eitaa logo
کـودکـان آمـر 💫بچـه هـای مهـربان💫
2.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
532 فایل
👼 کودکان آمر 🇮🇷 🧕🤵واحد کودک و نوجوان موسسه موعود مرکز تخصصی امر به معروف و نهی از منکر تحت اشراف علمی #استاد_علی_تقوی 💎 ایدی ثبت نام کودکان و ارتباطات👇 @vajeb_koodakan 💎 ایدی چالش و مسابقات 👇 @vajeb_mosabeghe
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق🥀.aac
4.23M
📚 2⃣5⃣ 🧕🏻قصه گو :خانم مقدم 🔺مناسب سن ۴ تا ۱۲ ساله 📌هدف قصه: شهادت امام جعفر صادق علیه السلام 🌺✨🌺✨🌺✨🌺 روزی بود روزگاری➿ در یک روز آفتابی☀️ و قشنگ امام صادق (ع)🌟 به همراه یاران و دوستانش زیر سایه نخلی🌴 نشسته بودند و از انگور هایی🍇 که چیده بودند میخوردن. در همان موقع در همان نخلستان که امام صادق🌟 و یارانش در آنجا بودند گدایی🙎🏾 هم بود که طمعکار و نا شکر بود. خودش را به مریضی🤕 و ناتوانی😮‍💨 زده بود و کاسه خالی از پولش را جلوی هر کس که می رسید می‌گرفت و با آه و ناله😩...... ادامه قصه....✅ 🌺✨🌺✨🌺✨🌺 ┏━━ 👼🏻🌙 ━━━┓ @Koodakan_Amer ┗━━ 👼🏻🌙 ━━ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ سلام دخترا پسرای گلم حالتون خوبه🌼🌸 امیدوارم هرجا که هستین حالتون خوبه خوب باشه امشب براتون یه قصه آوردی درباره امام صادق علیه السلام امام ششم ما شیعیان بریم که قصه بشنویم📜 📚 متن قصه روزی بود روزگاری➿ در یک روز آفتابی☀️ و قشنگ امام صادق (ع) به همراه یاران و دوستانش زیر سایه نخلی🌴 نشسته بودند و از انگور هایی🍇 که چیده بودند میخوردن. در همان موقع در همان نخلستان که امام صادق و یارانش در آنجا بودند گدایی🙎🏾 هم بود که طمعکار و نا شکر بود. خودش را به مریضی🤕 و ناتوانی😮‍💨 زده بود و کاسه خالی از پولش را جلوی هر کس که می رسید می‌گرفت و با آه و ناله😩 پول می خواست وقتی هم کسی به او کمک می کرد پول را از کاسه برمی داشت و در جیبش می گذاشت تا نفر بعدی که می‌خواهد به او پول دهد دلش از کاسه خالی او بسوزد.😢 او به طرف امام صادق و یارانش رفت. 🚶🏾 مرد گدا به آنها گفت: به من فقیر و بیچاره کمک کنید.درمانده هستم.😣 امام صادق علیه السلام یکی از خوشه های بزرگ انگور🍇 را از ظرف انگور برداشت و و به طرف مرد گدا گرفت و گفت :بفرمایید از این انگور بخورید. مردی گدا با تعجب😕 و بی میل😒 به انگور🍇 نگاه کرد و گفت :من انگور نمی خواهم به من پول بدهید! امام صادق علیه السلام گفت :ولی من پولی ندارم که به تو بدهم. گدا 🙎🏾که دیده بود پول گیرش نیامده خواست از آنجا برود.🚶🏾 یه قدم که برداشت پشیمان شد،برگشت و دوباره به امام صادق گفت :پس همان انگور🍇 را بده. امام صادق علیه السلام که متوجه طمع کاری و حیله ی این گدا شده بود گفت : خیر انگور را هم به تو نمی دهم. گدای طمع کار 🙎🏾که دید چیزی گیرش نیامده از آنجا دور شد. در همان نخلستان🌴 مرد فقیری🙍🏽‍♂ بود که گدایی میکرد و در عین حال خدا را بخاطر هرچه داشت و یا نداشت شکر میکرد🤲🏽. این گدا به هیچ وجه تظاهر به بیماری یا فقیر بودن نمی کرد و سعی نمی‌کرد مانند گدای طمع کار مردم را گول بزند. در همین موقع مرد فقیر به نزدیکی امام صادق علیه السلام و یارانش رفت به امام صادق گفت: من فقیر و بیچاره ام لطفاً به من کمی کمک کنید. امام صادق همان خوشه انگور 🍇را از ظرف انگور برداشت و به طرف مرد فقیر گرفت و گفت: بفرمایید از این انگور بخورید. مرد فقیر با خوشحالی انگور را از امام صادق گرفت و از او تشکر کرد و رو به آسمان نگاه کرد و گفت خدایا شکرت که این روزی را به من دادی.🤲🏽 امام صادق به مرد فقیر گفت آفرین به تو ای مرد . وقتی مرد فقیر تصمیم گرفت که از آنجا برود امام صادق به او گفت: صبر کن این مرد! این بار دوباره دستش را در سبد انگور ها🍇 بود و خوشه ای دیگر به مرد فقیر داد و به او گفت خداوند روزی تو را دو چندان کند. مرد فقیر دوباره از امام صادق علیه السلام️ تشکر کرد و باز هم رو به آسمان کرد و گفت: خدایا شکرت که به فکر این بنده کوچکت هستی. دوباره که مرد فقیر خواست برود امام صادق️ به او گفت کمی صبر کن ای مرد با تو کاری دارم. سپس رو به یکی از یارانش🫂 کرد و گفت چقدر پول همراه داری او هم گفت ۲۰ درهم امام صادق از او خواست که پولش را به این مرد فقیر بدهد او هم اطاعت کرد. یار امام صادق رو به مرد فقیه کرد و گفت بفرمایید این پول برای شما.💝 مرد فقیر خیلی خوشحال شد و تشکر کرد و سپس رو به آسمان کرد و به خدا گفت: خدایا روزی رسان تویی که شریکی برای تو نیست. دوباره خواست برود باز امام صادق ️به او گفت: صبر کن. امام صادق بلند شد و ابایش را درآورد و به طرف مرد فقیر گرفت و به او گفت: این لباس را از طرف من قبول کن.🎁 مرد ابا را از امام صادق گرفت و از او بسیار تشکر کرد.🙏 امام صادق️ این بار که مرد لحنش تغییر کرد و به جای شکر خدا از امام صادق فقط تشکر کرد و سپاس خدا را فراموش کرد به او گفت: حالا دیگر برو دیگر چیزی برای دادن به تو نداریم. یارانش هم متوجه این موضوع شدند و درس بزرگی گرفتند. خوب عزیزای دلم امیدوارم از شنیدن این قصه لذت برده باشید شهادت امام صادق علیه السلام️ رو هم به همتون تسلیت میگن. تا یه شب دیگه یه قصه دیگه شبتون بخیر😇 ═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤍 🎨 ═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
♥️حَـریمت تکه‌ای از آسمـان اسـت🕊 ═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
امام زمان(عج) ممنون که کمکم کردی چادری بشم🥲😍 ═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔸 🌸✨تأثیرِ امرِ به معروفِ یک‌نوجوانِ‌اصفهانی 🔶✨🔸✨🔶 خاطراتِ همسرِ «مَمَّدرضا» شدکتاب‌وهست‌در‌دست‌ِشما گفت در بازار‌بودم‌اصفهان نوجوانی گشت پیداناگهان گفت اوبالهجه‌یِ‌خاصی‌به‌من باشمایک‌جمله‌من‌دارم‌سخن روسریَت‌رابه‌سر‌کُن‌بهتر‌است چونکه‌امرِ‌حضرتِ‌پیغمبراست شخصِ‌همراهم‌به‌اوروکردوگفت دانی‌ایشان‌کیست‌پاسخ‌راشنفت گفت‌آری‌همسرِ«مَمَّدرضا»ست شوهرش‌برخاکِ‌ایران‌پادشاست با‌یکی‌سیلی‌نمودندش‌خموش تا رَوَد ازنوجوان‌‌جوش‌وخروش پس‌فرح‌ازاین‌سفربر‌بست‌رخت گشت‌عازم‌سویِ‌تهران‌پایتخت پادشاه‌‌پرسیداحوال‌ و خبر داداوهم‌ یک‌گزارش ازسفر پیشِ‌شوهرکردتعریف‌آنچه‌دید «پَهلَوي»هم‌‌ماجرا‌ رامی‌شنید گفت‌:بهرِ‌جشنِ‌شاهی‌اصفهان پس‌نمیباشدمناسب‌این زمان چونکه‌داد‌آن‌امرِمعروفش‌جواب درعوض‌شدشهرِ‌شیرازانتخاب نوجوانِ شیعه‌یِ شاهِ نجف زد چه زیباتیرِخودرابرهدف آن‌پسر آیا کجا داردخبر؟! امرِبرمعروفِ اودارد اثر چون خدواندِ زمین و آسمان کرده‌واجب‌امرِمعروف‌ای‌جوان در پیِ انجامِ تکلیفیم ما حاصلِ‌و‌تأثیرِآن‌دستِ‌خدا تاثیر امر به معروف تا حدی که یک شهر رو نجات داد. توی کتاب خاطرات فرح، قسمتی از خاطراتش در مورد جشن‌های ۲۵۰۰ ساله نوشته: میخواستن توی یکی از شهرهای ایران جشن رو بگیرن. فرح به اصفهان میره تا ببینه اوضاع چطوریه؟ آیا این شهر مناسب جشن هست؟ توی یکی از بازارهای اصفهان پیاده عبور میکرده که یهو یه پسر نوجون بهش میگه: (با لهجه اصفهونی بخونین😄) روسریت رو سرت کن. محافظ فرح برمیگرده با عتاب میگه میدونی ایشون کیه؟ پسر میگه: اره میدونم، زنه شاهه دیگه. ولی بازم میگم: روسریت رو سرت کن. محافظ برمیگرده یه سیلی محکم به صورت پسر میزنه و میرن. فرح وقتی برمیگرده تهران، به شاه میگه اصفهان به درد جشن نمیخوره و داستان پسره رو تعریف میکنه و میگه یه همچین آدمایی داره. جشن ۲۵۰۰ ساله رو توی شیراز میگیرن و چه افتضاحات فرهنگی هم توی اون جشن بوده. ولی هیچ وقت اون پسر اصفهانی نفهمید، تذکرش چه اثری گذاشت. شهرشون نجات داد. ═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🧕🏻 💌 👼🏻 ❤️✨خانم فاطمه زهرا محمدی ۷ ساله ماشاا.... به دختران نازنینمون👏👏😃خدا حفظشون کنه♥️ ═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شاءالله همتون این شکلی گرفتار بشید😂😋 ═❁๑🍬๑🌸๑🍬๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌