جمعهها را باید قاب گرفت ...!
درست مثل همان عکسهای قدیمی و خاک گرفتهی روی دیوار ...
انگار جمعهها ماندگارترین روزهای آفرینشاند !
تلخیها و شیرینیهایش، قاب میشوند و میچسبد به دیوار خانهی دلت ...
مثل لبخندهای مادر بزرگ در آن عکس قدیمی ، یا مثل گریه های من در آغوش مادر ، که با دیدنش در عکس های قدیمی ، همیشه لبخند می زنم ...
مرد و زن هم ندارد ...!
جمعهها باید کسی را داشته باشی که تو را در آغوش بکشد ... جمعهها را باید عاشقانه گذراند ؛ تا غروبش دلگیرت نکند ...
باید دست در دستهای گرم تو گذاشت و جاده ها را یکی یکی فتح کرد ...
آخر باید یکی را داشته باشی تا با بوسههای بیهوایش به تو بفهماند که جمعهها عشق تعطیل نیست ؛ لعنتی تازه سرِ آغاز عاشق شدن است ...!
👤 علیرضا اسفندیاری
@Nabzghalam
:
☝شعری که ایت الله بهجت(ره) در اواخر عمرشان زمزمه میکردند....
با کدام آبرو، روز شمارش باشیم؟
عصرها منتظر صبح بهارش باشیم؟
سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم...
گیرم امروز به ما اذن ملاقاتی داد
مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم
سال ها در پی کار دل ما افتاده
یادمان رفت کمی در پی کارش باشیم
ما چرا؟ خوبترین ها به فدای قدمش
حیف او نیست که ما میثم دارش باشیم؟
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم...
🌸اللهم عجل لمولانا الغریب الفرج🌸
@Nabzghalam
❁﷽❁
#خداحافظ_باباے_یتیمان😭💔
#سحر_بیست_و_یڪم صداے نالہ لاالہالاالله مےرسد بہ گوش
#حیـدر شهیـد شـد، انا لله و انا اليہ راجعون
#آجرڪالله_یاصاحبالزمان🍂
#بہ_حق_علے_ابن_ابیطالب_ع🥀
#یا_رب_الهـے_العفـو💚
@Nabzghalam
میروم تا با غرورت اندکی خلوت کنی
در دلت با شعر هایم اندکی صحبت کنی
حسرتی باشد برایت همکلامی با دلم
لاجرم با غصه هایت اندکی غیبت کنی
در خیالت نقشِ من با خونِ دل جاری شود
در نبودم دیگران را غرقِ در عبرت کنی
میروم تا قصه ی هجرانِ یارت تا ابد
زهرِ بر کامت شود ،با دیگران قسمت کنی
میروم تا هر که از حالِ پریشانت شنید
خاطراتت را کنارم غرقِ در تهمت کنی
دردِ بی درمانت آخر می کشاند تا جنون
قاصدک تا قاصدک را بیخبر عادت کنی
# دلنوشته
@Nabzghalam
:
دلم تنگ است
یک دلتنگی خاص
از جنس سقوط یک بهمن
و انجماد
در دنیای تنهایی
دلم تنگ توست
کنارم نیستی
برای فاصله ای که
سخت مرا میفشارد
و سرمایی
که .... مرا میبرد ..
@Nabzghalam
تو طَرحِ "غَزَل هِندِسه" دَر شِعرِ مُعاصِر
مَن خـونِ دِلِ مُـنـزَوی و فَـرشـچـیـانَـم
علیصفری
@Nabzghalam
بعد از این شعر یکی خواست به پایان برسد!
پیش چشمان خدا به سر و سامان برسد...
”ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند”
مگذارند کمی آب به گلدان برسد!
آنقدر چاه عمیق است که باید فهمید
یوسف این بار بعید است به کنعان برسد...
فکر کن! حبس ابد باشی و یکبار فقط
به مشامت نَمی از بوی خیابان برسد
سال نفرین شده در قرن مصیبت یعنی
هی زمستان برود، باز زمستان برسد!
حال من مثل عروسی است که بختش مرده
پشت در منتظر است آینه قرآن برسد...
مرگ وقتی است که از عالم و آدم ببری
دلت این بار به گرگان بیابان برسد
یک نفر داشت از این خاطره ها رد میشد
آرزو کرد که این مرد... به پایان برسد!
پویاجمشیدی
@Nabzghalam
برو ضریح علی باش تا ببوسندت
چه صرفه می بری ای نقره از رکاب شدن
محمدسهرابی
@Nabzghalam