eitaa logo
⁦خِیــٰـالِ وَصـْــلْ⁦⁦✨
593 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
64 فایل
خـِیــٰـال وَصـْـلِ تُـو جـانَم بِه رَقـْصْ مـی‌آرَد ... عـٰاشقـانـه‌های آرامـ، عـٰارفانـه‌های آتشینــ، عـٰاقـلانـه‌های منطقیــ ... شناس: @khoshkhyal ناشناس: https://daigo.ir/secret/8219445767 🔰 استفاده از مطالب کانال به هر شکلی، آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🍁 هرکس گـره فتـاده به کـارش خبـر کنید روضـه به نام مـادر سقـایِ کربلاسـت... 🏴 ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
🍂 تمنّـا از علـی هم‌صحبتـی با اوست، خود ورنه شفاعـت می‌کنـد پیش از علـی، أم البنین ما را ... ✍ تسلیت باد. ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
🍂🖤 قمرت یک‌نفـره لشکـر انصـار خداسـت پس عجب نیست که تـو مـادر لشکـر باشی... سلام الله علیها تسلیت باد. ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
🍂 بعد زهرا، جای زهرا، مثل زهرا مادری هر چه مادر هست قربان چنین نامادری... ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
🍂 بودھ در لالایے ام البنین این زمزمھ جانِ عباسم بھ قربانِ حسین فاطمھ..! ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
🍂🖤 ام البنیـن به پیـش همـه روضه خوانـد و گفت: «شرمنـده‌ام ربـاب، پسـرم  را حلال کـن...» ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
گفتمش: دل بردی از ما جان من مقصد کجاست؟ گفت: عاشق را نشاید پرس و جو باما بیا... ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
🍂 خاک بقیع و صورت غمهای کربلا انگشت و نقش قصِّه ی صحرای کربلا امُّ البنین بی پسر و روضه های سر امُّ البنین و  غصِّه ی سقّای کربلا ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
🍃 من خودم گم میشدم چون می‌شنیدم نام تو خویش را گم‌کرده‌تر میخواستم، دیدم تو را...! ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
شمر می‌گفت: «مادرم با مادر یکی از برادرهای ناتنی مجتبی یه قوم‌و‌خویشی دوری داشتن. همیشه مادرم از اینا جوری تعریف می‌کرد که انگار آسمون سوراخ شده و فقط اینا بیرون اومدن، اما ناپدریم و دایی‌هام، مخصوصاً دایی بزرگم، از اینا بدشون می‌اومد و گویا از ازدواج اون خانم با علی ابراز نارضایتی می‌کردن و حتی برای مدتی، باهاشون قطع ارتباط کرده بودن. می‌گفتن اون موقع‌ها، با اون شرایط، در اون فضا، همین خانم که اسمش فاطمه و معروف به ام البنین بوده، تنها دختر طایفۀ ما بوده که در دوران مجردی مسلح رفت‌وآمد می‌کرده و کلاً تیپ و اخلاقش با بقیۀ دخترهای دوران خودش متفاوت بوده. حتی مادرم می‌گفت ام البنین با اون روحیاتش، شاعر هم بوده و اهل جلسه و جمع کردن مردم و این چیزا هم بوده. داییم می‌گفت چند سال پیش، ام البنین برگشته طایفۀ مادریمون و از همون اطراف، گشت ‌و ‌گشت تا بالاخره تنها مادر و دختری که لنگۀ خودش بودن و اسم دختره لبابه بوده و اسم مادرش هم حکیمه بوده، پیدا کرد و به عقد ابالفضل درآورد. بعد هم حکیمه و لبابه رو از اون‌جا با خودش آورد این‌جا. حالا این‌یکیشونه... مثلاً ناتنیشونه... بقیه‌شونم داستان دارن واسۀ خودشون. بعدش توقع داری وقتی نیستم و می‌رم جبهه و مدتی دوروبر مجتبی نیستم، خیالم راحت باشه و صفا‌سیتی کنم؟! والا داییم با اون پیرمرده راست می‌گفتن! می‌گفتن اینا همیشه دنبالِ تیم‌چینی و تشکیلات سازی بودن. می گفتن اگه می‌خوای اینا رو کنترل کنی، یا باید بهشون منتسب بشی و یا از سایه بهشون نزدیک‌تر بشی.» 📚 قسمتی از کتاب ✍ نوشته: از کانال قشنگ دلنوشته‌های یک طلبه 👇 @mohamadrezahadadpour ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
🍃 تسبیح می‌سـازم از اسـم زیبایــت هر صبــح نام تــو را صـدبار می‌بوســم… ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl