منهرسالتومسابقاتقرانیشرکتمیکردم
بعدیهمدتیبودترتیلنمیخوندم
ورفتمجلویمعاونپرورشیخوندم
افتضاحیعنیخودمراضینبودم🗿😂
بعدرفتمباهاشصحبتکنمدربارهیهمسئلهایی
گفتکهچقدرفلانیکمکارشدی
واصلاخوبنخوندیتوقعنداشتمباخنده
میگفتکهناراحتیپیشنیاد😂
گفتمبلهمنچندوقتیهتمریننداشتم🦦
هیچیدیگهکلارابطهامبادفترخوببود🙄🤓ازمدیرگرفتهتامعاونپرورشی
#خاطره
مدیرراهنماییمون
تایکدادمیزدهمهفرارمیکردندتوکلاسها
شون😂😂
منخبنمیترسمچونبچهمثبتبودمکاربهکسینداشتمومدیرهمبهمنچیزینمیگفت
منیادمهدادکهیهبارهمهبچهایمدرسه
زنگخوردهبودولیتوسالنمیچرخیدنمدیر
آمدبایکدادبلندیگفتبرایچیتوکلاسهاتوننیستید
همهپابهفرارروبهکلاسگذاشتند🤣🤣
منخوبدرکلاراماراممیرفتمسمتکلاس🥱
بااینکهمدیرداشتمنومیدید🗿
ومنعینخیالمنبود🤓
#خاطره
با سلام
من دبستان بودم و کلاس ششم
معلمم همسایه مون بود و بچه هاش میومدن خونمون منم بعضی اوقات درس یاد نمیگرفتم میگفتم خانوم دیشب بچه هاتون خونه بودن شرمنده باهاشون بازی کردم نتونستم بخونم اونم جرعت نداشت صفر بده بیست میداد😎🤣
تا اینکه موقع امتحانات منو رفیقم تقلب میکردیم معلم هم سرش توی گوشی بود و ما هم از فرصت استفاده میکردیم
معلم مون اومد خونمون و بچه هاش بهم گفتن بیا عکسامون رو بهت نشون بدیم بچه هاش دوتا دخترن یکی پنج ساله یکی دوساله
و گوشی مامانش رو آورد داد بهم رفتن پیش مامانش منم داشتم عکسارو نگاه میکردم که ی فیلم دیدم قشنگ منو رفیقم داشتیم تقلب میکردیم از اون روز به بعد من الان دبیرستانم نمیتونم سرمو بالا بگیرم جلو همسایه مون 🤗🤣
ولی نمیدونم اینکه میدونست چرا بیستمیداد🙄😂😂
#مخاطب
_سلاموایخیلیخوببود🤣🤣🤣
نمیدانمشایدپارتیکارخودشوکرده😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیتماشبامتحان🦥😂
حواستونه داریم هزارتایی میشیم ؟:)))))
#مخاطب
_بله😁🌱
انشاءاللهبهزودیمیشیم😃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتیازرفاقتماسوالمیپرسن😄🤝
مابارفیقمونخیلیمسخرهبازیدرمیاریم
یهبارزنگتفریحبود
منبرایشوخیاومدمیهذرهمغنهاشرو
کشیدمزدمزیرخنده
اونحملههجومیانجامداد
کلمغنهمنودراورد💔😂
خلاصهاینچنینمسخرهبازیدرمیاریم
بازمهست
#مخاطب
_نظریندارم😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سطحزبانمنورفیقام🗿😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینمخصوصمعلمهاس😂
دهم بودم.. سر کلاس فنون دبیرمون چون چبها خیلی سروصدا میدادن داشت داد میزد.. بعد یهو گفت که هرکی نمیتونه ساکت بشه از کلاس بره بیرون.. منم یخ تیکه کاغذ از دفکرم کندم بلندشدم یه تیکه کاغذو انداختم تو سطل آشغالمون که کنار در ورودی بود و برگشتم نشستم سرجام..کلاس با این حرکتم رفت رو هوا🤣
#مخاطب
_برایمنماتفاقافتاده😂