eitaa logo
تجوید حفظ تفسیر تدبر ( ختم نور )
1.8هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
3.2هزار ویدیو
1.2هزار فایل
⚘﷽⚘ تقدیم محضر مولی صاحب الزمان علیه السلام #قرائت_تجوید_حفظ_تفسیر_تدبر #قرآن_ونهج_البلاغه با همکاری اساتید محترم تدبر، قرائت، تجوید و حفاظ کل قرآن کریم آیدی مدیر کانال⏬ @V012345 کانال های دیگر ما :کانال گیف استیکر⏬ https://eitaa.com/stikerrrr
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
45.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا ﷽ ا 📚: 📔 🔻 الفبای عربی عبارتند از: ⬅️ ا ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک ل م ن و ه ی : ۲۸ ⭕️ همانطور که متوجه شدید الفبای عربی از الفبای فارسی ۴ حرف کمتر دارد: ⬅️ گ چ پ ژ : الف_باء_تاء_ثاء_جیم_حاء_خاء_دال_ذال_راء_زاء_سین_شین_صاد_ضاد_طاء_ظاء_عین_غین_فاء_قاف_کاف_لام_میم_نون_واو_هاء_یاء تنها ده حرف است که تلفظ آنها در این دو زبان متفاوت است. این حروف عبارت‌اند از: 《و، ث، ذ، ظ، ح، ع، غ، ص، ض، ط》 📔 در ابتدای ۲۹ سوره قرآن کریم حروفی آمده که حروف مقطعه نامیده شده است؛ این حروف پیوسته و سر هم نوشته شده اما در موقع خواندن هر حرف با اسم خودش خوانده می‌شود. مانند: الم ⬅️ الف لام میم ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘گشته ام از هجر رویت بی قرار کی می آیی ای عزیز روزگار من که عمری بر سر راه توام می کشد آخر مرا این انتظار⚘ ‌‌‌‌‌‌ ‌ ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
¤ ¤ دعای فرج 💢 پویش استغاثه جهانی 🔴 دعا و توسل و التجا به نیت سلامتی و تعجیل فرج منجی عالم بشریت هر شب راس ساعت 21 ┏━━━━━━━━🌺🍃━┓ @KhatmeNoor ┗━━🍃🌺━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام خدا شهید امروزشهید محمد سعید یزدان پرست، شهیدی که به همراه سید مرتضی آوینی در آسمان شهادت اوج یافتند
شهید محمد سعید یزدان پرست لاریجانی، فرزند یحیی، در هشتم تیر ماه سال ۱۳۴۶ در خانواده­ای مذهبی در تهران متولد شد. وی، پس از اخذ دیپلم در رشتۀ معماری هنرستان، به حوزه­ی علمیه مجتهدی تهران رفت، اما چندی بعد عازم جبهه‌­های نبرد شد. سعید هزار و نهصد روز را در کردستان گذراند. پس از قطعنامه ۵۹۸، در کنکور سراسری پذیرفته و در سال ۱۳۶۸ در رشتۀ معماری و شهرسازی دانشگاه علم و صنعت مشغول تحصیل شد. او از سال هفتاد در شرکت مهندسی مشاورین فعالیت داشت و آخرین پروژه‌­ای که در آن فعالیت کرد طرح توسعه حرم حضرت عبدالعظیم بود. سعید در هیجدهم فروردین سال ۱۳۷۲ به منظور تهیه فیلمی مستند از تفحص شهدا با گروه روایت فتح، به فکه رفت و دو روز بعد به همراه سید مرتضی آوینی در آسمان شهادت اوج یافتند.  خواهرش می­‌گوید: «یک شب که برنامۀ شب‌­های رمضان پخش می­‌شد و در آن برنامه با آقای آهنگران مصاحبه می­‌کردند، من و برادرم، محمد سعید پای تلویزیون بودیم. گزارشگر به آقای آهنگران گفت: شعر «شهادت» که در اول برنامۀ روایت فتح می‌خوانید آتش به جان بسیجیان زده است، مخصوصا در آن بیت که می­‌گویید: در باغ شهادت را بستند … آقای آهنگران گفت: این شعر ادامه دارد و نوید می­‌دهد که در شهادت برای آن­هایی که لیاقتش را دارند می­‌تواند باز باشد. من به محمد سعید گفتم: دیدی دنبالۀ شعر امیدوارکننده است! او گفت: نه، همان یک بیت است. بدا به حال ما که ماندیم و موز و شکلات و … نصیبمان شد و خوش به حال شهدا که پیش خدا رفتند.» به همراه سید مرتضی آوینی راهی فکه می­‌شود. اما هیچ کس نمی‌­داند او به همراه سید شهیدان اهل قلم، قهرمان واقعی می­‌شود و با انفجار به ملکوت اعلی پر می­‌کشد: «چند لحظه پیش، صدای انفجاری سبب دراز کشیدن من روی زمین شده بود. به خودم آمدم. از زمین بلند شدم، دور خود نیم‌­چرخی زدم تا موقعیتم را تشخیص دهم، در فاصله حدود پنجاه متری سمت غرب گرد و خاک زیادی دیدم. با عجله به طرف محل دویدم، متوجه شدم که جهت حرکتم دقیقا رو به سمت کربلاست. در میان گرد و خاک متوجه شدم دو نفر نزدیک هم روی زمین افتاده و تکان مختصری می­‌خورند … صورتش را خون گرفته بود. با آستین پیراهنم خون را از صورتش پاک کردم. ولی خونی که از چشمش بیرون می­زد، دوباره صورتش را می­‌پوشاند. دستی به پیشانی بلندش کشیدم و پدرانه و خیلی مهربان گفتم: سعید چی شد؟ جواب سعید یک لبخند بود که دیگر هرگز از لبش جدا نشد. فهمیدم که اشتباه کرده‌­ام و الآن کسی که پدرانه لبخند می­زند، سعید است نه من. اوست که باید مرا دلداری بدهد … . قصد داشتم با سعید صحبت کنم تا کمی از دردش بکاهم، شاید هم مقصودم کاستن از درد خودم بود، ولی متوجه شدم که سعید اصلاً مایل به شنیدن نیست. فکرش مشغول بود به چه چیزی، نمی­‌دانم؛ ولی فکرش هر چه بود لبخند بر لب سعید آورده بود. عجب! ترکش در چشم و لبخند بر لب! بیست دقیقه گذشت. او رفت. در آغوش من بود ولی فرسنگ­‌ها از من فاصله داشت. سعید ره صد ساله را بیست دقیقه ای طی کرد و این است هنر مردان خدا.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا