عمر: این که زهیر ابن قیس بود لابد عباس ابن علی به میدان بیاید زهره میترکانند شمر : بعید نیست.. #عموعباس #دیالوگ

دل‌باعمل‌یکی‌بشود‌یارمی‌شویم

دستم نمیرسد به ضریح شما ولی پر میزند هنوز دلم در حوالی اش…

چــشمی که دنیایش را مــهم ببیند، امـــام نمی بیند... حسین نمی‌بیند.

چی میتونه جز غصه دوری جَوونو پیر کنه؟

:))))))

و قسم بر لحظه حیرت عباس و نگاهش به مشک پاره 💔 یا کفیل‌الحورا .

نگاه کردن اشک تو خواهرم سخت است صبور باش که این حرف آخرم سخت است دگر زمان جدایی شده، دعایم کن سفر بدون تو ای یار و یاورم سخت است برو برای اسارت دگر مهیّا شو که شام و کوفه برای تو خواهرم سخت است نه قاسمی، نه علی‌اکبری، نه عباسی غریب ماندن زن‌های این حرم سخت است تویی و جان رقیّه، که بعد من سیلی برای دخترک نازپرورم سخت است بگو رباب حلالم کند که می‌دانم به نیزه، دیدن لبخند اصغرم سخت است به زیر حنجره‌ام بوسه می‌زنی، امّا بدان، بریدن این سر ز پیکرم سخت است خدا به داد دلت می‌رسد، که در بر شمر به قتلگاه، تماشای مادرم سخت است و اشک‌های زینبﷺ جاری شد 😭😭😭😭