❤💚🕊🕊❤💚🕊🕊❤💚
یــــــــــــــاامـــــــام رعــــ🍃ــــــوف
ممنونم ڪہ ایـــــــن بار هــــــــم
مــــــهـــــ🍃ــمانــــمون ڪردے
💚💚💚💚
بستـــــــه ادایه حق الناس از گردن خود وعزیزانمون،تمام مومنین والمومنات چه زنده باشن یا دستشون از دنیا ڪوتاه باشه
💚💚💚💚
🌹صلوات خاصه امام رضاع🌹
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ
صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ
💚💚💚💚
💚یـــــا مهدی عج ادرڪنے💚
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
هدایت شده از 🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
بسم الله الرحمن الرحیم
#رمان_دا
#قسمت_هفتادم:
به شهدا که می رسیدیم و می دیدم روی زمین جلوی مسجد خوابیده اند,حالم دگرگون می شد.وقتی به تنهایی و مظلومیت شان فکر می کردم,دلم می خواست کنارشان بمانم.به آن ها که نگاه می کردم,زینب خانم نمی گذاشت توی فکر بروم.مرتب می پرسید:حواست به من هست؟
می گفتم:آره.ولی دوباره در افکار خودم فرو می رفتم.لحظات تولدشان که شادی را به خانه هایشان آورده بودند.آرزوهایی که داشتند و برایش تلاش می کردند و خیلی چیزهای دیگر که یک انسان در طلب ان است.خودم هم آرزوهای زیادی داشتم.منتظر موقعیتی بودم که دوباره ادامه تحصیل بدهم.از زمانی که علی درباره روستاها از فقر و نبود بهداشت شان حرف زده بود این فکر به ذهنم رسیده بود.هر روز عزمم بیشتر جزم می شد,درس بخوانم و برای رفع محرومیت کاری کنم.
هر چه می گذشت صدای زوزه و پارس سگ ها نزدیک تر می شد.چند دفعه سنگ برداشتیم و طرف صداها پرت کردیم.ولی قضیه کم کم جدی شد.اول از بین درخت ها صدای دندان قروچه کردنشان که نشان می داد آماده حمله اند را شنیدیم.پشتم لرزید.احساس کردم هر آن هجوم می آورند و از پشت ,ساق پاهایمان را گاز می گیرند.زینب خانم سر و صدا راه انداخت .با چوب به این طرف و آن طرف می کوبید تا ان ها رابترساند.به نظر من این کار ها فایده ای نداشت.چون تعدادشان زیاد بود.توی آن تاریکی برق چشم هایشان را می دیدم.با زینب دست ها و بغل هایمان را پر از سنگ کرده ,منتظر حمله شان بودیم.یک بار در حین دور شدن از محوطه درختکاری ,حس کردیم پشت سرمان هستند.با هول به عقب نگاه کردیم.یک گله سگ در حالی که از دهان هایشان کف بیرون می ریخت و تیزی دندان هایشان زهره ترکم می کرد,پشت سرمان بودند.پاهایم از ترس می لرزیدند.سعی کردم به زینب خانم بچسبم.شروع کریدم به سنگ زدن.همین طور خم می شدیم و از روی زمین سنگ برمی داشتیم و به طرفشان پرت می کردیم.موقع دولا و راست شدن ,درد کمر و کتف هایم که به خاطر بلند کردن و گذاشتن جنازه هابود,تازه می شد و آهم را در می آورد.
صدای وزوه سگ ها نشان می داد,سنگ هایی که به طرفشان می زنیم به ان ها می خورد.کم کم از تعدادشان کم شد و بالاخره رفتند.خیلی خسته بودیم.به سمت اتاق ها رفتیم .وقتی از کنار ده ,دوازده شهید گمنامی که جلوی مسجد خوابانده بودیم,گذشتیم,یک لحظه ایستادم و نگاهشان کردم.
گفتم:الان خانواده های شما کجا هستند؟کجا دنبال شما می گردند؟
زینب گفت:من برای همین دلم نیومد برم خونه.
زیاد نایستادیم و راه افتادیم.امیدوار بودم نیروهای کمکی که ان جوان مسجدی قول امدنشان را داده بود تا الان سر و کله شان پیدا شده باشد.ولی وقتی جلوی اتاق ها رسیدیم,دیدم هیچ خبری نیست.مریم خانم و ان زن همکارش هنوز مشغول حرف زدن بودند.پیرمرد دراز کشیده بود و به رادیو بی بی سی گوش می کرد.آن یکی هم ان طرف تر خوابیده بود.زینب هم ایستاد به حرف .من رفتم توی اتاق .به زاویه سه گوشی که دیواره فلزی کمد با دیوار ایجاد کرده بود,تکیه دادم و پاهایم را دراز کردم.پر چادر را روی رویم کشیدم.دو,سه دقیقه بعد زینب گفت:مامان نمی آی بیرون بخوابی؟
گفتم:نه.
این را که گفتم,زینب خانم و به دنبالش مریم خانم آمدند داخل و روی موکت دراز کشیدند.به من هم گفتند:چرا اون جوری نششستی؟پاشو بیا درست بخواب.
گفتم:این جوری راحت ترم.
دیگر نگفتم که دلم برنمی دارد رو ی آن موکت کثیف بخوابم.موکتی که غیر از کهنگی و نخ نما بودن ,انگار سال ها بود روی آب را به خود ندیده بود.هوای اتاق هم بر خلاف هوای خنک و دلچسب بیرون ,دم کرده و سنگین بود.با این حال قبل از اینکه خوابم ببرد,بلند شدم و در چوبی اتاق را روی هم گذاشتم.
مریم خانم که متوجه کارم شد,گفت:چرا در و می بندی؟خفه می شیم!
گفتم:این طوری خیالمون راحت تره.
گفت:حالا تو این تاریکی کی هست ما رو ببینه.
مجبور شدم در را نیمه باز بگذارم و برگردم سر جایم.سعی کردم بخوابم اما تا چشمانم گرم می شد و روی هم می رفت,ولوله و همهمه غریبی توی سرم می پیچید و با هول از جا می پریدم.دور و برم را نگاه می کردم تازه یادم می افتاد کجا هستم.صلوات می فرستادم و دوباره از خستگی چرتم می برد و چند دقیقه بعد دوباره از خواب می پریدم.خواب زینب و مریم سنگین شده بود.انگار نه انگار که چنین روز وحشتناکی را پشت سر گذاشته اند.از آن طرف صدای خر خر کردن پیرزن که بیرون خوابیده بود با صدای خر و پف مریم خانم قاطی شده بود و اعصابم را به هم می ریخت.اگر هم خودم دچار کابوس نمی شدم,صدای این ها مرا از خواب می پراند.
کتاب دا/خاطرات سیده زهرا حسینی
ادامه دارد.......
📝اجتماع و دورهمی خانواده منتظران
⭕️ارسال فقط با لینک
ارسال و کپی برداری بدون لینک از نظر شرعی حرام بوده و پیگرد الهی دارد.⛔️
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
حجتالاسلام رئیسی روایت کرد
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۳ - ۰۳ آذر ۱۳۹۵
خاطره لحظاتی که آیتالله موسوی اردبیلی به عالم برزخ رفت و بازگشت
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو، آیتالله سیدابراهیم رئیسی چند سال قبل در دیدار با آیتالله موسوی اردبیلی خطاب به وی گفته بود: با واسطه شنیدهام که شما آن طرف رفته و برگشتهاید؛ اگر امکان دارد چکیدهای از آن را تعریف کنید.
مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی با تایید این ماجرا گفته بود: سخت مریض شده بودم، حالم بسیار بد شد، کاملا از هوش رفته بودم و به صورت کامل خود را در شرف مرگ یافتم، یک باره در حالت مرگ، تمام حالات خود را مرور کردم تا چیزهایی را به عنوان اعمالی که در دنیا انجام داده را عرضه کنم.
وی ادامه داد: در این فرصت، مبارزات قبل از انقلاب، فعالیتهای تدریس و تحصیل قبل و بعد از انقلاب، خدمات در دستگاه قضا، تاسیس موسسههای خیریه و دانشگاه مفید، سایر کارهای خیر و خدمات علمی مانند کتاب و ... را مرور کردم و دیدم هیچ کدام در آنجا قابل عرضه نیست.
مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی بیان داشت: یک باره گفتم من در اعتقاد خود نسبت به خداوند متعال و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) تردیدی ندارم و این را عرضه کنم، در همین حالت دیدم که فشار سنگینی که روی سینهام بود، برداشته شد و کم کم به هوش آمدم.
وی خاطرنشان کرد: وقتی به هوش آمدم، فرزندم در بالین من نشسته بود و گفت که در این مدت شما پشت سر هم میلرزیدید و اشک از چشمانتان سرازیر بود.
❁﷽❁
📝دعوتنامه #خانواده_منتظران تقدیم به مولامون صاحب الزمان .عج. 🌤
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#اللهم_صل_علے_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
خواندن آیة الکرسی برای مردگان
امام علی (علیه السلام): «هرگاه مؤمن آیة الکرسى را بخواند و ثوابش را براى مردگان قرار دهد خداوند به هر حرفى از آیة الکرسى فرشته اى را قرار دهد که براى او تا روز قیامت تسبیح خدا کنند» (دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب إلی الصواب، ج 1، ص 176)
❁﷽❁
📝دعوتنامه #خانواده_منتظران تقدیم به مولامون صاحب الزمان .عج. 🌤
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
عالم برزخ از زبان امیر مؤمنان
❁﷽❁
📝دعوتنامه #خانواده_منتظران تقدیم به مولامون صاحب الزمان .عج. 🌤
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#اللهم_صل_علے_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
🇵🇸خانواده منتظران ⚜🇵🇸
عالم برزخ از زبان امیر مؤمنان ❁﷽❁ 📝دعوتنامه #خانواده_منتظران تقدیم به مولامون صاحب الزمان .عج. 🌤
امیر مؤمنان فرمود: فرزند آدم وقتیكه به آخرین روز دنیا و اولین روزآخرت می رسد، مال و فرزندان و اعمالش در نظر اومجسم می شود!
نخست متوجه اموال خود می شود و به او می گوید: بخدا سوگند! من برای جمع آوری و حفظ تو، بسیار حریص بودم و زیاد بخل ورزیدم! حال چه كمكی می توانی به من بكنی؟ ثروتش به او می گوید: فقط می توانی كفن خود ر ا از من برداری!
او متوجه فرزندان خود می شود و به آنها می گوید: بخدا سوگند من شما را خیلی دوست داشتم و همواره از شما حمایت می كردم! چه خدمتی می توانید - در این روز بیچارگیم - به من بكنید؟ می گویند: هیچ! - غیر از اینكه - تو را در قبرت دفن كنیم! سپس متوجه عمل - عمل صالح - خود می شود و می گوید: بخدا سوگند! من در باره تو بی رغبت بودم و تو بر من گران بودی! تو امروز چه كمكی به من می كنی؟ می گوید: من در قبر و قیامت، مونس توام! تا آنكه من و تو را بر پروردگارت عرضه بدارند!
آنگاه امام فرمود: اگر آدمی در دنیا ولی خدا باشد، عملش بصورت خوشبوترین و زیباترین و خوش لباسترین مرد، نزدش می آید و به او می گوید: تو را به روحی از خدا و ریحانی و بهشت پر نعمتی بشارت می دهم كه چه خوش آمدنی كردی! او می پرسد: تو كیستی؟ جواب میدهد: من عمل صالح توام كه از دنیا به آخرت، كوچ كرده ام!
آدمی در آن روز ، غسال خود را می شناسد و با كسانی كه جنازهاش را بر می دارند، سخن می گوید و سوگندشان می دهد كه عجله كنند! همینكه داخل قبر شد، دو فرشته نزدش می آیند كه همان دو فتان قبرند! موی بدنشان آنقدر بلند است كه برروی زمین كشیده می شود وبا نیشهای خود، زمین را می شكافند! صدایی چون رعد و قاصف دارند . چشمانی چون برق خاطف وبرقی كه چشم را می زند! آنها از او میپرسند: خدایت كیست؟ پیرو كدام پیامبری؟ چه دینی داری؟
امام فرمود: اگر آدمی در دنیا ولی خدا باشد، عملش بصورت خوشبوترین وزیباترین وخوش لباسترین مرد، نزدش می آید وبه او می گوید: تورا به روحی از خدا وریحانی وبهشت پر نعمتی بشارت می دهم كه چه خوش آمدنی كردی! او می پرسد: تو كیستی؟ جواب میدهد: من عمل صالح توام كه از دنیا به آخرت ، كوچ كرده ام!
او جواب می دهد: خدایم، اللّه است! پیامبرم، محمّد و دینم اسلاماست! آنها می گویند: چون در سخن حق، پایدار مانده ای، خدایت بر آنچه دوست می داری و خشنودی، ثابت بدارد! . . . در این موقع، قبر او را تا آنجا كه چشمش كار می كند، گشاده می كنند و دری از بهشت بررویش میگشایند و به وی می گویند: با دیده روشن و با خرسندی خاطر بخواب ، آنطور كه جوان نورس و آسوده خاطر می خوابد!
ولی اگر دشمن پروردگارش باشد، فرشته اش بصورت زشت ترین صورت و لباس و بدترین چیز، نزدش می آید و به وی می گوید: بشارت باد تو را به ضیافتی از حمیم دوزخ! و جایگاهی از آتش!
او نیز غسّال خود را می شناسد و تشییع كنندگان را قسم میدهد كه: مرا بطرف قبر مبر! و چون او را داخل قبرش كنند، دو فرشته سؤال كننده نزد او می آیند و كفن او را از بدنش كنار زده، می پرسند: خدا و پیامبرت كیست؟ چه دینی داری؟
او می گوید: نمی دانم! می گویند: هرگز ندانی و هدایت نشوی! سپس او را با گرز، آنچنان می زنند كه تمام جنبنده هائی كه خدا آفریده، به غیر ازانس و جن، از آن ضربت تكان می خورند! آنگاه دری از جهنم برویش باز نموده، به او می گویند: با بدترین حال، بخواب! آنگاه قبرش، آنقدر تنگ می شود كه بر اندامش می چسبد، آنطور كه نوك نیزه به غلافش میچسبد، بطوریكه مغز سرش از بین ناخن و گوشتش، بیرون می آید! خداوند مار و عقرب زمین و حشرات را بر او مسلط می كند تا نیشش بزنند و او بدین حال خواهد بود تا خداوند او را از قبرش محشور كند!
❁﷽❁
📝دعوتنامه #خانواده_منتظران تقدیم به مولامون صاحب الزمان .عج. 🌤
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#اللهم_صل_علے_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان اهی
شنیدم کله ای با خاک میگفت…
که این دنیا نمی ارزد به کاهی…
نثارروح گذشتگان صلوات وفاتحه ای بخوانیم
❁﷽❁
📝دعوتنامه #خانواده_منتظران تقدیم به مولامون صاحب الزمان .عج. 🌤
📩
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#اللهم_صل_علے_محمد_وآل_محمد_وعجل_فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥غبارروبی مضجع شریف ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا (ع) با حضور امام خامنهای. 97/5/18
@KhanevadehMontazeran
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب
http://eitaa.com/joinchat/1574174720Cadfb011798