14.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این هم رزق شب جمعه مون.
هنوز مونده ها ...
هنوز تا ۳۰ صفر مونده که از دل تنگی دق مرگ شیم.
ولی گفتم امشب برای دل گرفته ها ...
.
.
.
.
.
.
اصلاهیچی نگم بهتره ...
خودتون دل بدید.
التماس دعا
#هیام
@khoodneviss
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زمان پخش مستند دیدار راویان دفاع مقدس با رهبر انقلاب
🎞روایت دیدار راویان هشت سال دفاع مقدس با رهبر معظم انقلاب در قالب مستندی ۴۲ دقیقهای، جمعه ۴مهرماه، ساعت ۱۹:۲۰ از حساب های رسمی KHAMENEI.IR و شبکه سوم سیما پخش میشود.
▫️همچنین این مستند، شنبه ساعت ۲۰ از شبکه افق و یکشنبه ساعت ۲۰ از شبکه مستند بازپخش میشود.
#شبکه_خبر
@irinn_channel
خودنویس
🎥زمان پخش مستند دیدار راویان دفاع مقدس با رهبر انقلاب 🎞روایت دیدار راویان هشت سال دفاع مقدس با رهبر
جمعه که گذشت . فردا شب( شنبه ) ساعت ۲۰ یادتون نره.
تیزرش رو ببینید.
خودنویس
❤️یا رب الحسین.❤️
دور مانده ایم از بهشت ولی.....
هرچند امسال ویروس میان ما و شما فاصله انداخت ولی با قدم های جابر رهسپار می شویم و دل مان را از دور زائر ضریح تان می کنیم وسرگردان بین الحرمین می مانیم. مالی را که خدا هر سال رزق اربعین مان می کرد و عاشقانه برای زائرشدن تقدیم می کردیم امسال هم به نیت شما، بلاگردان فرزندتان حضرت حجت ابن الحسن عجلّ الله تعالی فرجه می کنیم.
الحمدلله با عنایت سیدالشهدا و همت عاشقان امام حسین در دهه اول محرم ۹ گوسفند قربانی شد که به عنوان اطعام حسینی و همدلی در قم،بوشهر وبشاگرد هرمزگان وخوزستان میان نیازمندان توزیع گردید.
این بار هم ان شاالله به نیت سلامتی مولای غریب مان حضرت
صاحب الزمان روحی فداه و با دلی که از شوق زیارت بی تاب است و دلتنگ، قصد ذبح قربانی برای اربعین حسینی تحت عنوان "همدلی جاماندگان اربعین (ع) با نیازمندان"را داریم .
📣توجه:شماره کارت تغییر کرده است.✅
شماره کارت جهت قربانی فقط این شماره است👇👇👇👇
۶۰۳۷۹۹۱۷۸۴۰۸۱۰۷۱
به نام فاطمه صادقی
فرصت واریز تا شب اربعین .
#اربعین
#قربانی
#اطعام_نیازمندان
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
#هیام
@khoodneviss
خودنویس
❤️یا رب الحسین.❤️ دور مانده ایم از بهشت ولی..... هرچند امسال ویروس میان ما و شما فاصله انداخت ول
سلام عزیزان🌹
ممنون بابت تمام همدلی هاتون در این ایام.
میدونم خیلی هاتون هرسال میرفتید اربعین کربلا .😭
ان شاء الله نیت کنید که امسال هم از هرچند از دور زائر باشید و هزینه ی کربلاتون رو میتونید به عنوان " همدلی جاماندگان اربعین (ع) با نیازمندان" سهیم بشید.
#هیام
خودنویس
❤️یا رب الحسین.❤️ دور مانده ایم از بهشت ولی..... هرچند امسال ویروس میان ما و شما فاصله انداخت ول
دوستان توجه کنید فقط و فقط به این شماره کارت واریز کنید👇👇👇👇
🛑 ۶۰۳۷۹۹۱۷۸۴۰۸۱۰۷۱ 🛑
به نام فاطمه صادقی
در ضمن لطفا مثل تاسوعا و عاشورا نذارید شب آخر، تا برای خرید گوسفند فرصت باشه و بتونن درست بین نیازمندان تقسیم کنند.
#هیام
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠
با این همه جدایی، دنیا ادامه دارد
تلخ است و سخت و مبهم، اما ادامه دارد
مجنون اگر چه چندیست، دست از جنون کشیده
لطفاً به او بگویید: «لیلا ادامه دارد»
#نفیسه_سادات_موسوی
سلام روز بخیر🌹
با یک پیامک طنز کمی لبخند بر لبهاتون بیارید. چیه بابا همش در طول روز اخم دارید با بچه ها همینطور 😤
🔷💠🔷💠🔷💠🔷💠🔷
خانمه به شوهرش پیامک میده:
سلام عزیزم، اگه موافقی بریم خونه مامانم عدد "۱"
و اگه میخوای بریم خونه مامانت
"سینوس ۲۳ به توان ۷ تقسیم بر ۲/۷۶۳ ضربدر ۶۵۷ رادیکال ۵ به توان ۲ تانژانت ۷۸۶ مبنای ۲۱" رو پیامک کن!! 😏
جواب شوهر!
۰/۰۵۷۳۸۷۷۷۳۲۵ تا چشت درآد 😛😁😂😂مادره مادر 😁😅😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برای اولین بار به روی آنتن می رود
خاطرات دیده نشده آیتالله خامنهای از دفاع مقدس در مستند «در لباس سربازی»
این مستند در ۳ قسمت ۴۵ دقیقهای از پنجشنبه (۱۰ مهر) تا شنبه، هر شب ساعت ۲۰ از حسابهای رسمی Khamenei.ir و شبکهی یک سیما پخش خواهد شد.
خودنویس
❤️یا رب الحسین.❤️ دور مانده ایم از بهشت ولی..... هرچند امسال ویروس میان ما و شما فاصله انداخت ول
سلام بزرگواران🌹
هنوز منتظریم و از امام حسین میخواهیم که توفیق حداقل یک گوسفند قربانی را تااربعین داشته باشیم.
از خود آقا میخواهیم که همت هامون زیادتر بشه.
دهه هفتاد سریالی از سیما پخش می شد که احتمالا اکثر دخترها پای ثابت دیدنش بودند..
دختر موقرمز یتیم کانادایی که چالش هایی در زندگی اش داشته ولی از پس مشکلات فراوانی برمی آید و حتی محیط سنتی اطرافش را که به اصطلاح مانع ترقی زنهاست، به تغییر وامی دارد. فیلم تلاش می کرد دخترک را الگوی زنان آن دهه قرار دهد.
در یکی از سکانس ها کاراکتر اصلی فیلم با سربازی مواجهه می شود که مجروح شده و میان اسراست . سرباز که شوهرِ دوستِ کاراکتر است ، زمانی با افتخار برای جنگ با آلمان ها به ارتش پیوسته و برای اینکه همسرش مانع نشود، بدون خداحافظی از خانواده اش می رود تا احساسات خانوادگی مانع ادای دین او به کشورش نشود و به قول خودش او هم در این افتخار سهمی داشته باشد. ولی حالا بعد از چند ماه تجربه حضور در جنگ ویرانگر جهانی در حالی با "آن شرلی" مواجه می شود که دستش را از دست داده است. دیالوگهای این سکانس ناخواسته اوج تهی بودن تمدن وحشی غرب را به چشم مخاطب می آورد.مرد در حالی که پشیمان است و از جنگ و مرگ ترسیده با گریه و عصبانیت به کاراکتر(دوست همسرش)می گوید:
"چرا من دیوانگی کردم.چرا رفتم به جنگ."
مردی که قرار بود قهرمان باشد و برای کشورش مثلا افتخار بیاورد(افتخار کشتن آدمهای بیگناه ) حالا به دوست همسرش التماس می کند که او را ببرد به خانه اش. ضعیف و زبون شده.
شاید بگویید این یک تک نمونه است و نماینده یک فرهنگ نیست .ولی واقعیت این است که فضاحت جنگهای وحشی جهانی چیزی است که بارها خود غرب هم علیه پوچی و هدف های نابود گرش دست به تولید محتوای هنری زده اند. و صرف این یک نمونه هم نیست.
اما دور از هیاهوی کمپانی های فیلمسازی آمریکایی کانادایی گوشه ای در سرزمین های شرقی مردانی که فقط توی افسانه ها می شود دید این بار ولی نه در افسانه که شفاف تر از واقعیت کاراکتر قصه های شرقی شده بودند.
مردانی که به طبقه خاصی از جامعه شان تعلق نداشتند. خیزشگاه آنها سرزمینی بود که مرگ آگاهی را مسیح انقلاب روی دلهایشان خاتم کاری کرده بود. کاراکترهای قصه ما نه برای افتخار آفرینی وجابه جایی مرزهای سرزمینی شان؛ نه
برای مباهات به آدم کشی های جنون آمیز؛ نه برای ارضای شهوت قدرت طلبهای طاغوتی قرن نوزده ؛ برای دفاع از حریم سرزمینی که دم مسیحایی یک روح الله از جُذام استبداد رهایش کرده بود، سحرها ریاضت می کشیدند و اشک می ریختند به امید فداشدنی که البته بقا بود واسمش میشد "شهادت".
دفاع مردان خدا از مرزهایی که آن روزها نماد هویت ملی و دینی یک ملت بود و یک دنیا استبداد به آن هجوم آورده بود ، بخاطر نسبتش با همین اشک ها و ریاضتهای شبانه یک دفاع ایمانی و مقدس شده بود.
🔸ما با یک دنیا استبداد و تکبر جنگیدیم نه با صدام🔸
#دفاع_مقدس
#خودنویس
#هیام
@khoodneviss
•┈┈••✾•🌸•✾••┈┈•
سلام. خوبید؟
داشتم به یه چیز فکر میکردم.
شنیدید که میگن
" تا که از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد؟"
البته هیچ وقت هم نفهیمدم شاعرش کیه.
فی الحال به این فکر کردین که
وقتی یادِ امام زمان عج الله می افتی، یعنی اول آقا یادِ تو افتاده
تا تو به یادشون افتادی .
#همینقدرمهربون
حواسمون هست؟ دیر به دیر یادشون می افتیم.
#هیام
•┈┈••✾•❤️•✾••┈┈•
@khoodneviss
•┈┈••✾•❤️•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آقا قربونتون میشیم!😔
آقا فداتون میشیم!
پیاده روی مجازی به طرف کوی معشوق🚩🚩
باتوجه به اینکه راهپیمایی بزرگ اربعین امسال برگزارنخواهدشد.
با کلیک بر روی لینک آبی زیر به صورت مجازی درسرزمین عشق و عاشقی قرار بگیرید.
لازم به ذکر است که تصاویربه صورت سه بعدی بوده وبا کلیک بر روی علامت قرمز که درهرتصویرمشاهده میشود به حرکت خود ادامه داده تا وارد کربلا ونقطه ی پایانی سفرشوید.
لینک سفر اربعین👇
http://haram360.ir/
هدیه امروز
#پیاده_روی_اربعین
#سفر_مجازی
@anarstory
خودنویس
خندید و گفت: میدونی که من هم اهل تعارف نیستم. میخوام ببرمت همون جایی که میخوای. متحیر گفتم: یعنی چی؟
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈••
ویژهی محرم
داستان کوتاه #نارینه
قلم داستانی: #زهراصادقی_هیام
•┈••✾❀🕊🌸 نارینه🌸 🕊❀✾••┈••
#قسمت_بیستم
دست به سر گرفتم. دلم اتفاقات خوب می خواست اما نه از نوع امیدواری کاذب. باید این نشانه ها را چگومه معنا میکردم؟
کمی بعد سینی و لیوان های محتوی شربت آبلمیو روی میز قرار گرفت.
یکی از لیوان ها را برداشتم و تا ته سر کشیدم.
دستم را بالا بردم و کلاهم را از سر برداشتم.
با دیدن سر بدون مویم همه سه نفرشان متعجب نگاهم کردند.
پرسیدم: ماجرای این کتاب چیه؟ یعنی این عکس ؟ سرژیک! برادر شما واقعا شِفا گرفت؟
سرژیک نگاه کوتاهی به فاطمه خانم کرد و گفت: بهتره مادر تعریف کنه
فاطمه خانم آهی کشید و گفت: روزهای سختی بود. یه روز که خونه بودم چند نفر از جوونای محل خبر آوردن که سروژ از بالای داربست افتاده. تو این حین با عجله زنگ زدن آمبولانس اومد.
_داربست؟
_اره سروژ کارش برق و سیم کشی هست. طی ۱۰، ۱۲ سال اخیر همیشه قبل از محرم کارهای برقی تکیه رو انجام میداد.
متعجب به فاطمه خانم نگاه میکردم.
_ برق کشی تکیه؟ ببخشید یه کم عجیبه، هیچ وقت ازش نپرسیدید که چرا اینکارو انجام میده؟
_نه! گفتم که حرفه اش برق هست. و خوشحال بود که کاری از دستش بر می آمد برای دوستان و هم محله ای های مسلمانش انجام بده. برای من رضایت خودش مهم بود همیشه از کارش راضی بود.
نارینه در ادامه ی حرف مادرش گفت: بارها ازش میپرسیدم چه حس و حالی داره وقتی برای مراسم عزاداری امام حسین و بر پا کردن تکیه به دوستای مسلمانت کمک میکنی؟
جواب اون همیشه یه جمله بود. میگفت"کار جالب و دوست داشتنیه، از اینکه عشق دوستام رو می بینم و کمکی به اون ها میکنم واقعا خوشحالم"
فاطمه خانم گفت: واقعا خوشحال بود. همیشه در ایام محرم به خصوص دهه اول برای کمک حاضر بود، چه مواقعی که سر کاربود و با تلفن بهش خبر میدادن و چه شب ها که با خستگی به خونه میومد، اگر موبایلش زنگ میخورد و از تکیه محل بود و مشکل سیم کشی و کارهای برقیش پیش می اومد فورا حاضر میشد و میرفت. اون حتی یه پیراهن مشکی هم داشت که وقتی برای کارهای تکیه می رفت مثل دوستان و هم محلی هاش باشه.
خانواده ی عجیبی به نظر میرسیدند.
_خب ماجرای سروژ چی شد؟ رفتید بیمارستان. وضعیتش چطور بود؟
فاطمه خانم گفت: چشم های سروژ درست وقتی که اونو روی تخت بیمارستان گذاشتیم تا از آمبولانس به بخش اورژانس منتقلش کنیم، آخرین بار بعد از اون حادثه باز و بسته شد و به کما رفت. لال شده بودم! دکتر اورژانس بالای سرش مدام از من می پرسید که چه اتفاقی افتاده اما فقط زل زده بودم به چشمای «سروژ» و هیچ صدایی نمی شنیدم، فقط منتظر بودم تا بار دیگه چشماشو باز کنه…همین!
در اون لحظه هیچ چیزی نمی خواستم؛ فقط صلیب گردنم رو که درآمبولانس از گردنم کنده بودم در دست فشار می دادم و مریم مقدس(علیه السلام) را صدا می کردم. اگر «سرژیک» نبود نمی دونم چه کسی باید جواب دکتر رو می داد و بعد بیهوش شدم…
به هوش که اومدم فقط به دنبال پسرم بودم، وقتی پشت در«آی سی یو» رسیدم،«سرژیک» رو دیدم که اشک می ریخت فکر کردم «سروژ» مرده! ناگهان در و باز کردم و روی تخت رو به رو اونو دیدم که خشک روی تخت دراز کشیده و دستگاه های حیاتی به بدنش متصله ،سراغ دکتر رو گرفتم و گفت که پسرتون به دلیل ضربه ای که به سرش وارد شده به کما رفته و فعلا از دست ما کاری بر نمیاد.
واقعا دست من از هرکاری عاجز بود، دکترها فقط می گفتند دعا کنید، کاری از دستشون برنمی آمد، واقعا برای فردی که به دلیل ضربه مغزی به کما رفته چه کاری جز دعا کردن بر میاد؟ کار من فقط گریه بود و دعا کردن. روز چهارم پسر جوان دیگه ای رو که در سانحه تصادف به کما رفته بود به بیمارستان آوردند و در اتاق «آی سی یو»، بستری کردن. مادرش را که دیدم به سمتش رفتم و سعی کردم اونن را آرام کنم، خیلی خوب شرایطش رو درک می کردم و وقتی گفتم پسر من هم به کما رفته و در همین بیمارستانه فقط منو در آغوش گرفت و گریه کرد.
بعد که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که این تنها فرزندش هست و شوهرش هم چند سالی است که به دلیل بیماری سرطان فوت کرده و این پسر تنها امید و آرزوش برای زندگی بود.
شب ها تا صبح هم صحبت و مونس هم بودیم و روزها در کنار هم به کارهایی می رسیدیم که می شد اون ها رو انجام بدهیم. «مرضیه خانم» در طول چهار روزی که دربیمارستان بود فقط دعا می خوند و گریه می کرد و از امام حسین (علیه السلام) شفای پسرش رو می خواست، جالبه که اون حتی برای «سروژ» هم دعا می کرد، من هم به سهم خودم با خدا راز و نیاز می کردم تا اینکه «سروژ» طی یک شب، سه بار دچار تشنج و حمله شد و حتی یک بار با دستگاه ریکاوری ضربان قلبش رو احیا کردند.
👇
اون شب سخت ترین شب زندگی من در بیمارستان بود و درست با صدای اذان بود که روی صندلی پشت در «آی سی یو» از کابوس خواب و بیدار بلند شدم، حیاط بیمارستان رفتم و به صدای اذانی که از مسجد نزدیک بیمارستان امام حسین(علیه السلام) پخش می شد گوش دادم و در دلم به امام حسین(علیه السلام) گفتم که من سلامتی پسرم رو در راه تو از دست دادم و از تو می خوام که سلامتیش رو به من و به اون بازگردانی، حتی نذر کردم که اگه این اتفاق بیفتد هر سال شله زرد درست کنم و خودم هم مسلمان بشم. پنجمین شبی بود که در بیمارستان بودم و دومین شب ماه محرم. چه شب بزرگی بود…
مکث می کرد و با پلک زدن های مکرر سعی داشت جلوی اشک چشمانش را بگیرد.
_بله، فریاد زدم«سروژ» و به سمت اتاقش دویدم اما پرستارایی که دور تخت بودند اجازه ندادند اونو در آغوش بگیرم و تنها پاهاش رو که از ملحفه ای که به روش کشیده بودند لمس کردم و دستمو روی صورتم کشیدم. بعد هم با تلفن به «سرژیک» و آقای هاراطونیان زنگ زدم.
سرژیک گفت : وقتی ما رسیدیم بیمارستان، مامان اونجا نبود.
سوالی نگاهش کردم.
فاطمه خانم گفت: بله، من بزرگترین هدیه زندگیم رو در طی 57 سالی که عمر کردم اون شب از خداوند گرفتم، انگار دوباره متولد شده بودم، دلم می خواست فریاد بزنم و مثل بچه ها تا امامزاده صالح(علیه السلام) بدوم… البته این پیشنهاد نارینه بود. اون گفت بریم امامزاده.
همین که از بازگشت «سروژ» به زندگی و هوشیاری اون مطمئن شدم با نارینه خودمون رو به امام زاده رسوندیم، منتظر شدم تا پیش نماز سلام نماز رو بده و دعا رو بخونه و وقتی متوجه شدم که کارش تمام شده بود و مردم با صلوات در راه بدرقه اش هستند به حیاط دویدم و داستانم رو برای اون گفتم، فرصتی برای هیچ کاری نداشتم و فقط طبق دستورهای اون روحانی وضو گرفتم و پیشش برگشتم.
و از همون حیاط رو به قبله ایستادم و تشهد و سلام رو دادم و دِینم رو به خودم ادا کردم و با سرعت به بیمارستان رفتم.
نگاهم به نارینه افتاد. فاطمه خانم انگار متوجه شده بود که گفت: من نذر داشتم اما نارینه خودش قبل از این متوجه شده بود. و شاید اون شب فقط یه تلنگر باعث شد که تصمیمش رو بگیره.
کتاب را برداشتم و به آن اشاره کردم: تلنگرتون این بود؟
نارینه نگاهش که به کتاب افتاد . تبسمی کرد و گفت: بله. از وقتی سروژ حالش بد شد. همه جا در زدم. هرچی دعا میکردم فایده نداشت. یه دوست هم محله ای داشتم یه روز که خیلی حالم خراب بود. دیدمش داشت میرفت مراسم. دلم گرفته بود رفتم پیشش و باهاش حرف زدم. فاطمه این کتاب و بهم داد و گفت:" تا آخر بخون. بعد که فهمیدی چه بلایی به سر امام حسین ما اومد، چه بر سر خانواده اش گذشت. اون وقت باهاش درد و دل کن .آروم میشی. گفت مطمئنم اگر از امام حسین کمک بخوای دست رد به سینه ات نمیزنه.
در حالی که حرف میزد، اشک هایش به روی گونه اش میچکید. قلب من در سینه هر لحظه تنگ تر میشد. حسین ... حسین ... دست رد به سینه ی من نمیزنی؟
نارینه با دست اشکش را پاک کرد .
_فاطمه بهم گفت: از این حسین کمک بخواه.
کتاب رو که تموم کردم شب تاسوعا بود. و اونجا معجزه ی امام حسین و اصحابش رو دیدم. مگه میشد بی تفاوت از کنارش عبور کنم؟
👇👇👇
همون شب منم کنار مامان شهادتین رو گفتم.
پرسیدم : خب حال سروژ چطور بود؟ یعنی حالش کامل خوب شد؟
فاطمه خانم گفت: سروژ از آی سی یو به سی سی یو منتقل شده بود اما هنوز توانایی هیچ کاری نداشت و به زحمت پلک هاش رو باز می کرد و می بست. با سرعت به خونه اومدم و وسایل تهیه شله زرد و خریدم، شب را با دسته عزاداری محل از این خیابون به اون خیابون رفتم و در راه بازگشت فقط دعا می کردم.
با اذان صبح کار پخت شله زرد و شروع کردم و ظهر عاشورا و بعد از نماز، اونو بین همسایه ها و تکیه محل پخش کردم، بقیه نمی دونستن.
وقتی دوستای سروژ متوجه شدن که اون به هوش اومده با چه سرعتی خودشون رو به بیمارستان رسوندند.
اما حیف که پزشکا اجازه ملاقات ندادند، بیشتر از 100 نفر از اهالی محل در بیمارستان بودن. و حتی پزشکا از من سوال می کردند که اینها برای پسر شما اومدند؟ و من فقط اشک می ریختم، اون قدر هیجان زده بودم که حتی فراموش کردم برای کادر زحمتکش بیمارستان نذری ببرم!
یادم به آن جوان در کما و مادرش افتاد.
_ وقتی سروژ به هوش اومد، اون خانم مادر علی اسمش چی بود؟
_مرضیه خانم
_بله مرضیه خانم چه حسی داشت؟
– اون اون جا نبود، یعنی روز پنجم محرم، پسرش (علی)ازدنیا رفت واونو تنها گذاشت و فقط می دونم که مرضیه خانم جسد علی رو برای دفن به کاشان، زادگاه پدری علی برد.
اون قدر اون شب ها در کنار هم ونزدیک به هم بودیم که حتی من شماره تلفنی از او نگرفتم، هر دو فکر می کردیم که به این زودی ها فرزندامون به هوش نمیان و قراره تا مدت زیادی در فضای محدود بیمارستان با هم زندگی کنیم. به همین دلیل اصلا به فکرمون نرسید تا تلفنی از هم بگیریم.
همه ساکت شده بودند. شاید هم به من مجال فکرکردن و نفس کشیدن می دادند.
ناگهان پرسیدم : چرا اسم «فاطمه» رو برای خودتون انتخاب کردید؟
گفت: من مادری بودم که فرزندم و از امام حسین(علیه السلام) می خواستم که مادرش حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بود، چه نامی بهتر از نام این مادر بزرگ.
_این واقعه کی اتفاق افتاد؟
_۴ سال قبل
گفتم: و حالا بعد ازچهار سال…
گفت: ایمان در هر دین و مرامی اگر واقعی باشه معجزه می کنه اما امروز من می تونم بگم که اسلام و مسلمانان دینی دارند که به جز معجزه در سایه ایمان، حریم امنی رو برای آرامش روح و روان انسان فراهم می کنه. البته اگر انسان ها قدر خودشون و این دین رو بدونند.
#ادامه_دارد
_______________________
*توجه: داستان شفا گرفتن سروژ هاراطونیان و مسلمان شدن مادرش که در این داستان گفته شد، یک ماجرای واقعی است.
به نقل از آقای "امین خرمی"، انجمن رهیافته .
و بنده نیز داستان نارینه را از آن بهره گرفتم.
@khoodneviss
خودنویس
سلام روزتون بخیر 🌹
عزیزان یادتون میاد این لباس ها رو که برای بچه ها تهیه کردیم برای عید غدیر.
این لینک کانالی هست که ازش در بوشهر خرید کردیم.
بخشی از هزینه ی فروش لباس های این مغازه برای بچه ها در نظر گرفته شده.
یعنی اگر شما خریدی انجام بدید بخشی از اون در حسابی مشخص به بچه های نیازمند تعلق میگیره .
✅ فقط هم جنس های ایرانی ✅
پست به سراسر کشور هم دارد.
👇👇👇
https://eitaa.com/yas_beheshti2
این هم لینک کانال یاس بهشتی در پیام رسان های دیگه👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/7BVYUGj8r9r3BcMinls69N
جهت دعوت دوستان و آشنایان خود به گروه فروشگاه ما در واتساپ از لینک فوق استفاده نمایید 👆
لینک کانال * پوشاک یاس بهشتی* در ایتا👇🏻
https://eitaa.com/yas_beheshti2
لینک کانال ما در تلگرام👇🏻
https://t.me/joinchat/A0q4-xMg3FR2X3nWBJv5wQ
لینک پیج ما در اینستاگرام 👇🏻
https://instagram.com/_u/yas_beheshti1
گفت: دیدی که قبر امیر کویت چقدر ساده و محقر بود. یک مشت خاک ! اون وقت مقبره ی رهبر سابق ما کاخ هست.
عکس را نشانش دادم و گفتم: دیدی خونه ی امیر کویت کاخ و قصر رو توی جیبش میذاره ؟
حالا خونه ی رهبر سابق ما رو ببین.
عزیز دل! اینها رو وقتی زنده هستن ببین چطوری زندگی کردن. نه مرقد امام دست خودش بود ساختنش. و نه قبر امیر کویت. در مسلک و مرام اهل سنت برای هیچ مُرده ای قبر نمیسازن. اگر میذاشتن قبر پیامبر رو هم با خاک یکسان میکردن.
مراقب جریان #تحریف باشیم.
چه زیبا گفت :
تحریف یعنی کاخ نشین را کوخ نشین نشان دهی و
کوخ نشین را کاخ نشین.
بگردید و #محسنمخملباف ها را پیدا کنید.
اولین های جریان تحریف
#هیام
@khoodneviss