هدایت شده از اندیشه و قلم | احمد قدیری
💠 ثمره جهاد
طی سال گذشته سه مرتبه لبنان رفتم که دو سفر آخر برای شرکت در تشییع سیدحسن نصرالله (اسفند ۱۴۰۳) و سالگرد وی (مهر ۱۴۰۴) بود.
تفاوت حزبالله در ۷ ماه فاصله دو سفر اخیر، تفاوت مجروح پیجری تحت عمل و جانبار برخاسته و فعال است که محقق نشد مگر با فرمان جهاد رهبر انقلاب و حمایت و حضور مجاهدان ایرانی.
احمد قدیری
۱۴۰۴/۷/۱۵
@GhadiriNetwork
صبح طبق برنامه قرارگاه، قرار بود به جنوب برویم، اما به دلایلی ممکن نشد و در توفیقی اجباری، به اتفاق دو برادر جوان که یکی قاضی است و دیگری مبلغ حوزه آمریکای لاتین، در معیت حاج علی حاجیزاده و با جهاد، راننده جوان دیروزی، به شمال میرویم.
مقصد اول، هرمل، منزل حسن شمس از نازحین (آوارگان) سوری و پدر سه شهید است.
منزل، استیجاری و با حداقل امکانات و لوازم است.
با پولی که حاجیزاده با خود آورده، ابتدا چند کیلو میوه تحویلشان میشود و در انتها نیز مبلغی نقدی.
در بعلبک، مزار سیده خوله(س) و صفیه بنت الحسین(س) و مقام رأس الحسین(ع) به ترتیب سه مکان زیارتیای است که مشرف میشویم.
با توجه به رو به اتمام بودن سفر، در بارگاه سیده خوله گزینههای بازگشت را بررسی و در نهایت با توسل به دختر امام حسین، زیارت پدرشان را طلب، و بلیط را خریداری میکنم: چهارشنبه بیروت-نجف و جمعه نجف-تهران.
بعد از زیارت و پس از کمی طی مسافت، برای ناهار به رستورانی رفته و سپس به مرکز المصطفی در هرمل میرویم که ساماندهی و اسکان نازحین سوری را برعهده داشته.
بعد از نیم ساعتی گپ و گفت با شیخ جابر، مبالغ مردمی تحویلشان شده و حوالی غروب راهی بیروت میشویم.
در مسیر بازگشت، از سیدعلی، مُبلغ موفق حوزه آمریکای لاتین و به طور خاص برزیل، در مورد خاطرات و توفیقاتش در امر تبلیغ و بایدها و نبایدهای آن میپرسم که بهخلاف تصورم، آوردههای بسیاری برایم داشت.
ساعتی پس از غروب به اسکانمان در ضاحیه میرسیم و بعد از چند ساعت فراغت از رفت و آمد و مشغولیت به خواندن و نوشتن، ۱۲ شب دوباره به اتفاق حاجیزاده و با همراهی یکی از دوستان لبنانی و با ماشین او به حسینیه قادرون میرویم تا کمبودها را جهت تامین ارزیابی کنیم.
قرار میشود ۸ قطعه فرش ۱۲ متری از ایران برایشان ارسال شود.
پس از بازدید از حسینیه، دوستان ترجیح میدهند در یک چایخانه کنار خیابانی در ضاحیه بنشینند.
جسمم در آن گعده کنار خیابان است اما ذهن و دلم آشوب و در جایی دیگر.
جوان همراه لبنانی درخواستم را اجابت میکند و من میرساند روضة الحوراء.
نیم ساعتی را در جوار شهدا میگذارنم که میبینم محمد پارچهباف از نیروهای اجرایی قرارگاه مردمی لبنان، آمده تا تعداد مازاد شام را آنجا خیرات کند.
پس از نیم ساعتی در نیمه شب و با موتور او به سمت اسکان حرکت میکنیم که در میانه راه میبینم دوستانمان هنوز در همانجا، دور میز و در پیادهرو نشسته و مشغول گفتگو هستند.
پیاده شده و دوباره همراه و همنشین همان جمع میگردم، با این تفاوت که در این فاصله، یکی از نیروهای فرهنگی حزبالله به نام حسن عمرو هم به آن گعده اضافه شده است.
در گفتگو با او نکاتی را متذکر میشوم که وی هم تایید مینماید: «تلگرام ظرفیت خوبی است برای بهرهمندی حزبالله از کانالهای فاخر دینی و سیاسی فارسی که میتواند فضای مشترکی میان طرفین و رهایی از اتکای صرف به واتساپ باشد... تاکنون ندیدهام که طی این سالها یک کتابچه یا حتی نقشه به زبان فارسی تهیه و تحویل خیل مسافران ایرانی گردد که با مشخصات اماکنی که میروند آشنا شوند».
پس از نیم ساعت گفتگو و حوالی ۴ بامداد، جوان لبنانی ما را به اسکان میرساند تا بتوانیم ساعتی را استراحت کنیم.
احمد قدیری
۱۴۰۴/۷/۶
@GhadiriNetwork
تاکسی پراید و پلاک سوریه شمس در ورودی منزل استیجاری وی
@LiveLebanon