یکی از فامیل های شوهر خالم فوت شده بود برای همین میخواستیم بریم تهران برای ختم.صبح که پاشدیم میخواستیم راه بیفتیم عموم زنگ زد و گفت که سردار رو شهید کردن...
ما همه ماتمون برده بود:سردار خودمون؟
باورمون نمیشد اما چه کنیم که عین حقیقت بود🖤
من تا اونموقع شناختم از سردار یه جمله بود:تا وقتی که سردار هست کسی جرات نداره به ایرانمون چپ نگاه کنه....تا تهران تو رادیو آهنگای خیلی غمگین پخش میکردن و همه گریه میکردیم.وقتی از تهران برمیگشتیم من خوابم برد و غروب که پاشدم یه حسی داشتم.انگار که یه تیکه از قلبم نبود...انگار که هوا اکسیژن نداشت...انگار جمعه اون روز یه چیزی کم داشت....
من سردار رو خوب نمیشناختم ولی با رفتنش آتیش به دلم زد...💔
اینم یادمه که وقتی رهبر الهم نعلم منهم رو سر نماز میخوندن و اشک میریختن چقدر دلم گرفت....هیچوقت طاقت نداشتم انقدر رهبر رو ناراحت ببینم😞
یه تسلیت هم باید به دل رهبرمون بگیم.🖤💔
نام:فاطمه سادات
آیدی: ....
" #چالشخاطرهیتلخ "
✨بِسْمِ اللّٰهِ القاصِمِ الجَبّارین
به نام عشق✨
ذهنم،ازمیان تمام خاطره ها،میانبری⬅️برای رسیدن به یک خاطره پیدا میکند.خاطره ای که با یک نوار مشکی➖به کُنجِ قلبم💔سنجاق📌شده و پیدا کردنش سخت نیست.
به یاد می آورد شبی🌌را که برای فردا برنامه ریزی می کردم.بی شک امتحان 📝سختی در انتظارم بود.امتحان📊شیمی ای که در آن روز به جای واکنش FeوHcl،آه و حسرت و بی قراری را در دلم مخلوط🌡کرد.
خوابی🛌آرام و به دور از هیاهو🔥،و صبحی🏞طوفانی🌪.صبحی🏙که با صدای🗣 مبهم برادرانم👨👦چشم گشودم👁و اولین کلمه ای که مغزم به پردازش آن پرداخت،*زدند* بود.نمی دانستم چه کسی را میگویند با پهپاد زده اند؟!هنگ بودم😳.فکرم به سمت هر آنکه می شناختم پرواز🕊کرد،جز او😖.جز اویی که از مدت ها قبل،ناخود آگاه😓نامش را با قید شهید😫😢به زبان می آوردم🤦🏻♀.به شوخی میگفتم:آخر با این شهید گفتنات شهیدش میکنی😅.
*حقیقت مانند آذرخش💥⚡️بر قلبم💔فرود آمد*حقیقتی تلخ🍫.چه اتفاق هولناکی!!!
🍳صبحانه☕؟ناهار🍛؟هه😏😒مسخره بود.جسم سردم،میل به غذا🍽نداشت.نه زمانی که روحم مرده☠ بود.آن را کشته بودند؛با گرفتن غذایش،روحم را کشتند💀.
ضعف داشتم.می دانستم منجر به از حال رفتنم🤒می شود ولی،دست و دلم به خوردن🍴نمی رفت.
گریه😭میکردم.منی که گریه هایم در خلوت خودم👱♀بود،بدون در نظر گرفتنِ غرورم،آشکارا گریه😭😫میکردم.نه برای شهادت🕊 سردار🎖،برای از دست دادن یک *مرد*،برای بیچارگیِ😑ایران🇮🇷،برای بی یاور شدن سید علی(مد)😔😫.
و اما غروبِ🌄جمعه.جمعه ای متفاوت از جمعه های قبل.جمعه ای که همراه دلتنگی،درد💔داشت و سر درگمی.فراغ داشت و حس آوارگی...):)
◼️◾️▪️فاطمه(س) گمنام می خَرد.▪️◾️◼️
نام:🖤کربلا🖤
آیدی : ....
" #چالشخاطرهیتلخ "
سلام
صبح روز جمعه مثل تمام روزهایی که امتحان داشتم از خواب بیدار شدم، لیوان چای دستم بود ومن مشغول صبحانه خوردن ودور از هیاهوی بیرون از خانه، ناگهان با اشک های پدرم مواجه شدم با نگرانی دنبال علت میگشتم وقتی خبر راشنیدم ،نفسم در سینه حبس شد دنبال تکذیب خبر بودم بغض گلویم را فشار میداد تلویزیون رو روشن کردم، زیر نویس شبکه ها وجودم رو به لرزه در آورده بود، شبکه خبر رو زدم، اشکام باعث شده بود، تار ببینم باخودم زمزمه می کردم نه امکان نداره، حاج قاسم زنده است...
اما واقعیت داشت، آری. حاج قاسم به آرزویش رسیده بودو شرمندگی اش برای من وامثال من ماندکه از قافله جاماندیم...
ومن الله توفیق
نام :جهاد 721
" #چالشخاطرهتلخ "
صبح روز جمعه بود.
خواب بودمکہ باصدای لرزون مادࢪم ازخواب بیداڕ شدم.
تصویرے کہ توی تلویزیون دیدم قابل باور نبود...😔
یہ نوارسیاھ کنار تلویزیون کشیدھ شدهبود😢
باهول وولا پرسیدم:مامان چی شده😳!؟
مامانم با بغض گفٺ حاج قاسمۅ شهید کردن😔😭😭
باورم نمیشد.بااینکه توپایگاه بسیجمون براش مراسم گرفتیم و توے تشییع پیکر سردار شرکت کردیم اما هنوزم باورم نمیشه🖤🖤
همش احساس میکنم حاج قاسم زنده اسٺ...
البتہ چه بسا احساسم درسته🙂
حاج قاسم زندس ودارھ ماهارو میبینه...
امیدوارم بتونم یکۍ از ادامھ دهندگان راه شهید سلیمانی باشم..
آیدی ایتا:montazer1441
اسم مستعار:نورِاݪدین
" #چالشخاطرهتلخ "
جمعه سیزده دی ۹۸ اولین روزی بود که قسمتم شد برم خادمی شهدا.
صبح برای اینکه زودتر برسم بهشت زهرا گوشیمو چک نکرده راهی شدم.
تو مترو نشسته بودم برای رسیدن قطار که رفتم تو اینستا و دیدم همه عکس سردار و پرچم ایران پست کردن...
چشمام پر از اشک شده بود اما میگفتم الکیه حتما باز میخوان یه داستان درست کنن ایندفعه میخوان با شایعهی ترور سردار حواسارو پرت کنن.
باز میگفتم نه مگه میشه عمو هم بدون تحقیق خبرو پخش کنه.
خواستم زنگ بزنم به بابام.(همرزم سردار) جرات نکردم. زنگ زدم مامانم گفت آره شهید شده به بابا هم خبر دادیم.
جلوی اشکهامو دیگه نتونستم بگیرم.
زنگ زدم به همسرم گفتم سردار شهید شده.
گفت نه بابا.
گفتم اینستاتو چک کن ببین همه پست گذاشتن.
ساکت شد.
از خود دروازه دولت تا حرم امام فقط گریه کردم.
انگار یتیم شدم.
از بدون سردار موندن میترسیدم تو این شرایط.
حالا یکسال میگذره از اون جمعه...
نام: فاطمه
آیدی: aibnat_eali
" #چالشخاطرهتلخ "
🌿سلام علیکم خدمت ادمین محترم کانال🌿
.
شبی که حاجی به شهادت رسید مارفته بودیم مهمونی والبتع تولد دوستمم بود😉😍خیلی هم خوشحال بودم ازاین بابت چون همگی دوره هم جمع بودیم☺️
تقریباً ساعتِ ۲ونیم نصفه شب بودکه ازمهمونی برگشتیم😅باچه شوق و ذوقی از همدیگه خدافظی کردیم..😅
اومدیم خونه ومن اون شب نمیدونستم حاجی شهیدشدن😞
صبح تقریباً ساعتِ ۹ونیم ؛۱۰ باصدایِ گریه هایِ بلند مادربزرگم وصدایِ تلویزیون بلندشدم😭😔نگاهی به تلویزیون وگوشی انداختم🧐🤯اصلا باورم نمیشد🤯😔😭حاجی که اونقدر برام قهرمان بود اینطوری تویه شب به شهادت رسیده باشه😭😔تاچند روز تویِ شوک بودم😨نمیتونستم باورکنم😔وقتی به عکساش خیره میشدم دلم آتیش میگرفت😭😔
یادِ امیرالمومنین افتادم که چه طوری درِ قلعه خیبر رو ازجا بلندکرده بود ولی موقع سیلی زدن و توهین به حضرت مادر*س* هیچ کاری نمیتونست بکنه😔😭....
حاجی که رفت انگار واقعا پدر خودمو یا تکه ایی از وجودمو ازدست دادم😔😭
.
بشود روزی که مثلِ حاجی راهشو ادامه بدم و....💔🥀
اللهمَ الرّزُقّناَ شَهادَتَ فِی سَبِیلِ اللهّ🥀به حق عمه سادات💔
نامِ مستعار:شهیده گمنام
آیدی ایتا:dokhte_zeinabi
" #چالشخاطرهتلخ "
سلام ونور
بنده به همراه خانوادم توی روستایی زندگی می کنیم که به جرئت می تونم بگم فقط این خانواده افتخاربه ولایی بودنشون می کنن
پدرم راننده هست صبح که ازخونه میرن بیرون اولین همکارشون رو که میبینن متوجه میشن که فاجعه شهادت سرداراتفاق افتاده و...
ساعت هفت میرسن خونه من که تازه بیدارشده بودم وهنوزگیج بودم که تلویزیون روشن میشه وبااین خبر مواجه میشم...
فقط یادمه که پام سست شد ودیگه واقعا نمی دونم چی به روزم اومد
ظهرازقرارگاه تماس میگیرن وبرای ساعت 13جلسه اضطراری میزارن .فکرنمی کردم همه رفقا داغون باشن هنوزهم توقع داشتیم تکذیبیه بدن .اما تا امروز خبری از تکذبیه نشده.دیوارخونمون سیاه پوش شد یه چنتا از هم محلی ها منت گذاشتن وتشریف آوردن منزل اول هیچی نمی گفتن ولی بعد با طعنه وکنایه بهمون می گفتن شگون نداره سیاه می پوشین وازاین افاضات.
هفته بعدش با کمک دوستای پدرم مراسم بزرگی گرفته شد وتوی اون مراسم به معرفی سردارپرداخته شد
خون سردار99%مردم روستای مارو جذب کرده
چقدر این لحظات که خبر رحلت آیت الله مصباح یزدی هم رسیده برامت اسلام سخت می گذره
التماس دعا
نام : مهدے
آیدی:...
" #چالشخاطرهتلخ "
مهدی درخشانیان:
من خواب بودم
دوستم زنگ زد والبته قبلش هم پیام داده بود
گفت که شهادت سردار سلیمانی رو تسلیت میگم
گفتم بابا شوخی نکنا
مگه میشه حاج قاسمو شهید کرده باشن
گفت خودت تلویزیونو ببین
اون نوشته ها خیلی درد داشت که میگفت : شهادت فرمانده رشید اسلام ، حاج قاسم سلیمانی را به امت مسلمان ایران تسلیت عرض میکنیم
و البته یه نکته ای که دیدم این بود که
همه تو خاطره هاشون گفتن خواب بودیم که فهمیدیم سردار شهید شده.....
همه خواب بودیم .......
وقتی جنگید و وقتی شهید شد همه خواب بودیم.....
انشا الله به حق خونش که بیدار باشیم و پیرو ولی فقیه....
نام : مهدی درخشانیان
آیدی :HAJMEHTI12
" #چالشخاطرهتلخ "
سلام و عرض ادب
من دوستم بعد از مدتها از تهران اومده بودو اومدن خونه ما..
اونشب گوشیامون رو خاموش کردیم تا ساعت 3 شب گفتیم و خندیدیم.
صبح ساعت 6 بیدار شدم یه لحظه دوستم گفت پاشو چند تا خبر دارم برات.. اولین خبر اینکه حاج قاسم شهید شده گفتم برو بابا بگیر بخواب گفت بخدا جدی میگم سری نتم رو روشن کردم دیدم بچه ها پروفایلشون عکس سردار بود. از چند تا پرسیدم. گفتن درسته
باور نکردن تلویزیون رو روشن کردم. عکسش رو که دیدم زدم زیر گریه. اصلا باورم نمیشد..😭😭😭
از اون ساعت تا خود شب گریه کردم.. انگار کمرم شکست.. شب برنامه نامزدی داشتیم به طرف گفتیم کسی اجازه کف و هلهله و شادی نداره. اون هفته به زور بر ما گذشت. تا همین الان... هیچ وقت فراموش نمیکنم 😭😭😭
نام :دلم فقط برای خدا
آیدی:...
" #چالشخاطرهتلخ "
بسم رب الحسین صبح جمعه بودو قرار بود دعای ندبه و پیاده روی و مراسم برای خانم حضرت زینب داشته باشیم ساعت هفت صبح که بلند شدم ...سری به گوشی زدم ....اما با هجوم پیام های تسلیت و ایران عزادار شد مواجه شدم ....اما مگر باورمان میشد حاج قاسمی که همیشه بهمان میگفتند شهید زنده است .... حالا واقعا به ارزویشان رسیده باشند ...مردی که هربار خبر از داعش و امریکا میرسید دلمان گرم بود به حضورشان ...اولین چیزی که به ذهن همه ی مان رسید شایعه بودن این خبر بود ..اما افسوس که زیر نویس شبکه های تلویزیون صدق این حادثه را خبر میداد ...اون روز مراسم ما برگزار شد اما هر بار به هم میرسید اشک چشمانون رو پر میکرد و بغضمون میشکست .... اون روز هیچ کس باور نشده بود که دیگه حاج قاسمی نیست .... تا چند روز بعد هیچ کس امتحان هاشو درست نداد ...برا تشییع وقتی به کرمان رسیدیم و در و دیوارای سیاهپوش شهر رو دیدیم واقعا حس یتیمی میکردیم ..وقتی تابوت حاج قاسم مرد مقاوت رو دیدم دیگه اشک هام دست خودم نبود ...مردم با صدای بلند گریه میکردند و کسی ناراحتیشو پنهان نمیکرد ....همه شوکه بودن ...من اون روز بهت رو در چشمان همه میخوندم و غم رو ...و ما تا همین الان این داغ برامون تازه مانده ....داغی که رهبر را بی مالک و علمدار کرد .....داغی که ملت ایران رو بیدار تر کرد ..اما این داغ گوشه دل ایرانی ها میمیونه تا ظهور مولا ... ان شالله نام :ماه
آیدی : ....
" #چالشخاطرهیتلخ "
.Esmailpor:
خاطره تلخ من 😩
شب تصمیم گرفتم منزل مادر بزرگم بخوابم، بر عادت همیشه توی حال خوابیدم صبح مامان بزرگم تلوزیون را توی حال روشن کرد راستش صدای تلوزیون اعصابم را خورد کرده تا اینکه کم کم بیدارشدم تلوزیون را که دیدم دیدم خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی را می دهد یک حس عجیبی بهم دست داد (یک حس غمگین، با اینکه اون زمان حاج قاسم سليماني را نمی شناختم! ) همین جور از صبح تلوزیون روشن بود و در رابطه با شهید سلیمانی صحبت می کرد، نمی دونم اما ظهر یک بغض خیلی قریبی داشتم، که بعد از دو دقیقه زدم زیر گریه خیلی ناراحت شدم، خیلی آون روز روز سختی بود ، واقعا سخت.
التماس دعا.
اسم مستعار : خادم الشهدا
آیدی : ESMAYLPOR@
" #چالشخاطرهیتلخ "
سلام
صبح جمعه بود که از خواب بیدار شدم.بعد از نماز پدرم رو بوسیدم و رفتم که بخوابم...
توی تخت دراز کشیدم و طبق عادت نتم رو روشن کردم تا یسری ب کانالای دانشگاه بزنم...
اما....
بیشتر کانالا تو نوتیفیکیشنش مشکی و انالله و....
دستام میلرزید...یکیو باز کردم و دیدم خبر شهادت سردار.....
پریدم از جام و رفتم پیش بابام ک مشغول تلاوت قرآن بود...خبرو با بغض دادم...گفت دروغه...شایعس...اما نبود...
مادرم سریع سراغ تلوزیون رفت...صوت قرائت سوره واقعه و نوارمشکی گوشه تلوزیون و خبرفوری شبکه ۶.....دروغ نبود😭😭
تا ساعت ۱۰ جون کندیم انگار...۱۰ رفتیم مصلی کرج..قیامت بود...همه زار میزدن....همه....
انگار هنوز نمیتونیم باور کنیم زیر عکس سردار سلیمانی بزنن:
سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی....
حاج قاسم....التماس دعا....
نام : ....
آیدی : gomnamm118
" #چالشخاطرهیتلخ "