eitaa logo
کوچه شهدا 🇵🇸 ! ڪوچہ شہــ♥️ـدا !
19.3هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
51 فایل
˹﷽˼ 『بسم‌اللھ‌ِ:)!』 . _ماهمیشھ‌فکرمیکنیم‌شھدا یه +کارخاصی‌کردن‌کہ‌شھیدشدن❗ ، _نه‌رفیق . .🖐🏽 . . +اونا خیلی‌کارهارونکردن‌که شھید شدن :))💔 . جهت رزرو تبلیغات : https://eitaa.com/tabliigh_120
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم بنده بی نشان هستم من خواب بودم با صدای گریه مامانم بیدار شدم داداشم میزد رو سرش مامانم میزد رو صورتش گفتم چی ‌ شده گفت سردار رو زدن گفتم نه بابا شایعه هست فاطمیه پارسال هم میخواستن بزننش نشد تا زیرنویس شبکه خبر رو دیدم دنیا رو سرم خراب شد 1ساعت بعدش حرکت کردم سمت شهدای هویزه تو تاکسی که بودم داشتم گریه میکردم رادیو هم خبر شهادت سردار رو اعلام کرد راننده هم تا اون موقع نشنیده بوده زنگ زد به یکی بهش گفت حقیقت داره اونم گفت آره هم من گریه میکردم هم راننده‌. نام:بی نشان آیدی:.... " "
بسم‌‌ربِ‌حاج‌قاسمــ🍃' شایدباورتون‌نشہ.. بندھ‌تا‌ساعٺ‌یکِ‌بعدازظھر‌روزِ‌جمعہ، خبرندا‌شتم‌حاجے‌رو‌بہ‌شھادٺ‌رسوندن🌿! ازصبح‌کہ‌بیدار‌شدم‌..‌درگیر‌درس‌خوندن‌براے امتحانابودم..خانوادھ‌ام‌همینطور.. ‌مشغول‌کارهاشون‌بودن ! کسےتلویزیون‌یارسانہ‌اےروچک‌نکرد.. نمیدونم‌چرا‌ولےقطعا‌حکمٺ‌دارھ.. براےناهارمھمون‌داشتیم.. قشنگ‌یادمہ.. داییم‌اولین‌نفر‌وارد‌خونمون‌شد.. چشاش‌سرخ‌بود.. بعد‌پشت‌سرش‌بقیہ‌هم‌دسٺ‌کمےازش‌نداشتن.. پدرم‌پرسید‌چہ‌خبرشدھ؟! داییم‌گفٺ‌مگہ‌خبر‌ندارید‌.. دیشب‌‌حاج‌قاسمو‌ترورکردن.. بہ‌لحظہ‌نکشید‌جو‌خونہ‌گرفتھ‌شد.. ازکسےصدایےدرنمیومد.. گوشیمو‌برداشتم..اولین‌عکسےکہ‌دیدم.. عکسِ‌دسٺ‌سرداربود . . . عکسِ‌انگشتر‌شون . . . ناخوداگاھ‌یادِ‌روضہ‌ابا‌عبدلله‌افتادم.. [انگشتر‌توےدستاےخونے💔'] ناهارکہ‌از‌گلومون‌پایین‌نرفٺ‌هیچ.. نفھمیدیم‌مھموناکےرفتن🚶‍♂ مھمونامون‌کہ‌رفتن.. نشستم‌یہ‌دل‌سیر‌هق‌هق‌ڪردمــ.. فرداش‌تومدرسہ.. هیچ‌کس‌نمیخندید.. بادوستام‌انقدرگریہ‌کردیم.. هممون‌حسِ‌یتیم‌شدن‌داشتیم.. یادمہ‌سر‌امتحان‌فقط‌عکسِ‌حاجےتوذهنم‌بود.. خلاصہ‌کنم‌خاطرھ‌خیلےتلخےبود.. بدجورتا‌تہ‌قلبمو‌اتیش‌زد.. التماسِ‌دعا‌...یاعلےمدد نام:سیدحسیݩ آیدے: ... " "
. . . صداے تیک تیک عقربه های ساعت ثانیه به ثانیه ی ماجرابرسَرم میڪوبد. تازهِ به خودم آمده امـ چه شد؟ بازهم به همان دقیقه هایی ڪه صداے هق هق مردم را میشنیدم درگوشم تڪرارمیشود. انگارڪه بخواهدجانم رابگیرد! اِکراهَش رابیشترمیکند... هنوزهَم صدای قدم هایم که دراثرکوبیده شدن محڪم کفش هایم روی زمین بوددرسرم صدامیڪند. چندین شب است ڪه درخواب درست مثل آن روزفقط میدوم وبه خانه امان نمیرسم. ازآن روزهروقت واردخانه میشوم انگارڪه منتظرم مادرم چیزی بگوید. صداے تلوزیون آزاردهنده شده است،ازهرچه خبراَست بیزارم.... الان چندهفته است ڪه وقتی پایم به شلوغی های درب ورودی حسینیه بازمیشودهمان صحنه ایی که صدای حاج میثم نوحه ی این گل رابه رسم هدیه تقدیم نگاهت ڪردم رامیخواندومردمی که سرگردان ازشدت گریه به یک دیگرپناه می آوردند و زار میزنند تکرارمیشود. مگرمیشودفراموش کنم کمرهایی ڪه ازرفتنت خم شد مگرشدنیست فاطمیه های بعدی بیایید ومن درسرم نوحه ی حاج محمودکه برای رفتنت خواند(عجب فاطمیه ای شد امسال...) تکرارنشود. آنقدرکه مادرانه شهیدشدی محال است،روضه های مدینه رابخوانندویادت نکنم... میدانی تازه داردجای خالیت توذوق میزند. حالامانده خان طومان هاآزادشوندوازنبودنت فقط حالمان ابری شود. جایت خالی آقافرمودن درقدس نمازخواهیدخواند. ڪاش میبودے بااینکه ندیدمت ولی آنقدردلم تنگ است ڪه چشمانم به راحتی آرامـ نمیگیرند دلخوشی این روزهایم این جمله است الحمدالله ڪه سرداربه آرزوش رسید(: . به بهانہ حوالے ۳۶۵روز از رفتنت نام : آیدی:.... " "
شبش مهمون داشتیم،دقیقا یادمه نزدیک ساعت یک بود که پسرشون داشت میگفت:به نظر من این پاسدارا همشون تروریستن! همون لحظه خیلی دلم گرفت،داشتم درس می‌خوندم تو اتاقم که صداشو می‌شنیدم روی کاغذ جلوم نوشتم [ راهت را ادامه خواهم داد ای شهید!] تاریخ هم زدم. رفتن و مثل هر شب خوابیدم.صبح با صدای مادرم که میگفت گوشیم کو؟گوشیم کو؟بیدار شدم.تا دید چشم هام بازه گفت:سردار و شهید کردن! به ثانیه نکشید که یا ابالفضلی گفتم و از جا کنده شدم. از پشت نرده های راه پله برادرم رو دیدم که با چشم های اشکبار به تلویزیون خیره شده بود.متوجه من شده بود سرش و برگردوند و بی رحمانه خنده تلخی به صورتم پاشید... من با شوک به نوار سیاه کنار تلویزیون خیره شده بودم... دیگه طاقت نیاوردم و نشستم رو پله. چند لحظه زیر نویس های تلویزیون رو خوندم اما انگار بغض گلویم را میخورد.و بعد به اتاقم رفتم و گریه کردم و فقط به حرف های مهمانمان فکر کردم... آن زمان که او داشت می‌گفت پاسدار ها تروریست هستن قرار بود چند دقیقه بعدش یه پاسدار واسمون جونشو فدا کنه (:💔 نام: ضـحیٰ متوسلیـانs.r آیدی:... " "
سلام من ۱۰اذر بابای عزیزم رو ازدست دادم مامانم با رفتن بابا به کما رفت و ۲۵اذر مامان هم رفت پیش بابا 😭😭همزمان با تشیعع مامانم همسرم بعلت بیماری خاص بیمارستان بستری شد به خاطر شرایط خاص روحی که داشتم در منزل خواهرم بودم اون صبح غم انگیز با صدای گریه های خواهرم بیدارشدم دلهره تمام وجودم رو گرفت خدایا کی فوت کرده ؟؟ باورم نمیشد سردار 😭😭😭شوک عجیبی انگار پدرم رو دوباره ازدست دادم فقط خدا صبر و تحمل میده به بنده هاش شهادت هنر مردان خداست انشالله دعای سردار شهید شامل حالمون بشه 💚 نام: تسنیم سادات موسوی آیدی: .... " "
من فقط خواستم بگم یه سری بچه هایی هم هستن ، که از بعد تولد پدرشون گفته حاج قاسم و رهبر از خونواده مهم تره ، عزیز تره، جون بده براشون ... طوری بزرگ شدن که با دیدن عکسشون هم اشک میریختن... حالا یکی از عزیزترین کسامونو شهید کردن... داغی که رو دلم گذاشتن گفتنی نیست... همین بس که وقتی فهمیدم دیگه کنترلی و خودم نداشتم... سه هفته بدون غذا گذروندم... چون کسی که عزیز ازدست میده که غذا نمیخوره به خودش نمی‌رسه.... کاش بلاگردونت میشدم حاج قاسم...🖤 کاش خونواده من میرفتن و ط میموندی ...🖤 نام : زینبِ حاج قاسم :) آیدی: .... " "
سلام برا نماز صبح بیدار شدم وقتی اعمالم تموم شد. خوابیدم معمولا گوشیمو چک نمیکنم ولی حدودا ساعت 6 بود که رفیقم خبر شهادت حاج قاسم داد ناراحت و دستپاچه بود تحیر غریبی داشت به دوستم گفتم انا لله و انا الیه راجعون و بهش گفتم شهادت حقش بود قطع کردم و الان دیگه داشتم خودمو دلداری میدادم و فک کردن به خوابی که دیدم.. تا شب فکرم مشغول بود و نتونستم گریه کنم تا شب که رفتم مسجد و با دو سه تا از دوستان روضه خوندیم نام :خادمم، خادم الزهرا آیدی: khademolzahra * " "
روز جمعه زمانی که پدر و مادرم در حال خواندن دعای ندبه بودند، و زیر نویس رو دیدند داشتن با خودشون صحبت میکردند متوجه دو تا کلمه شدم 《حاج قاسم》《شهادت》😭 نمیدونم چه طور بیدار شدم و گفتم که نه دروغه شایعه است.... نمی تونه واقعی باشه... وقتی که مطمئن شدم که این اتفاق افتاده همون لحظه لباس سیاهم رو پوشیدم و گفتم عزادار شدیم😔 همین حالا هم باور ندارم که حاج قاسم در بین ما نیست (وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ)😇 انگار بیشتر از قبل حس میشه بیشتر از قبل داریم شون ما تازه ایشون رو پیدا کردیم ایشون واقعا لایق شهادت بودن اگه طور دیگه ای از دنیا میرفتن عجیب بود ࿇⊱  ⃟⃟⃟⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟ ⃟ ⃟ ⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟🌸⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟ ⃟⃟⃟⃟⃟⃟  ⊰࿇ اما این از جنایت دشمنان کم نمیکنه و باید به سزای اعمال شون برسن نام: بانوی گمنام آیدی: .... " "
نمیدونم‌میتونید‌درک‌کنید‌یانه! صبح‌با‌صدای‌گریه‌چشماتونو‌باز‌کنین؛ کاملا‌گیج‌به‌همه‌جا‌نگاه‌کنین؛ صدای‌خوندن‌عبدالباسط‌توی‌همه‌ختما:| اون‌روبان‌مشکی‌کنار‌تلویزیون‌‌:/ تصویر‌حاجی‌رو‌صفحه:) بغض‌گوینده‌اخبار دعای‌ندبه‌با‌اشک با‌هق‌هق... و... سست‌شدن‌پاها یخ‌کردن‌دستا وبغض اما عجیبه واسه‌کسی‌که‌نه‌دیدیش‌ نه‌میشناختیش خیلی‌عجیبه عجیبه‌که‌‌تاحالا‌واسه‌کسی‌اون‌شکلی‌گریه‌نکردی عجیبه‌که‌واسه‌اولین‌بارواقعا‌داغون‌شدی عجیبه:) اسم:🖤 آیدے‌ایتا: .... " "
سلام شب قبلش تولد بهترین رفیق زندگیم بود کسی که با دنیا عوضش نمیکنم ولی متاسفانه پیشم نیست... همه داشتیم کیف میکردیم شاد و خرم بهترین شبای زندگیم بود بعد رفتم حجره خوابیدم اول صب یکی بچه ها اومد بیدارم کرد گفت ک سردار شهید شده منم گفتم هر هر مسخره من خوابم میاد گشنمم نیست وقتی دیدم داره گریه میکنه رفتم تو اتاق نگهبان و دیدم ۱۰ تا آدم دارن های‌های گریه میکنن منم جلو در نشستم و شروع کردم به زار زدن بعدش دویدم سمت اتاق بقیه و همه رو با گریه بیدار کردم باور کنید اونروز تو حوزه از هر حجره صدای شیون و زاری بلند میشد😞😞💔 نام مستعار:میم آیدی:Mahdi_shahid80 " "
سلام من جمعه خواب بودم . بیدار شدم هنوز تو رختخوابم بودم که صدای مامانم رو شنیدم که بابام میگفت سردار سلیمانی شهید شده؟ بابام هم گفت نمیدونم اینجا که نوشته شهید شده .... من چشام از تعجب داشت در میومد . به خودم گفتم نه بابا شاید شایعه اس شاید من اشتباه شنیدم . خیلی خونسرد اومدم از اتاقم اومدم بیرون که مامانم گفت سردار شهید شده ‌. من فرداش امتحان ترم ریاضی داشتم . میخواستم تمرین کنم دو تا سوال حل میکردم دو تا بیت شعر میگفتم و گریه میکردم . فردا هم که رفتم مدرسه فقط من بودم که گریه کردم ... با مقر کتاب میخواستیم کتاب نذری بدیم پول جمع کردم و کتاب هم برای روز تشییع گرفتم . من فقط یک میلیون جمع کردم . اما همین پول ها روی هم شد ۶۰ میلیون . چند روز بعد هم رفتیم تشییع . خیلی شلوغ بود . همش فکر میکردم تو این شلوغی شاید اصلا تابوتشون رو نبینم اما خدا روشکر دو سه متر فاصله داشتم . نام: جـــہــاده هــادے 128 آیدی : jahade_hadi_313 " "