همیشه یه جوری خودمو از زندگی بقیه حذف میکنم که انگار مقصر من بودم و راه برگشتی نمیزارم نمیدونم چرا ولی به نظرم ادم یا نباید بره یا وقتی میره دیگه پشت سرشم نگاه نکنه.
من مثه تو نيسم يكی رو بيارم تو زندگيم كه يكی رو فراموش كنم،من با خودت،تورو فراموش ميكنم!
یهو به خودت میای میبینی چیزی نمونده جز کلی حرفای ناگفته که دیگه تمایلی هم برای گفتنشون نداری.
انگار همیشه شبها قرار شب باقی بمونن، به نظر میاد راه نجاتیام نیست. هرشب از شب قبل شبتره.