هدایت شده از صاحب نفس
🌹🍃 حکایت زیبا 🌹🍃
💚👈یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط (ره) می گوید:
شبی وارد جلسه شدم، کمی دیر شده بود و شیخ مشغول مناجات بود. چشمم که به افراد جلسه افتاد، یکی را دیدم که ریشش را تراشیده بود، در دل ناراحت شدم و پیش خود اعتراض کردم که چرا این شخص چنین کرده است.
💜👈جناب شیخ که رو به قبله و پشت به من بود، ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت:
🔸به ریشش چه کار داری؟
ببین اعمالش چگونه است،
شاید یک حسنی داشته باشد که تو نداری!
📚 کیمیای محبت
🥰 #صاحب_نفس 😘
📡 @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
خوشبختی را کجا میتوان یافت؟"
از خدا پرسید: «خوشبختی را کجا میتوان یافت؟»
خدا گفت: «آن را در خواستههایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم.»
با خود فکر کرد و فکر کرد: «اگر خانهای بزرگ داشتم بیگمان خوشبخت بودم.»
خداوند به او داد.
«اگر پول فراوان داشتم یقیناً خوشبختترین مردم بودم.»
خداوند به او داد.
اگر… اگر… و اگر…
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود.
از خدا پرسید: «حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم.»
خداوند گفت: «باز هم بخواه.»
گفت: «چه بخواهم؟ هر آنچه را که هست دارم.»
خدا گفت: «بخواه که دوست بداری، بخواه که دیگران را کمک کنی، بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی.»
او دوست داشت و کمک کرد و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها مینشیند و نگاههای سرشار از سپاس به او لذت میبخشد.
رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا خوشبختی اینجاست؛ در نگاه و لبخند دیگران.»
🥰 #صاحب_نفس 😘
📡 @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
📚#حکایت
روستای ما دو ارباب داشت که همیشه
بایکدیگر اختلاف داشتند هر کدام هم
کلی چماقدار دور و بر خود جمع کرده
بودند یک روز اختلافات بالا گرفته
بود و قرار شده بود فردا برای چماق
کشی با طرفداران اربابِ مقابل به
صحرا برویم اما من یک روز مانده
به چماق کشی ، به در خانه ارباب خودمان رفتم .
در نیمباز بود . باگفتن یاالله وارد حیاط
خانه شدم دیدم دو ارباب در حال
کشیدن قلیان هستند !
گفتم : ارباب مگر فردا چماق کشی نیست؟!
پس چرا با هم قلیان می کشید ؟ !
اربابمان گفت :
شماها قرار است دعوا کنید نه ما !!!!!
این هم چه حکایت آشناییست
در این زمانه ی وانفسا...
📡 @atrekhas 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
پيرى در روستايى هر روز براى نماز صبح از منزل خارج و به مسجد میرفت
دريك روز بارانى پير، صبح براى نماز از خانه بيرون امد ،چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد، خيس و گلى شد. به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت، پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس را عوض كرد از خانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهی مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟
جوان گفت نه، اى پير، من شيطان هستم
براى بار اول كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم
براى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم
ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا را بخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتم
براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى.
گر تو ان پیر خرابات باشی
فارغ ز بد و بنده ی الله باشی
شیطان به رهت همچو چراغی بشود
تا در محضر دوست همیشه حاضر باشی
🥰 #صاحب_نفس 😘
☝️ @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
💎سرخپوست پیری
برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت :
در وجود هر انسان،
همیشه مبارزه ایی وجود دارد
مانند ، مبارزه ی دو گرگ!
که یکی از گرگها سمبل بدیها
مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر، وخود خواهی
و دیگری
سمبل مهربانی، عشق، امید، وحقیقت است.
کودک پرسید :
پدر کدام گرگ پیروز می شود؟
پدرلبخندی زد و گفت ،
گرگی که تو به آن غذا می دهی ....
📡 @atrekhas 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
📚#حکایتی_اندر_احوالات_ما
فردی به دکتر مراجعه کرده بود.
در حین معاینه، یک نفر بازرس از راه
میرسه و از دکتر میخواد که مدارک
نظام پزشکیاش را ارائه دهد.
دکتر بازرس را به کناری میکشه و پولی دست بازرس میزاره و میگه: من دکتر واقعی نیستم. شما این پول رو بگیر بی خیال شو.
بازرس که پولو میگیره از در خارج میشه. مریض یقهی بازرس رو میگیره و اعتراض میکنه. بازرس میگه منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی اومده بودم ولی توی مریض میتونی از دکتر قلابی شکایت کنی.
مریض لبخند تلخی میزنه و میگه: اتفاقا من هم مریض نیستم اومدم که چند روز استراحت استعلاجی بگیرم برای مرخصی محل کارم ...
این است حکایت ما در جامعه.
چون هر کدوممون به نوعی آلوده
هستیم نمیتونیم جلوی فساد رو بگیریم.
به امید روزی که هر کس به دنبال
خارج کردن خود از چرخه فساد باشد.
#کانال_عطر_1_و_1
#عطرخاص
#محمدمهدی
📡 @atre1o1 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
بٰالایِ مِنبَر گـُفت:بویِ سُوختَن میاد
رَفتند وَ گُفتنـد چیزی نیست...
دوبٰارِه گـُفت؛ رَفتند گَشتَند
گُفتند:خَبری نیست
مُحڪَم زَد رویِ زٰانویـش وَ گُفـت:
مَن سہ بار گُفتَم بویِ سوختَن میٰاد رفتید وَ گشتید
مُحمد و آلَـش هزارسٰال اسـت می گویَند:
جَهَنم هسـت..
وَلی توجہای نمی ڪُنید💔!-
🥰 #صاحب_نفس 😘
📡 @saheb_nafas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
#حکایت_کوتاه
گاهی ناشنوا باش
ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﻠﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ …
ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮐﻤﮏ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ …
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﺷﺪﺕ ﺁﺏ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﺳﺖ، ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ …
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺠﺎﺗﺘﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺋﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺵ ﺗﻮﻥ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﺮﺩ !!!
ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺣﺪﺍﮐﺜﺮ ﺗﻮﺍﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .…
ﺑﻴﺮﻭﻧﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻼﺷﺖ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻫﺴﺖ …
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺗﻼﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﻻ ﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﻭﺷﺎﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﻮﺍﺳﺖ .
ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
( ( ﻧﺎﺷﻨﻮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭﻗﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻥ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻳﺖ می گوﻳﻨﺪ ) )
📡 @atrekhas 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷
بچه که بودم
فکر می کردم فقط زنبورها
نیش می زنند
بزرگ که شدم
دیدم ، شنیدم ، رفتم ، آمدم
و یاد گرفتم
آدمها هم نیش می زنند!
هر چقدر صمیمی تر و
عزیزتر
نیششان سمی تر...!
کانال خُزّانُ العِلم👇
@Khuzzanaleilm 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
گام های موفقیت:
اولین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحمل کنی.
دومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تحسین کنی.
سومین گام موفقیت، این است که بتوانی موفقیت دیگران را تقلید کنی.
آخرین گام موفقیت این است که بتوانی به شیوه خودت موفق شوی.
ماه را نشانه بگیرید، اگر به هدف نزنید، حتما یکی از ستاره ها را خواهید زد...
📡 @atrekhas 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از عطرخاص
📚#حکایت
پادشاهی قصد کشتن اسيری کرد. اسير در آن حالت نااميدی شاه را دشنام داد. شاه به يکی از وزرای خود گفت: او چه می گويد؟ وزير گفت: به جان شما دعا می کند. شاه اسير را بخشيد. وزير ديگری که در محضر شاه بود و با آن وزير اول مخالفت داشت گفت: ای پادشاه آن اسير به شما دشنام داد. پادشاه گفت: تو راست می گويی اما دروغ آن وزير که جان انسانی را نجات می دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می شود.
«گلستان سعدی»
جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت
📡 @atrekhas 🇮🇷
📡 @atrekhas 🇮🇷
هدایت شده از صاحب نفس
📚#داستان_کوتاه
یکی از بزرگان می گفت: ما یک گاریچی در محلمان بود، که نفت می برد و به او عمو نفتی می گفتند.
یک روز مرا دید و گفت: سلام. ببخشید خانه تان را گازکشی کرده اید!؟
گفتم: بله!
گفت: فهمیدم. چون سلام هایت تغییر کرده است!
من تعجب کردم، گفتم: یعنی چه!؟
گفت: قبل از اینکه خانه ات گازکشی شود، خوب مرا تحویل می گرفتی، حالم را می پرسیدی.
همه اهل محل همینطور بودند. هرکس خانه اش گازکشی می شود، دیگر سلام علیک او تغییر می کند…
از اون لحظه، فهمیدم سی سال سلامم بوی نفت می داد. عوض اینکه بوی انسانیت و اخلاقیات بدهد.
سی سال او را با اخلاق خوب تحويل گرفتم.
خیال می کردم اخلاقم خوب است. ولی حالا که خانه را گازکشی کردم ناخودآگاه فکر کردم نیازی نیست به او سلام کنم.
یادمان باشد، سلام مان بوی نیاز ندهد!
🥰 #صاحب_نفس 😘
📡 @saheb_nafas 🇮🇷