من اینجوریام که آخرش یا بخاطر سردرد میمیرم یا بخاطر نگرانی
از این دو حال خارج نیست.
- یک عدد خوددرگیر -
من اینجوریام که آخرش یا بخاطر سردرد میمیرم یا بخاطر نگرانی از این دو حال خارج نیست.
نه، از این دو حال هم خارجه
خدا دستش بازه برای کُشتن من
ممکنه از حرص و عصبانیت بمیرم.
با همهی وجود نیاز دارم یکی بیاد بهم بگه میدونم چه روزای سختی رو داری میگذرونی و چهقدر خسته میشی، نیاز دارم یکی بیاد دلگرمیم باشه که همهچی درست میشه و تهش قشنگه، یکی که بهم بگه دمت گرم که اینقدر صبوری..
امروز توی تریبون آزاد دانشگاه دوتا از بچهها که جلوی من ایستاده بودن داشتن راجب این حرف میزدن که هرکس چه موضعی داره، برگشتن یه نگاهی به من که چادر سرم بود انداختن و پرسیدن تو کدوموری هستی؟! گفتم اینوری و اونوری چیه ، ما که هیچوقت باهم دو جبههی مقابل نبودیم ..
- یک عدد خوددرگیر -
امروز توی تریبون آزاد دانشگاه دوتا از بچهها که جلوی من ایستاده بودن داشتن راجب این حرف میزدن که هرک
اینو صرفا برای پوششمون گفتم
نه کسایی که راجب تنفرم ازشون قبلا حرف زدم.
شبیه پیرزنایی شدم که هر قسمت از بدنشون یه مشکل داره و باید واسش قرص بخورن .. :')
هرروز با همهی وجودم دعا میکنم این جریانات تموم بشه
تا قبل از اینکه ضربهی بزرگتری بهمون وارد کنه ..
والدین استعداد عجيبی توی بیش از حد نگران شدن و ترسوندنِ اعضای خانواده دارن :]
اینکه حس کنم برات کمرنگ و بیاهمیت شدم ، همین حس کمکم منو از پا درمیاره.