کسی چه میداند امروز
چند بار گریه کردهام
چند بار دلتنگ شدهام
چند بار غمگین شدهام
چند بار حسرت خوردهام
حتی کسی چه میداند
امروز چندبار مردهام.
امروز، حرفی نیست. در رو میبندم، قهوه درست میکنم و میپذیرم که ترک شدم، میپذیرم که تنها موندم، میپذیرم که غمگینم، میپذیرم که همه چیز فرق کرده، میپذیرم که داشتن این احساسات متناقض با ماه ها قبل طبیعیه، میپذیرم که لگد شدم، زخم برداشتم و اسیب دیدم.
بله من چشمام ضعیفه ولی عینک نمیزنم ترجیح میدم بدبختیای زندگیمو ۴۸۰ببینم نه ۱۰۸۰.
خدایا خودت این وضعیتی که اسمی براش ندارم، نمیدونم چیشده و چی میخواد بشه ولی حس میکنم درست نیست رو سر و سامون بده.