انگار همیشه شبها قرار شب باقی بمونن، به نظر میاد راه نجاتیام نیست. هرشب از شب قبل شبتره.
دوس ندارم کسیو از دست بدم ولی اگه کسی بخواد از دستم بده خیلی کمکش میکنم،
خیلی خیلی زیاد.
من موقعی که باید ناراحتیمو نشون میدادم خندیدم.
موقعی که باید میرفتم یه دلیل برای موندن پیدا کردم.
موقعی که باید جا میزدم اصرار کردم که حتی خستهام نشدم.
موقعی که نیاز به کمک داشتم وانمود کردم همه چیز روبه راهه.
من از یه جایی به بعد دیگه خودم نبودم ولی مشکل این نیست؛ مشکل اینه الان که میخوام خودم باشم کسی باورش نمیشه.