🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
طبق فرمایشات حضرت اقادر ماه مهربانی طرحپویش:
#هواتو_دارمهممحلی
🌹در محله ی ما حدود 5000غذای گرم در کل خط 4 وخط 3 توزیع شد.....
🌹در کل ماه مبارک با کمک ارگانهای مختلف حدود 1000 بسته ی معیشتی بین نیازمندهای محله توزیع شد...
🌹پزشک برای درمان چند بیمار در منزل و ارجاع بعضی بیماران به بیمارستان و درمان بصورت رایگان صورت گرفت
🌹دادن هزینه دارو وآزمایشات چند هم محلی عزیز...
🌹پرداخت چندین اجارهخانه معوقه مستاجرین عزیز نیازمند حصاری و بخشیدن چندینماه اجاره منزل توسط موجرها
🌹تسویه چندین حساب دفتری هممحلیهای عزیز و آبرومند در سوپرمارکتها....
🌹عیادت ودلجویی از چندین بیمار حصاری ...
پایگاهشهیدجهانی
حوزه۱۱۶ حضرت مریم(س)
ای قدس ای شهر خدا آزاد می خواهم تو را
معراج گاه مصطفی آزاد می خواهم تو را
ای قبله گاه اولین بهر رسول آخرین
از سلطه صهیونیان آزاد می خواهم تو را
#آخرین_جمعه_ماه_رمضان
#روز_قدس
#حوزه_115_شهید_غفاری
@ShahidGhafari115Karajچ
#رزمایش_مواسات
#پویش_همدلی_کمک_مومنانه
✳️ به همت پایگاه بسیج شهید دهقان و همراهی مسجد امام حسین(ع) کلاک پایین پک های افطاری میان خانواده های نیازمند محله توزیع شد.
🔶️ حوزه مقاومت بسیج ۱۱۵ شهید غفاری، مسجد امام حسین(ع) کلاک پایین، پایگاه بسیج شهید دهقان 🔶️
#کمک_مومنانه
#مواسات_و_همدلی
#جهادگران_البرز
#همه_با_هم_علیه_کرونا
#کرونا_رو_شکست_می_دهیم
#کلاک_پایین
#مسجد_امام_حسین_ع
#پایگاه_بسیج_شهید_دهقان
#حوزه_115_شهید_غفاری
@ShahidGhafari115Karajچ
🌹سوم خرداد، سالروز آزادی خرمشهر مبارکباد
🌹 یادآور دلاور مردی و ایثار شهیدان ، استقامت و پایداری ملت ایران و رشادت فرماندههان گرامی باد
#حوزه_115_شهید_غفاری
@ShahidGhafari115Karajچ
22.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آخرین_جمعه_ماه_رمضان
#روز_قدس
کاری از:
معاونت فرهنگی پایگاه بسیج شهید مصطفی چمران
معاونت فرهنگی حوزه مقاومت بسیج ۱۱۵ شهید غفاری
@ShahidGhafari115Karaj
100-Fadaeian_Haftegi_971118 [01].mp3
17.17M
🌹سوم خرداد، سالروز آزادی خرمشهر مبارک باد
#حوزه_115_شهید_غفاری
@ShahidGhafari115Karajچ
فتحی مافوق طبیعت
گزارش عملیات الیبیتالمقدس ـ قسمت یازدهم
خدایا مرگ حاجاحمد را برسان
متوسّلیان، علیرغم وضعیت نامناسب جسمانی ناشی از مجروحیت، گهگاه در جمع نیروهای گردانها حاضر میشد و برای نیروهای بسیجی در خصوص ضرورت حضور آنها در منطقه و لزوم انجام عملیات نهایی جهت آزادسازی خرّمشهر سخنرانی میکرد. او چنان با هیجان و گرم صحبت میکرد که بعد از صحبتهایش کسی به خود اجازه نمیداد حرفی از رفتن بزند. یکی از همان حضار در خصوص تأثیر کلام وی، با اشاره به سخنرانی متوسّلیان در روز پنجشنبه سیام اردیبهشت 1361 میگوید:
... حاج احمد با همان عصایی که زیر بغل داشت، آمد روی چهارپایه ایستاد و پشت میکروفن قرار گرفت. لحظهای در سکوت، با دقت به چهرههای بچّهها نگاه کرد و بعد گفت:
برادران! ما وقتی که از تهران آمدیم، قول دادیم تا خرّمشهر را از دست دشمن نگیریم، بازنگردیم. الان دشمن حالت انفعالی پیدا کرده است. انشاءالله با انجام مرحلة بعدی این عملیات، ضربة محکمی به او وارد میآوریم و با در دست گرفتن ابتکار عمل در جبهه، کار دشمن را تمام و خرّمشهر را آزاد خواهیم کرد.
برادران! تا به حال چندین بار از قرارگاه به تیپ ما دستور دادهاند که بکشید عقب؛ ولی ما این کار را نکردیم؛ چون میدیدیم که روحیة شما خیلی بالاست و با آنکه هر لحظه امکان دارد ارتش عراق شما را مورد حمله گازانبری قرار بدهد، با این حال شما خوب مقاومت میکنید. دشمن با این همه پاتکی که کرده، حتی نتوانسته یک قدم جلو بیاید. در شرایطی که ما قصد داریم تا چند روز دیگر خرّمشهر را آزاد کنیم، شنیدهام بعضیها حرف از مرخصی و تسویه زدهاند.
بابا! ناموس شما را بردهاند (مقصود حاجی، خرّمشهر بود)! همهچیز شما را بردهاند! شما میخواهید بروید تهران چه کار کنید؟ همة حیثیت ما اینجا در خطر است. شما بگذارید ما برویم با آب شطالعرب وضو بگیریم و نماز فتح را در خرّمشهر بخوانیم؛ بعد که برگشتیم، خودم به همه تسویه میدهم.
الان وضع ما عین زمان امام حسین(ع) است. روز عاشورا است! بگذارید حقیقت ماجرا را بگویم. ما الان دیگر نیروی تازه نفس نداریم. کل قوای ما در این زمان، فقط همین شماها هستید و دشمن هم از این مسأله اطلاع ندارد.
در مرحلة بعدی عملیات، با استفاده از شما میخواهیم خرّمشهر را آزاد کنیم. مطمئن باشید اگر الان نتوانیم این کار را انجام بدهیم، هیچوقت دیگر موفق به انجام آن نخواهیم شد.
بسیجیها! شما که میگویید اگر ما در روز عاشورا بودیم، به امام حسین(ع) و سپاه او کمک میکردیم، بدانید امروز روز عاشورا است. به خدا قسم من از یک یک شما درس میگیرم. شما بسیجیها برای من و امثال من در حکم استاد و معلم هستید. من به شما که با این حالت در منطقه ماندهاید، حجتی ندارم. میدانم که تعداد زیادی از دوستان شما شهید شدهاند. میدانم بیش از بیست روز است دارید یک نفس و بیامان در منطقه میجنگید و خستهاید و شاید در خودتان توان لازم برای ادامة رزم را سراغ ندارید؛ ولی از شما خواهش میکنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم خرّمشهر را آزاد کنیم...»
در آخر صحبتهایش، در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود، دستهایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا! راضی نشو که احمد متوسّلیان زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرّمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده. خدایا! اگر بنا بر این است که خرّمشهر در دست دشمن باشد، مرگ احمد متوسّلیان را برسان! ادامه دارد...