eitaa logo
لبخند قلم
41.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
42 فایل
✅️ کانون آفرینش های ادبی و هنری لبخند قلم 💝آفرینش‌های ادبی 😅طنزیمات روزانه ☠️ سیاهه‌‌های سیاسی 🌻داستان‌کوتاه، نقد و معرفی کتاب ✍لبخند بزنꔷ͜ꔷ 💌 ارتباط ؛ @Hani10100200
مشاهده در ایتا
دانلود
‏اون چیزی که گاهی از علم و ثروت بهتره، فراموشیه! @Nabzghalam
🌹: یه چیزی بگو ترسم بریزه 💖: می‌میرم برات... @Nabzghalam
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم! تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را @Nabzghalam
وقتی دائم بگويى گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمیشوى، وقتی دائم بگويى وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمی كنی، وقتی دائم بگويى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیايد! وقتی صبحهااز خواب بیدار میشويم دوانتخاب داریم: برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم، یا بیدار شويم و رویاهايمان را دنبال كنیم. انتخاب با شماست! وقتی در خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند! وقتی ناراحتی جواب نده! وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر! زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست، امتحان ریشه هاست.🍃 @Nabzghalam
باران را حس کن و گر نه فقط خیس می شوی....!! @Nabzghalam
هرگز قاطی چیزای از پیش تعیین شده نشو، چارلی چاپلین تو یه مسابقه تقلید از چارلی چاپلین در مونت کارلو شرکت کرد و سوم شد! @Nabzghalam
افسوس...! هر چه کردم مردم بفهمند، اما فقط خندیدند... 👤 چارلی‌چاپلین @Nabzghalam
عشق است ، نه زر ! نهان نمانَد ‏العاشقُ کُلُّ سِرُّهُ فاش... @Nabzghalam
علـت کوری یعقوب نبی معلوم اسـت! شهـر بی یار مگـر ارزش دیـدن دارد؟ @Nabzghalam
وقتی چیزی را از دست می دهید، درسی را که از آن گرفته اید از دست ندهید... 🌹 @Nabzghalam
آدمها را جوری که هستن بخواهیم، نه جوری که، خودمون ميخواهیم... @RENDANEH
◀️ قرص سردرد ▶️ يك پسر براي پيدا كردن كار از خانه به راه افتاده و به يكي از اين فروشگاهاي بزرگ كه همه چيز مي فروشند در ايالت كاليفرنيا رفت. مدير فروشگاه به او گفت: «يك روز فرصت داري تا به طور آزمايشي كار كرده و در پايان روز با توجه به نتيجه كار در مورد استخدام تو تصميم مي‌گيريم.» در پايان اولين روز كاري، مدير به سراغ پسر رفت و از او پرسيد كه چند مشتري داشته است؟ پسر پاسخ داد: «يك مشتري.» مدير با تعجب گفت: «تنها يك مشتري؟ بي‌تجربه‌ترين متقاضيان در اينجا حداقل 10 تا 20 فروش در روز دارند. حالا مبلغ فروشت چقدر بوده است؟» پسر گفت: «134،999/50 دلار.» مدير فرياد كشيد: «134،999/50 دلار؟ مگه چي فروختي؟» پسر گفت: «اول يك قلاب ماهيگيري كوچك فروختم، بعد يك قلاب ماهيگيري بزرگ، بعد يك چوب ماهيگيري گرافيت به همراه يك چرخ ماهيگيري 4 بلبرينگه. بعد پرسيدم كجا ميريد ماهيگيري؟ گفت: خليج پشتي، من هم گفتم پس به قايق هم احتياج داريد و يك قايق توربوي دو موتوره به او فروختم. بعد پرسيدم ماشين‌تان چيست و آيا مي‌تواند اين قايق را بكشد؟ كه گفت هوندا سيويك، من هم يك بليزر دبليو دي4 به او پيشنهاد دادم كه او هم خريد.» مدير با تعجب پرسيد: او آمده بود كه يك قلاب ماهيگيري بخرد و تو به او قايق و بليزر فروختي؟» پسر به آرامي گفت: نه، او آمده بود يك بسته قرص سردرد بخرد كه من گفتم بيا براي آخر هفته‌ات يك برنامه ماهيگيري ترتيب بدهيم، شايد سردردت بهتر شد!» @Nabzghalam