eitaa logo
کیدیو | بازی، قصه و مهارت کودک
22.7هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
22 فایل
✍🏻اینجا قراره تکنیک های مؤثر فرزندپروری رو مرور کنیم و آنچه والدین برای روزمره ای شاد لازم دارن رو بهشون پیشنهاد بدیم😊 #نکات_تربیتی #تجربه_های_والدین #قصه ⛔استفاده از محتوا فقط با ذکر لینک مجاز است 🆔ادمین @Kidiyo_admin تبلیغات: @ResponseTeam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸️کلیپ داستان محرم به زبان کودکانه 🥀ساده‌ترین و زیباترین حالتی که میشه داستان محرم رو برای کودکان ۳ تا ۶ سال توضیح بدیم... ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀داستان روز پنجم محرم- عبدالله بن الحسن (علیه‌السلام) ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
🌀با کابوس‌های شبانه کودکان و ترس‌های آن‌ها در زمان خواب چه کنیم؟ 🔸کودکان زمان خواب و بیداری مشخصی داشته باشند. 🔹قبل از خواب یک برنامه آرامش بخش منظم (مراسم قبل از خواب) داشته باشند. مثل: حمام گرم، خواندن یک داستان زیبا، دعا خواندن و در آغوش گرفته شدن توسط پدر و مادر. 🔸اتاق خواب آن‌ها را با عروسک‌های موردعلاقه و دوست داشتنی، چراغ خواب و استیکرهای شفاف تزیین کنید. 🔹در ساعات قبل از خواب کودکان، اجازه تماشای سریال‌های تلویزیونی، فیلم‌ها، انجام بازی‌های رایانه‌ای و هرچیز دیگری که برای آن‌ها استرس ایجاد می‌کند، نداشته باشند. ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 💔زهیر؛ همسفر کاروان عشق ♦️یکی بود، یکی نبود زیر این سقف کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. خدا بود و خدا بود و خدا بود. ✍🏻زهیر، یک‌ مرد بزرگ و ثروتمند و شجاع از مردم کوفه بود؛ یادتون هست گفتم که امام حسین و خانواده اش برای انجام حج به مکه رفته بودند؟؛ زهیر و خانمش هم همان سال، زائر خانه ی خدا بودند. آنها در مکه شنیده بودند که یزید شاه ظالم می‌خواهد به زور امام حسین را مجبور کند تا با او دوست بشود و او را قبول کند؛ و امام حسین که می داند یزید مرد خیلی بدی است، حج را تمام نکرده و از مکه خارج شده و به دعوت مردم کوفه، در راه عراق است. زهیر خجالت می‌کشید با امام حسین رو به رو شود؛ چون می‌ترسید امام از او دعوت کند تا به کاروان آنها بیاید و دوست و همراهشان شود و زهیر دوست نداشت این کار را انجام دهد. یا پشت سر کاروان امام حسین می‌ماند، و یا از کاروان امام حسین جلوتر می رفت و تلاش می‌کرد، در هیچ استراحتگاهی، با آنها همسایه نشود و امام حسین را نبیند. تا اینکه کاروان امام و کاروان زهیر، به یک استراحتگاه، با هم رسیدند و زهیر نتوانست کاری کند. ظهر بود و آفتاب داغ و سوزان عراق به شدت می‌تابید؛ امام شخصی را پیش زهیر فرستاد و از او دعوت کرد تا به چادرش برود. اما زهیر ناراحت شد و دلش نمی‌خواست برود. خانم زهیر با دلخوری به او گفت:«نوه ی رسول خدا تو را دعوت کرده، برو ببین چه می‌گوید؛ اگر نروی، بی احترامی کرده ای و کار خوبی نیست.» زهیر با اصرار خانمش، به چادر امام رفت. مدت زیادی گذشت، خورشید کم کم می رفت تا غروب کند که زهیر سرحال و خندان به چادر خودشان بازگشت و به همسرش گفت:«میخواهم به کاروان امام حسین بروم و با آنها همسفر بشوم. حق با امام حسین است و در کنار امام حسین بودن، باعث خوشبختی است.» خانم زهیر از این همه تغییر، خیلی تعجب کرد؛ آن شب، زهیر را دید که بیرون از چادر دراز کشیده و به آسمان نگاه می‌کند. او را می دید که به هلال ماه و ستاره ها خیره شده بود، اما نمی دانست به چه چیزی فکر می‌کند که لبخندی گوشه ی لبش نشسته است. صبح فردا زهیر همسفر کاروان امام حسین شد؛ زهیر رفیق امام حسین شد و ظهر عاشورا از امام و بقیه، مراقبت کرد تا نماز بخوانند. و آخر هم در آغوش امام حسین خوشبخت شد. ♥️راستی بچه ها؛ این شبها که هیئت میرین، یاد ما هم باشین مهربونهای خوش قلب🖤 ✅کپی با ذکر منبع بلامانع است. ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔کودکان کربلا عبدالله بن حسن علیه‌السلام ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤اَشک‌های قِیمَتی یادِت میاد عزیزم وقتی مُحَرَّم رسید با بچه های هیأت با هم یه موکِب زدید دلِ شما به عشقِ امامْ حُسینْ(ع) می تَپید حاضِر بودید این عشق و به کُلِ دُنیا نَدید اون روز رو یادِتون هست ؟ تو دَسته زَنجیر زَدید حُسینْ ، حُسینِتون رو حَضرتِ زهرا (س) شنید گریه هاتون رو از دِلْ خدایِ مهربونْ دید اَشکِ شما رو آقا از روی گونَتون چید با اِحترامْ اونا رو میونِ گُلها پیچید گُذاشتِشون تا وقتی که روزِ مَحشَر رسید روزِ حسابْ کتاب و دِلهُره های شدید اَشکاتون و شبیهِ اَلماس و نورِ خورشید تَقدیمِتون کُنه تا شما بِشید رو سفید آره عزیزِ جونَم خدا به ما ها بخشید لیاقَتِ گریَه رو بَرا حُسینِ (ع) شهید دُعا کُنید همیشه و تو دُعا تون بِگید خدایا اون روز نَیاد که از حُسین (ع) دور بِشید شاعر : علیرضا قاسمی ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
💫کاربرگ مخصوص ایام شهادت حضرت امام حسین علیه السلام 💔 #کاربرگ ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫چگونگی آشنایی کودکان با معارف کربلا 📌قسمت پنجم 🔹مسئولیت دادن به کودکان  یکی دیگر از راه ها برای آشنایی کودکان با محرم و ایجاد عشق و محبت نسبت به این خاندان، مسئولیت دادن در مراسمات امام حسین به کودک است. این که از کودک بخواهیم کفش های عزاداران حسینی را مرتب کند، و یا در تقسیم نذری به آنها کمک کند، همچنین در آماده سازی هئیت از آنها کمک بگیریم و یا از کودکانمان نظر بخواهیم که کتیبه یا پرچم را کجا نصب کنیم و یا برای نصب آن از آنها کمک بگیریم، با این کار احترام گذاشتن به این ایام را به کودکان آموزش می‌دهیم. همه این ها علاقه ی خاصی را در آنها نسبت به امام حسین و خاندانش به وجود می آورد. در واقع این مسئولیت ها بهانه ای است برای آشنایی هر چه بهتر کودکان با محرم و عزاداری‌های محرم و همچنین تجربه‌ای در زمینه مدیریت و کار جمعی. ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
🌀بدگویی از همسر جلوی فرزندان ممنوع 🔺این مساله به چند دلیل حائز اهمیت است: 🔹۱. جایگاه پدر یا مادر در ذهن بچه تنزل پیدا می‌کند و آن احترامی که هر فرزندی باید به پدر و مادرش بگذارد، از بین میرود. 🔸۲. آن فرزند از یک رابطه صمیمانه و دوستانه با پدر یا مادرش، محروم می‌شود و امنیت عاطفی‌اش به خطر می‌افتد. 🔹۳. از کودکی درگیر مسائل و مشکلاتی می‌شود که مناسب سن او نیست و از او کودکی غمگین می‌سازد. ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫امروز را با خواندن حدیثی از 🖤امام حسین علیه السلام شروع می‌کنیم ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫داستان روز ششم کربلا حضرت قاسم (علیه‌السلام) ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
Yase-Hossein128.mp3
3.7M
🎶 یاس حسین علیه‌السلام ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
🌀کودکان اغلب مرتکب رفتارهایی می‌شوند که توجهات زیادی را جلب می‌کند. ♦️اگر شما به کلمات بدی که به‌کار می‌برد، بخندید یا واکنش افراطی نشان بدهید، تقریبا تضمین کرده‌اید که باز هم آن کلمه را تکرار کند. ♦️بی‌توجهی می‌تواند به‌عنوان اولین قدم برخورد مقابله‌ای خوبی باشد؛ به‌خصوص برای بچه‌های کم‌سال‌تر. اگر فحش تکرار شد، در عین اینکه توجه خاصی نشان نمی‌دهید، برایش توضیح دهید که این کلمه‌ی خوبی نیست و دیگر نباید آن را تکرار کند. ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤 💔احلی من العسل؛ ♦️یکی بود، یکی نبود زیر این سقف کبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. خدا بود و خدا بود و خدا بود. ✍🏻قاسم و عبدالله، پسرهای امام حسن بودند؛ آنها از وقتی خیلی خیلی کوچک بودند، و همه ی کودکی شان، با امام حسین گذشت. امام حسین پسرهای کوچک برادرش را خیلی دوست داشت و با آنها مثل بچه های خودش رفتار می کرد. در دهانشان لقمه ی غذا می‌گذاشت؛ با آنها بازی می کرد، آنها را از کوچه پس کوچه های مدینه، به نخلستان های خرما می‌برد. وقتی به زمین می افتادند، عمو دستشان را می‌گرفت و بلندشان می‌کرد و خاک لباسشان را می‌تکاند. بغلشان می کرد و سر و صورتشان را می‌بوسید. قاسم و عبدالله هم عاشق عمویشان بودند و کودکانه در کنار عمو روزها را شب می‌کردند و بزرگ می‌شدند. از عمو ادب و اخلاق را یاد می‌گرفتند، دین را یاد می‌گرفتند، مردانگی را یاد می گرفتند؛ قاسم و عبدالله همیشه و همه جا همراه امام حسین بودند؛ در کربلا هم هر دو همراه عمو بودند. قاسم از امام حسین پرسید:«عمو جان آیا من هم کنار شما به شهادت می‌رسم؟» عمو از قاسم پرسید:«عزیز عمو، شهادت از نظر تو چگونه است؟» قاسم جواب داد:«عمو جان شهادت در راه خدا برای من از عسل شیرینتر است.» عمو لبخندی زد و قاسم را بغل کرد و بوسید. روز عاشورا، قاسم پیش عمو رفت و اجازه گرفت تا به میدان برود. اما امام اجازه ندادند. چند بار این ماجرا تکرار شد. بار آخر قاسم گفت:«عموجان، خواهش می کنم به من اجازه بدهید مثل همیشه همراهتان باشم.» امام فرمود:«عزیز عمو، نمی‌توانم! تو یادگار برادرم هستی. نمی‌خواهم تو به میدان بروی.» قاسم عمو را بوسید و بازوبندش را به او نشان داد و گفت:«عمو جان، پدرم به من فرمودند که همیشه کنارتان باشم.» و آنقدر اصرار کرد تا بالاخره عمو راضی شد. قاسم که هنوز پاهایش خوب به رکاب اسب نمی‌رسید، کنار عمو مردانه ایستاد و به شیرینی عسل، شهادت را چشید. عبدالله هم دائم منتظر بود تا عمو او را صدا بزند. او هم وقتی که وقتش شد، با همه ی کودکیش، پیش امام ماند تا از عموجانش دفاع کند. عمو، عبدالله را در آغوش کشید و او را تا بهشت بدرقه کرد. ♥️راستی بچه ها؛ این شبها که هیئت میرین، یاد ما هم باشین مهربونهای خوش قلب🖤 ✅کپی با ذکر منبع بلامانع است. ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 💫نقاشی مرحله به مرحله نخل ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝
💫کاربرگ مخصوص ایام شهادت حضرت امام حسین علیه السلام 💔 ╔═°•.🍭 .•╗ @kidiyo ╚═ °•.🍭 .•╝