😊چالش قشنگترین لبخند😊
🌹لبخند آقا پسر گلمون حسین محمدی ۹ ماهه از استان فارس شهرستان گراش
#چالش_لبخند
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊
🌹لبخند آقا پسر گلمون
#چالش_لبخند
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊
🌹لبخند آقا پسر گلمون محمدطاها درستکار
#چالش_لبخند
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊
🌹لبخند آقا پسر گلمون محمدجواد ۲ ساله
#چالش_لبخند
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
❣به نام خدای قصه های قشنگ ❣
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود 😊
یک جعبه، وسط جاده افتاده بود.🎁
روباهی از راه رسید. روباه که همیشه گرسنه بود، جعبه را بو کرد و گفت: «چه جعبه ی بزرگی! حتماً توی آن یک مرغ چاق و چله هست!» و سعی کرد جعبه را باز کند.🦊
کمی بعد، مار از راه رسید.🪱
مار، همیشه دنبال چیزهای عجیب و غریب می گشت. برای همین، دور جعبه حلقه زد و گفت: «چه جعبه ی شگفت انگیزی... حتماً توی آن یک چیز عجیب هست!» و سعی کرد، جعبه را از چنگ روباه در آورد.
کلاغ از راه رسید.🐧
کلاغ که همیشه به فکر صابون بود، گفت: «چه جعبه ی خوش بویی... حتماً توی آن یک صابون عطر دار هست!» و سعی کرد، با منقارش آن را بردارد.
همان موقع، مارمولک از راه رسید.🦎
مارمولک حرفی نزد. فقط ایستاد و به روباه و مار و کلاغ نگاه کرد. هر کدام از آن ها سعی می کرد، جعبه را به طرف خودش بکشد.
مارمولک حنده اش گرفت. پرسید: «دعوا سر چیه!؟»
روباه گفت: «سر یک مرغ چاق و چله!»
مار گفت: «سر یک چیز شگفت انگیز!»
کلاغ گفت: «سر یک صابون خوش بو!»
مارمولک خندید. گفت: «اما این فقط یک جعبه ست ... شاید هم خالی باشد!»🦎
روباه و مار و کلاغ یک صدا گفتند: «نه... نه... این طوری نیست... تو اشتباه می کنی!»
و دوباره به جان هم افتادند.
مارمولک از درختی بالا رفت و به آن ها نگاه کرد. یک دفعه، سر و کله ی یک ماشین از ته جاده، پیدا شد. روباه پرید توی سبزه ها. مار خزید توی سوراخ و کلاغ بال زد و رفت بالا.
ماشین از روی جعبه رد شد و آن را له کرد. توی جعبه هیچ چیز نبود. روباه و مار و کلاغ برگشتند وسط جاده. به جعبه خیره شدند.
سه تایی با هم گفتند: «این که فقط یک جعبه خالی بود... بی خودی با هم دعوا کردیم!»
و با لب و لوچه ی آویزان از آن جا دور شدند.
مارمولک خندید و با خیال راحت روی شاخه خوابید.😴
#قصه_شب
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
❗️❗️والدین دلسوز و مهربان
❓❓آیا میدانید...🧐
#آیا_میدانید
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊
🌹لبخند آقا پسر گلمون محمدمهدی گروسی از کرج
#چالش_لبخند
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊
🌹لبخند آقا پسر گلمون آقا سیدعلی شریعت ۴ ساله از تهران
#چالش_لبخند
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊
🌹لبخند آقا پسر گلمون آقا سیدمحمدحسین شریعت ۴/۵ ماهه از تهران
#چالش_لبخند
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
33.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍کلیپ زائر کوچولو
#کلیپ
#کودکانه
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😊چالش قشنگترین لبخند😊
🌹لبخند آقا پسر گلمون محمدرضا از قم
#چالش_لبخند
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊
🌹لبخند آقا پسر گلمون
#چالش_لبخند
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊
🌹لبخند آقا پسر گلمون
#چالش_لبخند
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
😊چالش قشنگترین لبخند😊
🌹لبخند آقا پسر گلمون امیر برجی ۶ ساله از بندرانزلی
#چالش_لبخند
#امام_رضا
#ولادت_حضرت_رضا سلام الله علیها
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
.
🛎مامان باباهای مهربون
از مشارکتتون برای چالش قشنگترین لبخند خیلی سپاسگذارم🌼
مهلت ارسال عکس برای چالش به پایان رسیده☺️
ما که از دیدن عکس دلبنداتون سیر نمیشیم ولی زمان چالش به پایان رسیده🙏🌹
.
💐 به نام خدای قصه های قشنگ 💐
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود 😊
مردی که یک روز راه رفته بود و خسته بود، به کنار جوی آبی رسید. جوراب هایش را در آورد و پاهایش را شست.🧦🧦
بعد، جوراب هایش را هم شست و روی علف ها انداخت تا خشک شود. خودش هم خوابید.😴
مرد که خوابش برد، جوراب ها بلند شدند و توی آب شیرجه زدند و شناکنان دور شدند.🧦🧦
کمی که رفتند، یک لنگه از جوراب ها به علف های کنار جوی گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست خودش را نجات بدهد و همان جا ماند.🧦
اما لنگه ی دیگر جوراب همراه آب رفت و رفت تا این که دو تا ماهی آن را دیدند.🧦🐟🐡
یکی از ماهی ها تپل بود 🐡و یکی لاغر🐟
ماهی لاغر گفت: « اول من دیدمش. مال من است.»
ماهی تپل گفت: « کجای کاری؟ من از آن دور دورها دیده بودمش. مال من است. »
ماهی ها سر لنگه ی جوراب دعوا راه انداختند و هر کدام یک سر جوراب را گرفتند و کشیدند.
ماهی تپل گفت: « این جوراب من است. ولش کن! »
ماهی لاغر گفت: « جوراب تو؟ این جوراب مال من است! »
همین موقع اردکی🦆 که یک لنگه جوراب به پا داشت، از راه رسید و بگو مگوی آن ها را شنید. خندید و با منقار خود، جوراب را از دست آن ها بیرون کشید و گفت: « جوراب ما کسی است که پا دارد.»
جلوی چشم ماهی ها لنگه ی دوم جوراب را هم پوشید؛ فیگوری گرفت و گفت: «قشنگه؟ بهم میاد؟»
صاحب جوراب از راه رسید و داد زد: « دزد! دزد جوراب! »
و دنبال اردک دوید. ماهی لاغر گفت: « چه خوب که ما اهل دزدی نیستیم. » و شناکنان رفتند پی کارشان.
از آن طرف، مردی که یک روز راه رفته بود، به اردک رسید.
او را گرفت و خواست جوراب ها را از پایش در بیاورد که پشیمان شد.
با خودش گفت: «کی تا حالا اردک جوراب پوش دیده!؟ اما مردِ جوراب پوش تا دلت بخواهد بوده و هست!»😉
#قصه_شب
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝ 👽
❗️❗️والدین دلسوز و مهربان
❓❓آیا میدانید...🧐
#آیا_میدانید
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
12.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠موضوع :فرزند نیاز به برادر و خواهر دارد!!
🔹️همبازی خوب بهترین اسباب بازی
📌هر آنکه دندان دهد نان دهد
💥نگاه باطل تربیتی تک فرزندی
"استاد محسن پوراحمد خمینی"
#فرزندآوری
#جمعیت
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝