کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
فقط و فقط بخاطر یکسری ملاحضات فامیلی است که تا الان نکشمتمش...
ما یاد گرفتیم که بگیم
با درایت سیدعلی خامنهای
هیچی برای ایران نشد نداره
ما با درایت سیدعلی
در عرصهی اقتصادی قوی خواهیم شد
همانطور که در عرصهی نظامی
با درایت این حکیم دانا قوی شدیم...
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
ما یاد گرفتیم که بگیم با درایت سیدعلی خامنهای هیچی برای ایران نشد نداره ما با درایت سیدعلی در عرص
من کاری به این دولت و اون دولت ندارم که کمکاری میکنه یا نه
من فقط میدونم ته این ماجراها به قوی شدن و پیروزیِ این حکومت و ملت ختم خواهد شد...
27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به این غلامِ بیکست
گاهی نگاهی...
#کربلا
#ماه_رمضان
#رمضان_مهدوی
کانال خبری-تحلیلی نحن عمار
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@Keynoo
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
کانال خبری-تحلیلی نَحنُ عمار
#ماندلای_ایران قسمتصدوپنجاهودو: یک هفته توی درمانگاه بودم. *********************** بعد آمدند و مر
#ماندلای_ایران
قسمتصدوپنجاهوسه:
سرم گیج میرفت.
دوباره ازحال رفتم.
*************************
چشم که باز کردم در بیمارستات بودم.
روی تخت کناریام جوانی قدبلند بستری بود.
بیحال بودم.
نگاهی به من انداخت و گفت:(( شماهم تازه اسیر شدید؟))
زبانم سنگین بود،با اشاره دست گفتم که نه.
گفت:(( چند سال که اسیر هستید؟))
انگشت شصتم را خواباندن و چهار انگشت دیگر را تکان دادم.
فهمید،گفت:(( چهار سال؟!))
سرم را به علامت تایید تکان دادم.
سلام نظامی داد و گفت:(( پس شما پیشکسوتید قربان.))
خندیدم.
بعدازظهر که حالم بهتر شد،پرسیدم چند روز است که اینجاییم،گفت:(( سه روزی میشود.))
بعد پرسید:(( شماهم مثل من پایتان تیر خورده؟))
گفتم:(( بله،اما جدی نیست،خورده توی رانم.))
(( ولی مال من جدب است،صبح امروز از من رضایت گرفتند که هردوپایم را قطع کنند.))
با تمام دردی که داشتم خودم را بالا کشیدم و گفتم:(( چهکار کردهاید؟))
(( رضایت دادم که پاهایم را قطع کنند.))
(( مگر دیوانهدی پسر؟ چرا این کار را کردی.اینها جلاد هستند،عمداً اسرای مجروح را به سلاخخانه میبرند.اعتراض کن،مقاومت کن،مبادا اجازهبدهی پاهایت را قطع کنند.توی اردوگاه دو پا هم برای تحمل سختیها کم است.))
نگران شد.
گیج شده بود
گفتم:(( تازه اسیر شدهای و هنوز اوضاع اردوگاهها و شرایط سخت زندگی در آنجا را نمیدانی.مقاومت،فقط مقاومت میتواند تو را نجات بدهد.))
نمیدانست باید چه کار کنند
گیج شده بود و دستوپایش را گم کرده بود
وقتی آمدند که او را ببرند،من سر و صدا راه انداختم و اعتراض کردم.
تکرار میکردم:(( هو شباب.هوشباب))؛ یعنی او جوان است و بیشتر از این عربی نمیدانستم.
بیاعتنا به من میخواستند او را روی برانکارد بگذارند که از بخت خوبمان یک پزشک صلیبسرخ وارد اتاق شد و وقتی ماجرا را فهمید او را معاینه کرد و گفت:(( این زخمها با یک عمل جراحی کوچو بهبود مییابد،نیازی به قطع کردن پا نیست.من خودم او را عمل خواهم کرد.))
از خوشحالی صلوات فرستادم.
تایپیست : کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نحن عمار
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@Keynoo
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
#ماندلای_ایران
قسمتصدوپنجاهچهار:
از خوشحالی صلوات فرستادم.
***********************
وقتی او را به اتاق عمل میبردند،به من لبخند زد و دست تکان داد.
گفتم:(( خدا پشت و پناهت برادر.))
هنوز خوب روبهراه نشده بودم که من و هشت نفر دیگر را مطلع کردند که فردا به اردوگاه موصل منتقل خواهیم شد
جایی که دوستان به آن میگفتند:(( چند قدم مانده به جهنم.))
بعد از انتقال،یک سال را در موصل چهار گذراندم و یک سال و نیم یا بیشتر هم در اردوگاه موصل سه بودم.
اردوگاه موصل چهار در بیست یا بیستوپنج کیلومتری شهر موصل قرار داشت.
اردوگاه را در منطقهای نظامی و به شکل مستطیل ساخته بودند.
اردوگاه بزرگ نبود.
ساختمانهایش با سنگ و سیمان ساخته شده بود و بهنظر محکم میآمد.
برای امنیت بیشتر فقط یک در ورودی داشت و دورتادور آن را سیمخاردار و کانال احاطه کرده بود.
بعد از کانال هم یک جاده خاکی وجود داشت که نفربرهای عراقی در آن گشت میزدند و با این حساب فرار از جهنم موصلچهار امکانپذیر نبود.
چهارگوشهی اردوگاه چهار چهار برج دیدهبانی قرار داده بودند که اتاقکهای چوبی سبز و سفید هم برای نگهبانی بیشتر از ساختمانها به آن اضافه شده بود و کوچکترین حرکات اسرا را رصد میکردند.
از بچههای قدیمیتر آنجا شنیدم که پس از تمام این استحکامات یک میدان مین قرار دادند که در صورت عبور احتمالی اسرای فراری از موانع موجود،از آن میدات جان سالم بهدر نخواهند برد.
با وجود تمام این موانع و استحکامات،یکی از دوستان هوای فرار به سرش زد و دردسر درست کرد.
بعد از اقدام ناموفق او در فرار،سختگیریها بیشتر شد.
آمارگیری از دوبار در روز به چهاربار افزایش یافت.
پنجنفر پنجنفر میشمردند و چک میکردند.
البته کار سادهای نبود که در روز چهاربار جمعیتی نزدیک به دوهزار نفر را آمارگیری کرد و جمع بست،ولی با دقت انجام میدادند.
نردهها و میلگردهای پشت پنجرهها را افزایش دادند و وعده شام را هم مدتی قطع کردند.
صبحانه و ناهارشان تعریفی نداشت.
صبحها آش بود و ناهارها پلو خورشت.
تایپیست : کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نحن عمار
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@Keynoo
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
#ماندلای_ایران
قسمت صدوپنجاهوپنج:
صبحها آش بود و نهارها پلو خورشت.
***********************
چون حوصلهی بیکار نشستن در آسایشگاه را نداشتم،برای شستن ظرفها و تهیه صبحانه و ناهار به چهار آشپز اردوگاه کمک میکردم.
آشپزخانه کوچک بود و وسایل لازم برای پختن غذا در اختیار آشپزها قرار نداشت.
تمام وسایل آشپزخانهای که غذای دو هزارنفر را تهیه میکرد عبارت بود از هشت یا نُه دیگ،چند چراغ،چند بیل و تشت و حلب روغن.
آشپزهای اردوگاه آدمهای عجیبی بودند.
درحالی که میتوانستند از موقعیت خودشات سوء استفاده کنند و غذای بیشتری برای افراد شاغل در آشپزخانه کنار بگذارند گاهی کمتر از دیگران سهم برمیداشتند و حواسشان جمع بود که غذا کاملاً عادلانه بین همه تقسیم شود.
اوج دستدلبازی و محبت عراقیها آن بود که در عیدفطر یا عیدقربان درست یادم نیست مقداری آرد در اختیار آشپزخانه قرار میدادند تا با آن برای اسرا حلوا پخت شود.
زمستانهای موصل سرد بود.
آب گرمهم که برای حمام دراختیار ما نبود.
گاهی وقتها که کسی نیاز شرعی به حمام پیدا میکرد،میدانست که احتمالاً بعد از استحمام سرما خواهد خورد.
کیفیت بهداشت هم مانند اردوگاههای دیگر بود و تعریفی نداشت.
سرویسهای بهداشتی در موصل چهار هم مثل رمادی کم بود و مشکل کماکان ادامه داشت.
زمستان درد پای تیر خورده تشدید میشد و گاهی مجبور بودم آن را گرم نگه دارم که از پا نیفتم.
در اردوگاه موصل چهار،گروهها مشخص و بحثهای سیاسی داغ بود
من علاقهای نداشتم که وارد بحث بشوم،برای اینکه بین اسرا نیروهای حزباللهی باسواد زیاد بود و کارب را که آنها به خوبی میتوانستند انجام دهند من انجام نمیدادم چون ممکن بود از عهده آن برنیایم،اما اگر کسی به امام حرف میزد،تحمل نمیکردن و زیر مشت و لگد میگرفتمش تا به غلط کردن بیفتد.
همه میدانستند من به اسم امام حساسم و با کسی شوخی ندارم به همین دلیل چیزی نمیگفتند که مرا عصبی نکنند.
یک روز عدهای از بچههای حزباللهی را به دفتر رئیس اردوگاه بردند.
تایپیست : کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نحن عمار
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@Keynoo
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
#ماندلای_ایران
قسمتصدوپنجاهوشش:
یک روز عدهای از بچههای حزباللهی را به دفتر رئیس اردوگاه بردند.
********************
نگرانشان بودم.
تا دیروقت نیامدند.
شب که برگشتند یکی از آنها را به حد مرگ کتک زده بودند.
ظاهراً رئیس اردوگا میخواسته سخنرانی شیخعلیتهرانی را برایشان پخش کند و آنها حاظر نشده بودند که به سخنرانیهای سراسر دروغ و جوسازیهای او علیه امام و انقلاب گوش دهند شکنجه شده بودند.
از شهباز پرسیدم:(( مگر این شیخ که میگویید ایرانی نیست؟))
گفت:(( متاسفانه ایرانی است.))
((پس چه مرگش هست؟ چرا بد و بیراه میگوید؟))
((شیخ علی تهرانی از روحانیون مبارزه علیه رژیم شاه بود،اما به بنیصدر پیوست و به طرفداری از او با دشمن شد. چند وقتی است که به عراق فرار کرده و در رادیو و تلویزیون دولت بعث علیه امام و انقلاب دروغبافی میکند و بدوبیراه میگوید.))
(( امکانش هست به اردوگاه دعوتش کنند؟))
(( به اردوگاه؟ دیوانه شدهای؟ میخواهی جو فکری اردوگاه را مسموم کند.))
((شما دعوت کنید بیاید،من اجازه نمیدهم دهنش باز بشود.کمین میکنم و جانش را میگیرم.))
خندید و گفت:(( روش بزن و بکوب تو همهجا جواب نمیدهداولاً سن شیخ علی بالاست و بعثها ریسک نمیکنند،ثانیاً اگر هم او را به اردوگاه بیاورند از او بهشدت محافظت خواهند کرد.))
(( حیف شد شهباز جان،حیف شد. اگر دستم به برسد،خلاصش میکنم.))
(( فعلا که نمیرسد،پس حرفش را هم نزن.چون اگر حرفش هم به گوش بعثیها برسد بهشدت تنبیه میشوی.))
بعد از رفتن او چند ساعتی به این فکر میکردم که چرا آدمها اینقدر عوض میشوند که دینشان را بهخاطر دنیا بفروشند.
هرچه فکر کردم چیزی به ذهنم نیامد.
گفتم اگر روزی حاجآقا ابوترابی را دیدم حتماً از او خواهم پرسید که از قضا فردا آمد به اردوگاه و سخنرانی کرد.
در پایان حرفهایش جواب من را هم داد.
تایپیست : کوثربانو
کانال خبری-تحلیلی نحن عمار
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@Keynoo
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
کربلایی حسین ستوده4_5989990939823706644.mp3
زمان:
حجم:
8.5M
تنهابین قتلگاهت اومدم...
#کربلا
#ماه_رمضان
#رمضان_مهدوی
کانال خبری-تحلیلی نحن عمار
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@Keynoo
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
1.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه کنج از حرم بهم جا بده
دلم تنگته خدا شاهده...😭
#کربلا
#ماه_رمضان
#رمضان_مهدوی
کانال خبری-تحلیلی نحن عمار
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@Keynoo
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
🔰دورهمی بانوان انقلابی
✴️ گروه سیاسی عماریون گفتمان محور بوده و ضمن پرداختن به مسائل سیاسی روز ، به شبهات و پرسش های شما نیز در حد توان پاسخ داده می شود...
✳️ با افتخار از شما دعوتمی کنیم به گروه سیاسی عماریون بپیوندید...
♨️گروه سیاسی عماریون👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3092382450C2d7052bf99
❣ سلام امام زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام...
🌱 سلام بر تو ای مولایی که صفای آمدنت، زمستان دلها را بهار خواهد کرد و طراوت مهربانیت روزگار را نو.
🌱سلام برتو و بر بهار آمدنت
🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲
#ماه_رمضان
#رمضان_مهدوی
#شب_قدر
کانال خبری-تحلیلی نحن عمار
╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮
@Keynoo
╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯