآورد . تمام دانش آموزان جا خوردند و متعجب و ترسان به خانم معلم نگاه می کردند . معلم به یکی از سه دانش آموز گفت :
پسرم! این چوب را بگیر و محکم
به کف دست من بزن !
دانش آموز متعجب پرسید :
به کف دست شما بزنم ؟به چه دلیل ؟
معلم گفت: پسرم مطمئنا" من در
تدریسم موفق نبودم که شما متوجه درس نشدید! به همین دلیل باید تنبیه شوم!
دانش آموز اول چند بار به دست معلم زد و معلم از درد سوزش دستش، آهی کشید و چهره اش برافروخته شد.
نوبت نفر دوم شد . دانش آموز
دوم که گریه اش گرفته بود، به معلم گفت : خانم معلم ! به خدا من خودم دقت نکردم و یاد نگرفتم . من دوست ندارم با چوب به دست شما بزنم . از معلم اصرار و از دانش آموز انکار !
دیگر ،تمامی دانش آموزان کلاس به گریه افتاده و از بازیگوشی های گاه و بیگاه داخل کلاس ،هنگام درس دادن معلم شرمسار بودند.
از آن روز دانش آموزان کلاس از ترس تنبیه شدن معلمشان جرأت درس
نخواندن نداشتند .
و اما نتیجه ......
این داستان واقعی در یزد مصداقی برای مسئولان مملکت است که در حوزه ای اگر خطایی از مخاطبان حوزه آن ها سر زد ، خود را باید تنبیه نموده تا الگویی برای رسیدن به جامعه سالم باشیم!
اگر هر کدام از مدیران در
حوزه فعالیت خود این گونه عمل کنند ، مملکت و جامعه ای انسانی خواهیم داشت.
—---------
#داستان_زندگی
💡مجله کتاب زندگی
http://eitaa.com/joinchat/3679191054C61d65e7383