🍄به نام خدای قصه های قشنگ 🍄
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود.
زیر گنبود کبود، یه شیر کوچولو بود. شیر کوچولو خیلی خسته شده بود ولی هر کاری میکرد نمیتونست بخوابه.🦁
به خاطر همین رفت پیش دوستش فیل کوچولو و گفت:
ـ سلام فیل کوچولو.🐘
ـ سلام شیر کوچولو.🦁
ـ من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟
ـ خب برا اینکه خوابت ببره، باید بری خونتون و سرت رو بذاری روی بالشِت تا خوابت ببره.
شیر کوچولو از دوستش تشکر کرد و بعد خداحافظی کرد و رفت خونشون تا سرش رو بذاره روی بالش و بخوابه.
رفت توی اتاقش و سرش رو گذاشت روی بالشتش، از این ور شد، از اون ور شد، ولی هر کاری کرد خوابش نبرد.
به خاطر همین از جاش بلند شد و رفت پیش دوستش زرافه کوچولو و بهش گفت:
ـ سلام زرافه کوچولو.🦒
ـ سلام شیر کوچولو.🦁
ـ من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟
ـ وقتی میخوای بخوابی، سرت رو میذاری روی بالش تا خوابت ببره؟
ـ بله زرافه کوچولو، این کار رو کردم ولی خوابم نبرد.
ـ خب ببینم، وقتی سرت رو گذاشتی روی بالش، چشاتو بسته بودی؟
ـ نه.
ـ خب اگه میخوای خوابت ببره باید چشاتو ببندی تا خوابت ببره.
شیر کوچولو از دوستش تشکر کرد و بعد هم ازش خداحافظی کرد و رفت خونشون تا سرش رو بذاره روی بالش و چشاش رو ببنده تا خوابش ببره.
این کار رو کرد، ولی هر چی این ور شد و اون ور شد، خوابش نبرد.
از جاش بلند شد و رفت پیش دوستش خرسی کوچولو و گفت:
ـ سلام خرسی کوچولو.🐻
ـ سلام شیر کوچولو.🦁
ـ من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟
ـ بله دوست خوبم، ببینم برا اینکه خوابت ببره، سرت رو گذاشتی روی بالش؟
ـ بله گذاشتم.
ـ خب چشات رو هم بستی؟
ـ بله بستم. ولی هر کاری کردم خوابم نبرد.
ـ خب بگو ببینم، وقتی چشات رو بستی به خواب فکر کردی؟
ـ نه، چه جوری باید به خواب فکر کنم؟
ـ این کار خیلی راحته، کافیه که به این فکر کنی که الان داره خوابت میبره و همه دوستات هم الان خوابیدند. اینطوری خیلی زودتر خوابت میبره.
شیر کوچولو از دوستش تشکر کرد و بعد هم خداحافظی کرد و رفت خونشون تا سرش رو بذاره روی بالش و چشاش رو ببنده و به خواب فکر کنه تا خوابش ببره.
این کار رو کرد، هی این ور شد و اون ور شد، ولی خوابش نبرد.
به خاطر همین از جاش پا شد و رفت پیش دوستش ببر کوچولو و بهش گفت:
ـ سلام ببر کوچولو.🐯
ـ سلام شیر کوچولو. چی شده، چرا اینقدر چشات قرمز شده؟🦁
ـ آخه من خیلی خوابم میاد، الان هم وقت خوابه، ولی هر کاری میکنم نمیتونم بخوابم، میتونی بهم یاد بدی چه جوری باید بخوابم؟
ـ بله، خب این کار، خیلی راحته. باید سرت رو بذاری روی بالش.
ـ من این کار رو کردم ولی خوابم نبرد.
ـ خب چشات رو بسته بودی؟
ـ بله بسته بودم.
ـ به خواب فکر کردی؟
ـ بله، فقط به خواب فکر کردم و هی این ور شدم و اون ور شدم، ولی خوابم نبرد.
ـ آهان! حالا فهمیدم چرا خوابت نمیبره، آخه وقتی میخوای بخوابی، باید سرت رو بذاری روی بالش و چشات رو ببندی و به خواب فکر کنی و از جات تکون نخوری، اینطوری خیلی زود خوابت میبره. اگر هم از مامانت خواهش کنی که برات یه قصه و یه لالایی خوشگل بخونه، خیلی زودتر خوابت میبره.
شیر کوچولو خیلی خوشحال شده بود، آخه فهمید مشکل کارش از کجا بود و چرا خوابش نمیبرد، آخه اون هی تکون میخورد و از جاش بلند میشد، به خاطر همین بود که خوابش نمیبرد. از دوستش خیلی تشکر کرد و بعد هم خداحافظی کرد و رفت خونشون و برا مامانش همه ماجرا رو تعریف کرد. بعد هم به مامانش گفت:
ـ مامان جونم! من دارم میرم توی اتاقم تا سرم رو بذارم روی بالشم و چشام رو ببندم و به خواب فکر کنم و تکون نخورم تا خوابم ببرم. میشه ازتون خواهش کنم که برام یه قصه و لالایی بخونی تا زودتر خوابم ببره؟
ـ بله! شیر کوچولوی ناز من! حتما این کار رو میکنم.
بعد هم شیر کوچولو رفت توی اتاقش، سرش رو گذاشت روی بالشش و چشاش رو بست و به خواب فکر کرد، به اینکه الان خوابش میبره، به اینکه الان دوستاش همه خوابن و سرشون رو گذاشتن روی بالششون و چشاشون رو هم بستند . شیر کوچولو تکون نخورد و از جاش بلند نشد و مامانش هم براش قصه شیرکوچولو رو تعریف کرد و بعد گفت:
لالا لالا گل…..
ادامه ماجرا میشه همون لالایی و یا زمزمههایی که بچهها بهشون عادت دارند تا باهاشون زودتر خوابشون ببره.
#قصه_شب
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
#کوتاه_و_ساده_برای_والدین
#نکته_شصت_و_شش
✍🏻عاشق باشید، تا فرزندتان عشق را از شما بیاموزد.
📚هاله گنجوی
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
✅#بازی تقویت #هوش_ریاضی_منطقی
🧩 کمتر و بیشتر
🔻هدف : یادگیری تقابل مجموعه ها و درک مفهوم کمتری و بیشتری
🔻روش اجرا : پنج لیوان و سه قاشق تهیه کنید.لیوان ها را کنارهم در سمت راست کودک و قاشق ها را در سمت چپ او روی زمین بگذارید.
🔻نکته ی مهم این است که اختلاف تعداد اشیای سمت چپ و راست نباید بیشتر از ۲ تا باشد.از کودک بخواهید قاشق ها را تک تک بردارد و داخل لیوان ها قرار دهد.
دو قاشق کم می آید از کودک سوال بپرسید تعداد قاشق ها از لیوان ها کمتر است یا بیشتر؟
✅ این بازی را می توانید با تعداد اشیای متفاوت در طرفین کودک برای درک مفهوم کمتر و بیشتر چندین بار انجام دهید.
🧩 طبقه بندی اشیاء
🔻هدف : آموزش طبقه بندی بر اساس رنگ، شکل اندازه و مفهوم عدد
🔻روش اجرا : مقداری حبوبات مانند ماش، عدس، نخود و لوبیا تهیه و داخل یک ظرف بریزید. اگر چهار نوع از این حبوبات را باهم مخلوط کرده اید چهار کاسه کوچک نیز تهیه کنید و جلوی کودک بگذارید.
یک دانه از این حبوبات را به انتخاب خودتان داخل یک از این کاسه های خالی قرار دهید( مثلا یک نخود داخل اولین کاسه و یک عدس در دومین کاسه و …. )
🔻از کودک بخواهید حبوباتی را که داخل ظرف مخلوط هستند را تک تک بردارند و آن ها را در ظرف های خورش طبقه بندی کند.
✅ با کمی خلاقیت می توانید این بازی را به روش های مختلفی و با وسایل گوناگون انجام دهید.مثلا سکه ها،دکمه ها، پیچ و مهره ها ، قاشق ها و چنگال ها و …
👈 دیگر بازی ها:
حل معماهای مختلف ،
تکمیل کردن مکعب روبیک ،شطرنج چیدن قطعات پازل ، حل سودوکو دومینو،چرتکه و…
#هوش
#بازی
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
35.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️تقدیم به همه دختر خانم های چادری
💖این کلیپ تقدیم به همه دخترانی که چادر برسرشون دارن
💞تقدیم به مادرانی که آموزش دادن با رفتار خودشون با گفتار خودشون که عرق زیر چادر در گرانبهاست🌷
#میراث_یاس
🎈«کیدیو» | «محلی برای پرورش مهارت های کودک»
https://eitaa.com/joinchat/18022400Ce6ec1cd2ea
چه کاری سراغ داری که این ویژگی ها رو داشته باشه👇👇👇
1⃣ساعتش دست خودت باشه
2⃣بچت رو پات، توی بغلت، کنارت بازی کنه و تو به کارت برسی😃😃
3⃣دردسر سرکار،ارباب رجوع ،جا موندن ازسرویس،تاخیر، اضاف کاری نداشته باشه😐
4⃣ناهارت حاضر شامت حاضر همسر راضی😍😍
5⃣مهمتر از همه بهت یاد بده که اعتماد بنفس داشته باش و بچه هاتو با اعتماد بنفس رشد بده🥰
فرم زیر پر کن تا راهنماییت کنم
👇👇👇
https://formafzar.com/form/x7mwu
https://formafzar.com/form/x7mwu
❌وای بر پدران آخر الزمان
🔴 پيامبرخدا صلىاللهعلیهوآله نگاهشان به چند كودك افتاد و فرمودند:
👈 واى بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان!
♦️ عرض شد: اى پيامبرخدا! آيا از دست پدران مشركشان؟
🔹 پيامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودند:
👈 نه، بلكه از دست پدران مؤمنشان كه هيچ يك از واجبات دينى را به آنان نمى آموزند.
↩️ و چون فرزندانشان، خودشان، بخواهند بياموزند، آنان را باز مى دارند، و در برابر آن به بهره اى اندك از دنيا خرسند مى شوند.
👌 من با چنين پدرانى بيگانهام و آنان نيز با من بيگانهاند.
📚 مستدرك الوسائل، ج۱۵، ص۱۶۴.
#تربیت_فرزند
#تربیت_دینی
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
❗️❗️والدین دلسوز و مهربان
❓❓آیا میدانید...🧐
#آیا_میدانید
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
🔴 بیخودی غُر نزنید!
🟡خیلی وقتها حواس والدین به چیزهایی که میگویند نیست.
در حالی که بچهها مثل یک اسفنج که آب را به خودش جذب میکند، حرفهای مادر و پدرشان را جذب میکنند و توی ناخودآگاهشان قرار میدهند.
🟠اگر مادر یا پدری هستید که غر زدن بخشی از شخصیت شما شده است، لطفا جلوی بچهها مراقب باشید.
🟢قرار نیست آنها از شما یاد بگیرند که زل زدن به نیمه خالی لیوان کار خوبی است، بلکه قرار است کاملا خلاف آن را یاد بگیرند.
🔵بنابراین از حالا به بعد به جای اینکه در مورد سختیهای کارتان غر بزنید، روی نکات مثبت تمرکز کنید، مثلا بگویید: «روز خسته کنندهای داشتم ولی بالاخره پروژهام را تمام کردم!»
#تربیت_فرزند
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
rkhr.mp3
6.78M
🔹#مشکلات_با_فرزندان
🎙استاد روح الله شریفینژاد
قسمت 3⃣
📌نتیجه گرایی
#تربیت_فرزند
#رشد_فردی
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝