یادش بخیر ششم بودم یه سری به بچه هایی که زمین مدرسه رو با جارو تمیز میکنن جایزه یه مجسمه کوچولو مسخره میدادن:/ بعد یه روز بچه ها سر جارو دعواشون شد خلاصه به بکش بکشو کتک کاری رسید معاونامون به جای اینکه جداشون کنن جر میخوردن از خنده یکیشون حالش بد شد از خنده بهش آب قند دادن😂😂
#روح
#مخاطب
_وای😂😂
دارمتصورمیکنم🤣🤣
https://eitaa.com/Khateratsami/5852
اتفاقا دیشب داشتم خاطره ها رو میخوندم این تیکه رو دیدم نمیدونستم امروز سر خودم میاد😂💔
#مخاطب
_😂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معلمتچهمیکشهازدستتو
نقاشی🤣🤣
سلاااام من اومدم
(جدیدم خاطره نزاشتم تا حالا😂)
من پایه دهمم خواب خواب یودم رفتم مدرسه کلاسو گم کرده بودم 🫡
ناظم مون چقدر خندید بهم😂
#مخاطب
_سلام😁
اِسکولفان | school fun
سلامن علیکم من ی بار توی مدرسه ی سوتی دادم که نمیونی داشتم با دوستم حرف میزدم خلاصه با خیلی بی ادب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آره خلاصه که از ما به شما نصیحت که حواستون به پشت سرتون باشه😞
سلام
امروز دوتا بلای خانمان سوز سرم اومده تو دانشگاه
اولیش
دوهفته بود استادی که باهاش ساعت ۷ونیم کلاس داریم نمیومد و هفته قبلش آموزش گفته بود گوشی استادخاموشه و چهار هفته قبل رو هم نیومده
ما هم گفتیم این هفته ام عمرا استاد بیاد
خوش خوشان رفتیم دانشگاه و ساعت بعدی هم ارائه داشتیم و میخواستیم تو اون کلاسه تمرین کنیم
چشمتون روز بد نبینه
رفتیم توی کلاس و دیدین بعلههه استاد با اقتدار نشسته منتظرمون
بعد شک کردیم گفتیم شما خانم فلانی هستید؟؟؟
گفت بله
و دیگه شد آنچه نباید میشد و با اقتدار ۲ ساعت تموممممممم درس داد و ما هم دیگه داشتیم مراحل پادشاه خواب رو درمینوردیدیم که بلاخره بیخیال شد😮💨 وخسته نباشید داد
#خانممعلمکوچولو
#بلایخانمانسوزشمارهیک
#مخاطب
اِسکولفان | school fun
سلام امروز دوتا بلای خانمان سوز سرم اومده تو دانشگاه اولیش دوهفته بود استادی که باهاش ساعت ۷ونیم ک
حالا بعدش ساعت آخر پرژکتور لازم شدیم
بعد از اون جایی که سر ارائه مون تو ساعت دوم من رفتم پرژکتور رو روشن کردم بچه ها این سری رو هم انداختن گردن من
بعد استاد ساعت دوم خانم بود اوکی بودولی استاد ساعت اخرمون آقا بود نماینده مجلس هست و خلاصه
من رفتم که یه تی یا جارو پیدا کنم بیارم اینو روشن کنم
اولش اومدم یه تی در آبدارخانه دانشگاه بود آوردم دیدم داره آب ازش میچکه بردم گذاشتم
برگشتم سراغ دسته جارو که ساعت دوم باهاش روشن کرده بودم حالا کجا بود ته راه رو طبقه دوم کلاس آخر و استاد آقا کجا بوداولین کلاس راهرو طبقه اول☺️
خلاصه اینا هیچی فکر کنین با چادر و عبا و مخلفات
رفتم رو صندلی که با دسته جارو پرژکتور رو روشن کنم 😵💫🤯
استاد آقا هم زل زده بود به من😂🙂
#خانممعلمکوچولو
#بلای خانمانسوز۲
#مخاطب
+ چه عذابی کشیدید😂💔
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقای استاد بنظرم شما دیگه صحبت انگیزشی نکن😐🤣🤣