راز گمنامیت در چیست که اینچنین در اوج گمنامی می درخشی و در قلب های دوستانت عشقی آتشین برپا میکنی؟! صلوات ختم شد هر چقدر خواستید بازم اعلام کنید☺️

• #Story🌸• [ ألسَّلاَمُ‌عَلَیکَ‌یَا نُورِالْهُدى مَعْدِنِ الْوَفآءِيَا رَحْمَةَ اللَّهِ‏ یَاجَوَادَالأئِمه‌عَلَیْهِ‌السَّلام ] ‏سر ما و قدوم یار نُهُم #باب‌المراد ؛ #ابن‌الرضا امام‌جَوَادَ‌الأئِمه‌عَلَیْهِ‌السَّلام ... #باب‌الحوائج این‌جوان‌کیست‌که‌سیماۍپیمبردارد؟! بنویسید‌ #رضا هم #علی‌اکبر دارد! •♥️•

•• #السلام‌علی‌الطفل‌الرضیع هر‌گره را پنجه‌هاۍکوچکش وا میکند صبح‌محشرباخدادرعرش‌غوغامیکند حکم‌بخشش‌بر‌محبان‌علی‌را فاطمه با‌پر‌گهواره‌ۍشش‌ماهه اجرا میکند #باب‌الحوائج #یدالله‌شهریاری •♥️•

آخ . . .

بسم اللّٰھ . . .

انسان انا خلقنا الانسان فی احسن التقویم است و حضرت خالق برای آفرینش او فرمودھ است: تبارڪ الله احسن الخالقین , انسان این عظمت را دارد ڪه می‌تواند رسول الله شود و تعیّن بشری همہ‌ی اسماء خداوند در او تجلی پیدا بڪند و مظہر اسماءالہی گردد.

اما این #انسان #خود را و رفعت خود را #نمی‌شناسد و گستردگی #نیازهای خود را #نمی‌شناسد و حضرت #حق را هم به مفھوم علوّ درجات او و عظمت و رحمت هر یڪ از #صفات او #نمی‌شناسد در نتیجہ #خواستہ‌ی او هم #رفعت ندارد و #وسعت ندارد .

ـ ـ ـ ـ ـ ـ❀ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ❀ـ ـ ـ ـ ـ ـ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِيهَ وَ بَاعِدْنِي فِيهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِيهِ‏ وَ اجْعَلْ لِي نَصِيباً مِنْ كُلِّ خَيْرٍ تُنْزِلُ فِيهِ بِجُودِكَ يَا #أَجْوَدَالْأَجْوَدِين. #ترجمہ‌حدیث خدايا! دࢪ اين روز مࢪا هوش و بيداࢪے نصيب فࢪما و از سفاهت و جہالت و ڪاࢪ باطل دوࢪ گࢪدان، و از هࢪ خيࢪے ڪہ دࢪ اين ࢪوز نازل مےفࢪمايے مࢪا نصيب‌بخش به حق جود و ڪࢪمت اے جودوبخشش داࢪتࢪين عالم. ـ ـ ـ ـ ـ ـ❀ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ❀ـ ـ ـ ـ ـ ـ

یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ.. پس باید انسان #رزق را از #حضرت‌جواد بخواهد چرا ڪھ بی‌منت و بی‌خواسته و بی‌تناسب باسوال #انسان می‌بخشد , بیش از آن چه ڪہ بیندیشی می بخشد , او تو را می شناسد و او در بخشش , به کرامت و رفعت خودش نگاه می کند. او در بخشش بی اندازه برتر است آن گونه ڪہ حتی وهم و خیال ما بدان نمی رسد.

بسم اللّٰھ . . .

ڪنون ڪہ مۍدمد از بوستان نسیم‌بہشت من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز ڪہ خیمہ سایہ ابر است و بزمگہ لب کشت چمن حکایت اردیبہشت مۍگوید نہ عاقل است ڪہ نسیہ خرید و نقد بہشت بہ می عمارت دل ڪن ڪہ این جہان خراب بر آن سر است ڪہ از خاڪ ما بسازد خشت وفا مجوے ز دشمن ڪہ پرتوے ندهد چو شمع صومعہ افروزے از چراغ ڪنشت مڪن به نامہ سیاهی ملامت من مست ڪہ آگہ است ڪہ تقدیر بر سرش چہ نوشت قدم دریغ مدار از جنازھ حافظ ڪہ گر چہ غرق گناھ است می‌رود بہ بہشت