کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
🌀تاثیر تماشای تلویزیون بر کودکان 🎈قسمت چهارم: 💠تماشای تلویزیون و اتیسم در کودکان بارها و بارها با
🌀تاثیر تماشای تلویزیون بر کودکان
قسمت چهارم👆
🌀تاثیر تماشای تلویزیون بر کودکان
🎈قسمت پنجم:
💠 ادامه تماشای تلویزیون و اتیسم در کودکان
دکتر داوید هیل دانشیار مدرسه پزشکی UNC عنوان می کند که بررسی ها نشان می دهد که ۹۲ درصد از کودکان آمریکایی پیش از یک سالگی از دستگاه موبایل استفاده می کنند و حتی برخی از این تعداد از پیش از ۴ ماهگی در حال استفاده و کار با موبایل هستند.
داده ها نشان می دهد که فقط روشن بودن تلویزیون می تواند اثر مخربی بر گفتار و مهارتهای زبانی کودک داشته باشد و چرا که کلماتی کمتری میشنوند و کلمه کمتر به معنای یادگیری کمتر برای کودک است و این می تواند منجر به داشتن کودکی شود که مانند کودکان دارای اتیسم، تا ۳ سالگی چند کلمه دارد و نمی تواند با دنیای بیرون ارتباط برقرار کند.
البته این واقعیت در ۷ سالگی تغییر می کند و کودکانی که در این سنین از برنامه های آموزشی مناسب بهره گرفته اند پیشرفت بیشتری در دانش اندوزی، ریاضیات، علوم ، حل مساله و رفتار های اجتماعی پیدا می کنند و این موقع است که تلویزیون می تواند جایگزین خوبی برای محیط های فقیر و محدود خانواده باشد.
ادامه دارد...
#تربیت_فرزند
#رسانه
#پست_تربیتی
⭕️کپی فقط با ذکر منبع، مجاز است.
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌀پول توجیبی بچهها چقدر باید باشد؟
🔹سعید عزیزی مشاور خانواده معتقد است پول توجیبی که والدین به بچههایشان میدهند باید پشتوانهای داشته باشد، یعنی در ازای کاری باشد یا اینکه حداقل به اندازهی نیازهایشان تعیین شود وگرنه در صورت بیشتر بودن و بی حساب و کتاب بودنش، موجب توقع و گستاخی نسل بعدی خواهد شد.
"دکتر سعید عزیزی"
#تربیت_فرزند
#کلیپ
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀آموزش چند نوع بازی مناسب سن ۳تا ۶ماه
☺️بازی با بطری
😍بازی های لمسی
☺️بازی با آینه
😍بازی با روبان
#بازی
#تقویت_هوش_ریاضی
#تقویت_هوش_درون_فردی
#تقویت_هوش_فضایی
⭕️کپی فقط با ذکر منبع، مجاز است.
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 یک آزمایش شگفت انگیز
#تربیت_فرزند
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝
🌺به نام خدای قصه های قشنگ 🌺
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود 😊
گوشه ی یک مزرعه ی سبز و قشنگ خاله عنکبوت با شاگردش سوسکی خانم نشسته بود.🕷🪰
چه کار می کرد؟ برای همسایه ها لباس می بافت. لباس های رنگ و وارنگ ،خیلی قشنگ. یکی زرد، یکی سبز، یکی به رنگ گلها و یکی به رنگ دریا.
روز ها کار خاله عنکبوت و سوسکی خانم همین بود.با نخهای پشمی و رنگارنگ لباس می بافتند.
اما یک روز گلوله های پشمی خاله عنکبوت تمام شد.
خاله عنکبوت به شاگردش سوسکی خانم گفت:سوسکی جانم ، مهربانم، زودتر راه بیفت و برو نخهای پشمی بگیر و بیاور.🪰
سوسکی خانم بدون این که از خاله عنکبوت بپرسد کجا بروم و از چه کسی بگیرم ، راه افتاد و رفت.
سوسکی خانم وسط راه رسیده بود که یک دفعه یادش آمد از خاله عنکبوت نپرسیده است کجا برود.🤔
از چه کسی پشم بگیرد.
سوسکی خانم با خودش گفت:طوری نیست ، در می زنم.
به هر کسی رسیدم می پرسم.
سوسکی خانم رفت و رفت به یک خانه رسید. جلو رفت و در زد.
تقو تق تق یک نفر جواب داد: کی هستی؟ سوسکی خانم گفت:
ای تو که پشت دری
پشم تنت فرفری
پشم قشنگم بده
از همه رنگم بده
اما کسی که در را باز کرد یک مرغ بود.🐔
خانم مرغه گفت: قد قد قدا! شما کجا؟ اینجا کجا؟سوسکی خانم جان نگاه کن من اصلا پشم ندارم.
پر دارم نمی توانم به تو نخ های پشمی بدهم. باید بروی جای دیگر.
سوسکی خانم از مرغه خداحافظی کرد و رفت تا به یک خانه ی دیگر رسید.
به در کوبید. تق تق تق یک نفر از پشت در جواب داد:بله بفرما کی هستید؟ سوسکی خانم جواب داد:
ای که تو پشت دری
پشم تنت فرفری
پشم قشنگم بده
از همه رنگم بده
ولی کسی که در را باز کرد، گاو بزرگ مزرعه بود.🐂
سوسکی خانم را دید. خندید و گفت:سوسکی خانم جان نگاه کن.
من یک پوست کلفت دارم. پشم ندارم. من نمی توانم به شما نخ های پشمی بدهم.
سوسکی خانم از گاو هم خدا حافظی کرد . رفت و رفت و رفت تا به یک خانه ی دیگر رسید.
در را کوبید تق تق تق کسی پشت در بود. جواب داد: آمدم کی هستی؟ سوسکی خانم باز گفت:
ای تو که پشت دری
پشم تنت فرفری
پشم قشنگم بده
از همه رنگم بده
اما کسی که در را باز کرد یک گربه ی خواب آلود بود.🐱
گربه خمیازه ای کشید و گفت: سوسکی خانم جان، نگاه کن.
من روی بدنم مو دارم.پشم ندارم من نمی توانم به تو نخهای رنگی بدهم.
سوسکی خانم با این که خسته بود، باز راه افتاد رفت و رفت ورفت.خسته که شد روی یک سنگ بزرگ نشست آهسته گریه کرد.
یک دفعه از زیر سنگ بزرگ یک نفر سرش را بیرون آورد. سوسکی خانم ترسید.
از روی سنگ پایین پرید. کسی که سرش را از زیر سنگ بیرون آورده بود گفت: نترس،نترس من یک لاک پشت هستم تو کجا می روی؟ این جا چه کار می کنی؟🐢
سوسکی گفت: آمدم پشم بخرم،برای خاله عنکبوت ببرم. شما نخ های پشمی دارید به من بدهید؟ لاک پشت گفت:من فقط روی بدنم این سنگ بزرگ را دارم. پشم ندارم. نمی توانم به تو پشم بدهم.
برو شاید آن طرف مزرعه بتوانی پشم پیدا کنی.
سوسکی خانم هم خسته هم غصه دار می خواست دست خالی پیش خاله عنکبوت برگردد ولی خجالت می کشید تازه اگر دست خالی برمی گشت هم خودش و هم خاله عنکبوت بی کار می شدند.
چون نخ های پشمی نداشتند که لباس ببافند.
سوسکی خانم داشت فکر می کرد و راه میرفت که میان علف ها چشمش به یک نفر افتاد که علف می خورد.
جلو رفت خوب نگاه کرد کسی که علف می خورد پشم داشت آن هم چه پشم هایی، سفید و قشنگ و فرفری.🐏
سوسکی خانم با شادی جلو دوید و گفت:
ای که علف می خوری
پشم تنت فرفری
پشم قشنگم بده
از همه رنگم بده
تا ببرم به خانه
لباس نو ببافم
از آن ها دانه دانه
کسی که میان علف ها بود کسی نبود جز گوسفند سفید مزرعه.🐏
گوسفند سفید نزدیک سوسکی خانم آمد به او نگاه کرد ولی نگفت من نخ های پشمی ندارم.
خندید و گفت:
بفرما
خوش آمدید به این جا
خانه در این جا دارم
پشم های زیبا دارم
یکی به رنگ آب است
یکی به رنگ آفتاب
یکی به رنگ گل ها
یکی به رنگ مهتاب
حالا بگویید از کدام یکی می خواهید؟
سوسکی خانم گفت: از همه رنگ می خوام. از پشم های خیلی قشنگ می خواهم.
گوسفند از پشم های رنگارنگی که توی خانه داشت به سوسکی خانم داد.
سوسکی خانم خوشحال پیش خاله عنکبوت برگشت.
خاله عنکبوت گفت: دست سوسکی خانم درد نکنه
سوسکی خانم هم گفت: دست آقا گوسفند هم درد کنه.
بعد دوتایی نشستند بافتند و آواز خواندند.😊
#قصه_شب
╔═°•.🍭 .•╗
@kidiyo
╚═ °•.🍭 .•╝