عمرت دراز بـاد که ما را فراق تـو
خوش میبَرَد بـه زاری و خوش زار میکشد
@Nabzghalam
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در کمند غزال
به خاک پای تو داند که تا سرم نرود
ز سر به در نرود همچنان امید وصال
به ناله کار میسر نمیشود سعدی
ولیک ناله بیچارگان خوش است، بنال
#سعدی
#کهنخوانی
ساعت ها رو جلو میبرند
ولے من هنوز کہ هنوز است
در همین نیمہ شب اعتراف میکنم کہ
تو را دوبار دوست دارم:
هم بہ وقت جدید
هم بہ وقت قدیم...
@Nabzghalam
رحمت به روح صائب شیرین سخن که گفت عالم پر است از تو و خالی است جای تو
@Nabzghalam
زمان زندگی اندک است
بزرگوارتر از آن باش که برنجی
و نجيب تر از آن باش که برنجانی...
@Nabzghalam
اگر معجوني براي اصلاح نفوس،
بهتر از نمازهاي پنجگانه بود،
خدا آن را ميفرستاد...
#آیتالله_قاضی
@Nabzghalam
🔸 #جنگ_سرد ، واژهای که در چند دهه اخیر سر زبانها افتاده و به خوبی توانسته استعمارگران را به سر منزل مقصود برساند. در این میان رسانه و مطبوعات بهترین ابزارهای جنگ سرد هستند.
🔸کتاب « #خبر_چین_ها : سیا چگونه نویسندگان مشهور را فریب داد» روایتی از حمایت مالی #سازمان_سیا از پاریس ریویو و دیگر مجلهها از ۱۹۵۰ به بعد است. هدف از این کار فشار آوردن به نویسندگان برجسته آن دوران بود که برای مخاطبان از همهجا بیخبر، تبلیغات سیاسی کنند.
#معرفی_کتاب
@Nabzghalam
خواب دیدم آمدی، تعبیرش این شد میرسی
هر چه من دیوانه بودم، ابن سیرین بیشتر
@Nabzghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از زندگیت یه سری ها رو فقط
شیفت دیلیت کن و تماااام....
@Nabzghalam
منی که از سرصبح اینچنین هوای تودارم
خدا به خیر نماید خمار نیمه شبم را
@Nabzghalam
برخیز و صُبحِ مردمِ یک شهرِ خستـه را
با چَشم هایِ روشنِ شِعرَت به خیر کن
@Nabzghalam
هرس لازم است...
نه برای درخت
بلکه برای انسان
اگر برای درخت لازم است
برای انسان واجب است
اگر درخت را باغبان هرس میکند
انسان خودش با دستان خودش باید هرس شود...
هرس از عادات سخیف و افکار بد...
@Nabzghalam
به جستجوی ردپایی
تمام کوچه پس کوچه های ناشناخته قلبم را
می دوم...
با پای برهنه و نفسهای بی نفس!
به جستجوی آنکه
پاورچین کنان
قدم میزند زیر نورِ ماه
و بر کابوسهای نحیفِ من
که لگدمال میشود
زیرچکمه های سیاهش!
به جستجوی آنکه
عاشقانه
سر می بُرَد انگشتهای تاول زده ی مرا
و در آغوشِ گرمِ دستان بریده ی خود میفشارد...
آنگاه لبخند میزند
لبهای رنگ پریده اش
بر زهرخند لبهای خون آلودِ من!
و بر بی تابی ها و التماسهای لال و بیصدای قلبم...
و رقص کنان می گریزد از خوابهای من
و محو میشود در سیاهیِ شب!
به جستجوی آنکه
دست بر نمیدارد از
بی تابیِ چشمهای اشک آلودِ من
در آخرین ایستگاهِ خلوت بیداری!
شده ام مثلِ...
مثلِ من!
من که تمامِ خنده های تلخم را
نعره زنان گریسته ام بر
انگشتهای تاول زده ی ربوده شده ام
و تعبیر نشدنِ این خواب!
من که گم کرده ام کسی را
که هر چه فکر میکنم نمی شِناسَمَش!
✍ زهرا امیری
@Nabzghalam