eitaa logo
کمیته‌خادم‌الشهداء‌ سپاه و بسیج استان‌همــدان
691 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
23 فایل
#تنها مرجع رسمی کمیته خادم الشهداء استان همدان 💻سایت خادمین کوله بار https://khademin.rahnoor.ir/ ارتباط با : برادر سیدمحمد حسینی مسئول خادمین استان همدان👇 @S_M_Hoseini98
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 روش زندگی 🔆 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔺 بسم الله الرحمن الرحیم 🔻 ◻️ احمد آقا در سنین نوجوانی الگوی کاملی از اخلاق و رفتار اسلامی شد. هر کاری که می‌کرد یقیناً در دستورات دینی به آن تاکید شده بود. یکی از ایشان به طوری که هر بار مادرش وارد اتاق می‌شد ایشان حتماً به احترام مادر از جا بلند می‌شد. احمد به صله رحم بسیار اهمیت می‌داد وقتی دفتر خاطرات او را ورق می‌زنیم با زندگی یک انسان عادی مواجه می‌شویم مثلاً در جایی آورده: «امروز به خانه عمه رفتم و مشغول صحبت شدم بعد به خانه آمدم و رفتم نان خریدم و بعد کمی استراحت کردم مسجد رفتم و آمدم مشغول مطالعه شدم »در مسجد هم که بود همین روند ادامه داشت ظاهر زندگی او بسیار عادی. احمد آقا ادب را از استاد خود آیت الله حق شناس فرا گرفته بود همیشه در سلام کردن پیش قدم بود ، حتی در مقابل بچه‌های کوچک. هیچگاه ندیدم که احمد در کوچه و خیابان چیزی بخورد می‌ترسید کسی که ندارد و مشکل مالی دارد ببیند و ناراحت شود. احمد آقا هرچه پول تو جیبی داشت و از پدرش می‌گرفت و یا هرچه کار کرده بود را خرج دیگران می‌کرد. به خصوص کسانی که می‌دانست مشکل مالی دارند بارها شده بود که احمد آقا در مسجد برای ما صحبت می‌کرد و بچه‌ها یکی یکی به جمع ما وارد می‌شدند ایشان با تواضع جلوی پای تمام این بچه‌ها بلند می‌شد و به آنها احترام می‌کرد. ◻️ احمد آقا هیچگاه از کارها و اعمال عرفانی خودش حرف نمی‌زد بلکه با ادب و رفتار خود دیگران را عامل به دستورات دین می‌کرد. ◻️ خانواده آنها نسبتا ثروتمند بود پدرش از خارج کشور برای او یک کتانی بسیار زیبا آورده بود. احمد همان شب کتانی را به مسجد آورد و به من نشان داد،می‌دانست که خانواده ما بضاعت مالی چندانی ندارد. برای همین اصرار داشت که من آن کتانی را بردارم. داخل خانه وقتی می‌خواست بخوابه و انداختن تشک و یا داشتن تخت و... مقید نبود. اما یک پتو برمی‌داشت و به سادگی هرچه تمام‌تر می‌خوابید. احمد آقا بسیار اهل مطالعه بود. برخی ایشان اصلاً یک جوان و یا نوجوان نبود اما با کمک اساتید حوزه از آنها استفاده می‌کرد. 📚کتاب ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❤️سلامتی امام زمان (عج)صلوات ❤️ 💠👇 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
🔆 عنایت اهل بیت (ع)🔆 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔺 بسم الله الرحمن الرحیم 🔻 ◻️در حدیث زیبایی که به حدیث سفینه نوح معروف شده آمده است:( خاندان و اهل بیت من مانند کشتی نوح هستند هر کس از آنها استفاده کند و سوار بر کشتی شود نجات می‌یابد و هر کس از آن جدا شد غرق می‌شود). ◻️ بعد ادامه داد: «یک بار در عالم رویا بهشت را با همه زیبایی‌هایش دیدم. نمی‌دانی چقدر زیبابود. دیگر دوست نداشتم بمانم. برای همین با سرعت به سمت بهشت حرکت کردم. اما هرچه بیشتر می‌رفتم مسیر عبور من باریک و باریک‌تر می‌شد! به طوری که مانند مو باریک شده بود. من حس کردم الان است که از این بالا به پایین پرت شوم .آن بود که حدس زدم این باید صراط باشد؛همان که می‌گویند از مو باریک‌تر و از شمشیر تیزتر خواهد شد. مانده بودم چه کنم! هیچ راه پس و پیش نداشتم. یادم افتاد که خدا به ما شیعیان ،اهل بیت را عنایت کرده. برای همین با صدای بلند حضرات معصومین را صدا زدم. یک بار دیدم که دستم را گرفتند و از آن مهلکه نجاتم دادند. بعد ادامه داد: ببین،ما در همه مراحل زندگی بعد از توکل بر خدا به توسل نیاز داریم. اگر عنایت اهل بیت نباشد،پیدا کردن صراط واقعی در این دنیا محال است. بعد به حدیث نورانی نقل شده از امام زمان اشاره کرد که می‌فرمایند: از تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما می‌گذرد کاملاً آگاه هستیم و هیچ چیزی از اخبار شما بر ما پوشیده نیست. از خطا و گناهانی که بندگان صالح خداوند از آنها دوری می‌کردند ولی اکثر شما مرتکب می‌شوید با اگر عنایات و توجهات ما نبود،مصائب و حوادث زندگی شما را در بر می‌گرفت و دشمنان،شما را از بین می‌بردند.» 📚کتاب ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ❤️سلامتی امام زمان (عج)صلوات ❤️ 💠👇 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
•°~📿🕊 وسط‌حرف‌های‌طرف‌بلند‌شد‌از‌اتاق‌زد‌ بیرون‌طرف‌ماتش‌برد.. ما‌هم‌یکی‌دو‌ساعت‌بعد‌دیدمش گفتم:‌چرا‌یدفعه‌اینقدرناراحت‌شدی و‌از‌اتاق‌رفتی‌بیرون؟! گفت:‌نمیتونم‌تحمل‌کنم‌که‌کسی‌ازم‌تعریف‌کنه.. آخه‌من‌چی‌ام‌که‌بخوان‌تعریفم‌رو‌بکنن.. سرداراسلام پاسدار 🪴 @khadem_koolehbar 💠 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
یکبار قرار بود با بچه ها برویم موج های آبیِ نجف آباد. سانس استخر از هشت شب شروع می شد تا دوازده. توی تلگرام به بچه های گروه پیام داد که: نماز رو چکار کنیم؟ ساعت هشت و نیم اذونه. جواب دادم: تو بیا، بالاخره یه کاریش می کنیم. گفت: شرمنده من نمازم رو می خونم بعدش میام.گفتم: همه باید سر ساعت هفت و نیم جلوی استخر باشن. اگه دیر اومدی؛ باید همه رو بستنی بدی. قبول کرد. نمازش را خواند و بعد هم به عنوان جریمه همه را بستنی داد. 📚حجت خدا؛ ۱۱۰ داستانک 🕊🌹 💠 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
_از جبهه که برگشتیم یک شب آقای رجایی را به هیئت محلمان دعوت کردیم تا برای بچـه های هیئت صحبت کند. آن شب جمعیتی منتظر بود. هیئتی و غیر هیئتی به هوای ایشان آمده بودند. اما ساعت از ۹ شب گذشت و آقای رجایی نیامد! به نخست وزیـری تلفن زدم و پـرس وجـو کـردم؛ گفتند: «ایشان خیلی وقته که حرکت کرده و تا حالا باید رسیده باشد.» در همین حین که حیران آقای رجایی بودم و دنبالش می گشتم، یک نفر آمد و دم گوشم گفت: «آقا سید! یک نفـر بغـل دست من نشسته که با آقای رجـایی مو نمیـزنه!» دنبالش رفتم و دیدم، بلـــــه؛ خود آقای رجاییه! وسط جمعیت نشسته بود و صداش هم در نمی آمد! رفتم جلو و گفتم: «آقـا، سـلام. شمــا اینـجایی!؟ دو ساعته حيــرون شــما هستم؛ تیـم حفاظت را چی کار کردید؟!» گفت: «تیــم حفـاظت نمیخـوام! سـوار تاکـسی شـدم آمـدم!» ✨رئیس‌جمهور محبوب‌ایران‌‌🌺 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
📌حضرت حفظه‌الله‌ یکی از جلوه‌های خودسازی شهید کاوه را چنین روایت کرده‌اند: «در یکی از عملیات‌ها دستش مجروح شده بود، تهران آمد سراغ من. من دیدم دستش متورّم است. 🔸پرسیدم دستت درد می‌کند؟ گفت که نه. بعد من اطلاع پیدا کردم، برادرهایی که آن‌جا بودند گفتند دستش شدید درد می‌کند، این همه درد را کتمان می‌کرد و نمی‌گفت. این مستحب است که انسان حتی‌المقدور درد را کتمان کند و به دیگران نگوید. یک چنین حالت خودسازی ایشان داشت».  🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
رفتگرمحلہ‌چهره‌اش‌را‌پوشانده‌بود معلوم‌بودهمان‌مردهمیشگی‌نیست ، جلورفت‌وسلام‌داد‌وفهمیدشهردار شهراست ! قصہ‌این‌بود‌کہ‌زنِ‌رفتگرمحلہ‌مریض‌شده‌بود ، بہ‌اومرخصی‌نمی‌دادند . می‌گفتندجایگزین‌ندارند ! رفتگرمستقیم‌رفتہ‌بودپیش‌ِ‌شهردار شهریعنی‌همون‌آقامهدی‌باکری ؛ خلاصہ‌دیدند آقامهدی‌خودش‌جای‌رفتگرآمده‌سرِکار . سردارمهندس🔗♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💠 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
هر وقت در عجله کردی خواستی زودتـر تمومش کنی به یاد بیار همـه ی آنچـه که می خواهی بعداز نماز بروی به آن برسی؛ و همـه ی آنچه که می ترسی در این مـدت از دسـت بدهی به دست همان کسۍاست که در مقابلش ایستاده ای....!💚 پس برای حرف زدن با خـدا بیشتر وقت بزار(: کلامی‌ازعبدصالح‌خداعارف‌واصل 💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠@Khademin_Shohada_B_HMD
به اطرافیانش بسیار محبت می‌كرد. بــه من خیلی محبـت داشـت. شاید باور نكنید، اما می‌آمد من را می‌بویید و می‌بوسـید؛ مثل كسی كه گلی را بو می‌كند، من را می‌بویید. می‌گفت همه افتخار من این اسـت كه مادری فداكار مثل تو دارم. به من می‌گفت هر چیزی كه لازم داری و می‌خواهی به من بگو و چرا به بچه‌های دیگرت می‌گویی؟ بگذار این اجر به من برسد. من ذره‌ای ناراحتی از این پسرم ندارم. مانند یک پسر هجده ساله، شیرین‌زبان و خندان بـود. 🕊🌹 💠‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💠@Khademin_Shohada_B_HMD