هدایت شده از 🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_بست_و_چهارم:
بابا با ای نکه کار هایش زیاد بود و بعضی وقت ها خستگی او را از پا می انداخت,هر بار که کار گران اسلتی بیرون می آوردند,آن ها را می برد و در زمینی که قراذ بود به فضای سبز تبدیل شود,دفن می کرد. می گفت: گناه دارد نمی شود استخوان ها را این ور ,آن ور انداخت.
گاهی ما هم که گوشه کنارها بازی می کردیم و به استخوانی بر می خوردیم,بابا را صدا می زدیم.او هم گودالی می کند و به ما می گفت: آهسته بردارید و بیاورید.وقتی ما بی توجه به توصیه اش استخوا را حمل می کردیم ناراحت می شد و می گفت:مثل چماق نیار.اجزای مرده ولو چند سال از مرگش گذشته باشد,حرمت دارد.ما هم بسم الله می گفتیم و صلوات می فرستادیم.اسکلت های کامل را هم با مقوا چند نفری برمی داشتیم.آخر بعضی هایشان دست نزده پودر می شدند یا از یک اسکلت گاه فقط استخوان جمجمه یا لگن سالم مانده بود. دیدن این چیز ها باعث شده بود ما از مرده و اسکلت نترسیم.
دلسوزی ها و دقتی که بابا در کارهایش داشت,او را پیش همه عزیز کرده بود.به سلیقه خودش دفترچه ای درست کرده بود,تا به راننده ها رسید بدهد.ولی چون فقط سواد قرآنی داشت و نم توانست بنویسد,برگه های دفترچه اش را ما می نوشتیم.جای شماره ماشین و تریخ تحویل را خالی می گذاشتیم.وقتی که مصالح ساختمانی را از راننده تحویل می گرفت,دو تا از برگه ها را پر می کرد,مهر می زد و امضا می گرفت.یکی را به راننده می داد و دیگری را بزای خودش نگه می داشت. راننده ها آنقدر با بابا صمیمی شده بودند که از شهرهایشان برایش سوغاتی می آوردند.حتی زمانی که بابا سر کار نبود,برای دیدنش به در خانه می آمدند.
هر وقت بابا دنبال کارهای دیگر می رفت,علی را جای خودش می گذاشت.بابا به خاطر انضباط خاصی که علی داشت با خیال راحت کارهایش را به او می سپرد و می دانست همان کاری که خودش می خواهد انجام دهد ,علی از عهده اش بر می آید.او هر چه بزرگتر می شد,کار های سخت تری انجام می داد.در کنار بابا بنایی ,لوله کشی و جوشکاری را به تدریج یاد گرفت . وقتی به خاطر جوشکاری با چشم هایی که کاسه خون شده بودند,به خانه می آمد,از درد تا صبح نمی خوابید.زمانی که هجده ساله شدیک استاد کار جوشکاری و بند کشی ساختمان بود.آن زمان خانه ها و ساختمان ها اکثرا یک طبقه بود و و ساختمان بلندی به ان صورت وجود نداشت.جوشکاری ساختمان دو طبقه بیمارستان مهر و درمانگاه سه طبقه بهبهانیان که طرف های بازار صفا بود را علی انجام داد.خیلی وقت ها که من و دا به بازار می رفتیم,علی را بالای داربست ساختمان ها مشغول کار می دیدم.علی عادت داشت همیشه موقع کارپیشانی اش را با دستمال می بشت. نور و گرمایجوشکاری همیشه به چشم هایش صدمه میزد.غروب که می آمد,چشمانش قرمز متورم بودند و از درد ناله می کرد.سیب زمینی قاچ می کرد و روی چشم هایش می گذاشت تا التهاب ان ها از بین برود.
ولی دوباره صبح می رفت و کارش را ادامه می داد.غیر از علی ,محسن هم خیلی زحمت می کشید.او که تا قبل از سقوطش از پشت بام شاگرد زرنگی بود.بد از آن اتفاق می گفت:کشش درس خواندن ندارم.ولی بابا وادارش کرد به درسش ادامه دهد.وقتی سال دوم راهنمایی را در چند درس تجدید آمورد,مدرسه را رها کرد و شروع کرد به کار .محسن هم مثل علی در کارش موفق بود.علاقه محسن به بنایی بود و علی به جوشکاری .این دو تا در هر کاری وارد می شدند,با پشتکار و علاقه عجیبی که نشان می دادند,حرفه ای می شدند.علی این سختی ها را به جان می خرید,ولی پولش را می آورد به بابا یا دا می داد.من بار ها دیده بودم وقتی عای پولش را به بابا می دهد,بابا گریه می کنداو را می بوسد و می گوید:بابا این پول را برای خودت خرج کن .من می دونم این زحمتی که تو می کشی برای اینه که باری از روی دوش ما برداری.دستت درد نکنه. ولی همین را هم خودت خرج کن .علی حاضر نمی شد پول را بگیرد.می گفت:نه من برای خودم کار نکردم.می خواهم این پول برای خانه باشد.علی کنار کار کردن ,کلاس کاراتهد و ورزش های رزمی می رفت.کمربند سیاه داشت.توی خانه گاهی اوقات به ما فن می زد و می گفت:بیایید به شما همیاد بدهم.مرتب تمرین خوش نویسی می کرد.طوری که بدون استاد,یک خطاط حرفه ای شده بود.شنا هم که به برکت شط خرمشهر بلد بودند.با این حال علی شنا را به شکل حرفه ای در استخر سازمان چوانان هلال احمر که به شیر و خورشید معروف بود,دنبال می کرد.
علی همیشه به خاطر قرائت قرآن و مداحی یا ورزش و خطاطی و .... تشویق نامه می گرفت.دا ذوق می کرد و می گفت:سرت تو هر دیگی پخته شده.
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد.......
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
هر جمعه عصر به امید وعدهای،
چشم انتظار به غروب خیره میشوم!
در رنگهای گرم و تند خورشید،
طلوع تو را می بینم،
و با خود میگویم؛
امروز هم گذشت، پس تو کی میرسی؟
میدانم دل مهربانت با این همه بدی به تنگ آمده،
و سختترین روزها را سپری میکنی!
اما،
ظلم و بیدادی که بیامان شده، امان از ما ربوده،
گفتهاند جمعهای خواهد آمد،
و بر کالبد بیجان زمین خواهی تابید،
و روح آزرده مستضعفان را،
و بیکسی ما را حیات میبخشی.
آن روز از قلب ستارهها نور و امید میتابد،
و از دل کسانی که تو را خالصانه و عاجزانه فریاد میزنند،
و تو را میطلبند،
عشق به همهی جهان صادر خواهد شد!
ای ناجی قلبهای فرسوده،
و ای آخرین امید دردمندان خسته،
اکنون و در دورهی غیبتت،
ما حضورت را حس میکنیم،
و میدانیم به ما نزدیکتر از مایی.
اما،
اگر بیایی!
ظهورت را نیز حس خواهیم کرد،
و
این بار ما به تو نزدیکترخواهیم بود!
بیا!
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
دعای فرج بسم الله الرحمن الرحيم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرحَِ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
برای امام زمانت که دعا میکنی، فرجش را عاشقانه از خداوند تمنا کن!
مهمتر از کلماتی که به زبان میآوری، عشق و شور درونی توست که میتواند کارساز باشد!
وقتی برای تعجیل در فرج صاحب الزمان دعا میکنی، باید حس ناتوانی و فقر ذاتیات در ظهور امام زمان را عمیقا حس کنی، این طور میتوانی به دعایت بیشتر امیدوار باشی!
1_14445809.mp3
10.18M
▫️اینجاست طبیبی که ندارد نوبت
هر دل که شکستهتر بود پیشتر است...
#داستان_تشرف مرد کاشانی به محضر مقدّس حضرت ولیعصر علیه السلام...
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
💐🍃💞💐🍃💞💐🍃💞💐
تاكيدحضرت زهرابردرك غروب جمعه🌅
💠🌺حضرت فاطمه ( سلام الله علیها)شنیدم
💠 پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى فرمودند:
☀️اِنَّ فِى الْجُمْعَةِ لَساعَةٌ لا یُراقِبُها رَجُلٌ مُسْلِمٌ یَسْأَلُ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فیها خَیْرا اِلاّ اَعْطاه… وَقالَ هِىَ اِذا تَدَلّى نِصْفُ عَیْنِ الشَّمْسِ لِلْغُروبِ… وَکانَتْ فـاطِمَةُ علیهاالسلام تَقُولُ لِغُلامِها: اِصْعَدْ عَلَى الضَّرابِ ـ الظراب ـ فَاِذا رَأَیْتَ عَیْنَ الشَّمْسِ قَدْ تَدَلّى لِلْغُرُوبِ فَاءَعْلِمْنى حَتّى اَدْعُوَ؛
☀️در روز جمعه ساعتى است که هرکس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا کند دعایش مستجاب شود
✅، و آن زمانى است که نیمى از خورشید غروب کرده باشد..
💠🌺حضرت فاطمه علیهاالسلام براى درک آن ساعت به خدمتکارش مى گفت:
❗️بر فراز بلندى برو و هرگاه دیدى نیمه خورشید غروب نمود مرا خبر کن تا دعا کنم..
📚معانى الاخبار:399
💞🍃💐💞🍃💐💞🍃💐💞🍃
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
دعای فرج بسم الله الرحمن الرحيم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرحَِ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ
لحظهی غروب، متعلّق به امام زمانت است، برنامهٔ خود را طوری تنظیم کن که چند دقیقه توسل به #امام_زمان ارواحنافداه داشته باشی. همه باهم دعای فرج روزمزمه کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین شخصی که از دنیا میرود کیست؟
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان آقای فیروزآبادی در فیلم انتخاباتی روحانی
ما معنی ریاست مدبرانه و توام با اخلاق و رفاقت را در آقای روحانی یافتیم! و حقیقتا لقب استاد در امنیت ملی و مدیریت بحران شایسته ایشان است!
@KhanevadehMontazeran
#آگاهی_تفکر=عاقبت بخیری
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
آسیب های ارتباط با نامحرم http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798 خانواده منتظران
✨ از عالمی پرسیده شد:
😕 چه اشکالی دارد انسان به جنس مخالف نگاه کند و لذت ببرد؟
😊 آن عالم در پاسخ گفت :
نگاه به حسن جمال جنس مخالف ضررهایی دارد، مثلا...
👈 میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،دچار افسردگی میشوی! 😔
👈 یا میبینی،شیفته میشوی،عیب هارا نمیبینی،ازدواج میکنی،طلاق میدهی! 🗿
👈 میبینی ،دائم به او فکر میکنی،از یاد خــدا غافل میشوی،از عبادت لذت نمیبری! 😐
👈 میبینی،باهمسرت مقایسه میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی! 😡
👈 میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی،#چشم_چران میشوی،درنظر دیگران خوار میگردی! 😓
👈 میبینی،لذت میبری،حب خدا دردلت کم میشود،ایمانت ضعیف میشود! 👺
👈 میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،دچار #گناه میشوی! 😈
❤️ لذا #اسلام دریک کلمه میگوید :
🔴 نگاهت را از جنس مخالف بردار
⭕️ #کنترلنگاههمزنهممرد
👀 #مواظبنگاهبهنامحرمباشیم
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم با وضو روبه قبله با احترام شروع میکنیم از این به بعدبرنامه انس و تدبر در قرآ
بسم الله الرحمن الرحیم
با وضو
روبه قبله
با احترام شروع میکنیم
👌وقت خواندن قرآن بوی خوش به کار ببرید
#چطور_قرآن_بخوانیم جلسه پنجم
👌درباره آموخته هامون به بقیه حرف بزنیم
حتما تجربه کردین وقتی از یه عزیز براتون یه پیام میاد، هر جوری هست میخواین به بقیه بگین. تو مهمونی، بین رفقا، به هر کس میرسین یه جوری بحث رو میکشونین به عزیزتون و پیامی که ازش گرفتین.
قرآن هم پیام خدای عزیز شماست، بخونین، مانوس بشین، به بقیه بگین و درباره دریافتهاتون با هم حرف بزنید. بگذارین عطرش تو فضای زندگی همه بپیچه.
وقتی درباره اش صحبت میکنین، ناخودآگاه در شما و اطرافیان شما هم بیشتر اثر میگذاره.
علاوه بر این جلوی کج فهمیهای شما رو هم میگیره. چون قطعا نقد بقیه رو میشنوین و مجبور میشین از زوایای مختلف به دریافتهاتون نگاه کنین
📢
ادامه میدیم آیات بعدی رو ازسوره یس
1_11008489.mp3
73.4K
وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ ﴿١٣﴾
[داستان] مردم آن شهرى را كه رسولان بدانجا آمدند براى آنان مَثَل زن
1_11173269.mp3
100.6K
إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُمْ مُرْسَلُونَ ﴿١٤﴾
آنگاه كه دو تن سوى آنان فرستاديم، و[لى] آن دو را دروغزن پنداشتند، تا با [فرستاده] سومين [آنان را] تأييد كرديم، پس [رسولان] گفتند: «ما به سوى شما به پيامبرى فرستاده شدهايم.»
1_11356089.mp3
97K
قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَٰنُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ ﴿١٥﴾
[ناباوران آن ديار] گفتند: «شما جز بشرى مانند ما نيستيد، و [خداى] رحمان چيزى نفرستاده، و شما جز دروغ نمىپردازيد.»