دســــتت کــــه بلــــرزد
اشتبــاه می نــویسی
پایــت که بلــــرزد
اشتبــــاه مــــی روی
دلــــت که بلــــرزد وا مصـیبت💔
#صائب_تبریزی
ترک یاران کرده ای ای بیوفا ، یار این کند ؟
دل ز پیمان برگرفتی ، هیچ دلدار این کند ؟
ترک ما کردی و کردی دشمنی با دوستان
شرم بادت زین عملها ، یار با یار این کند
🌹یا ابا صالح المهدی (عج)
تنها آرزو نمی کنم که بیایی!
چون همه می دانند میآیی!❤️
آرزو می کنم وقتی می آیی!
چشمانم شرمسار نگاه مهربانت نباشد😔
🌸اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🌸
#
پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت
شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت
#افشین_یداللهی
قسمت پنجاه و سوم:
حمله چند جانبه
ماجرا بدجور بالا گرفته بود ... همه چیز به بدترین شکل ممکن ... دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه ... دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم ... اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن ... و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت ... نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن ...
دانشگاه و بیمارستان ... هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست ... و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم ...
هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم ... فایده ای نداشت ... چند هفته توی این شرایط گیر افتادم ... شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت ...
وقتی برمی گشتم خونه ... تازه جنگ دیگه ای شروع می شد ... مثل مرده ها روی تخت می افتادم ... حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم ... تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد ... و بدتر از همه شیطان ... کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد ... در دو جبهه می جنگیدم ... درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد ... نبرد بر سر ایمانم و حفظ اون ... سخت تر و وحشتناک بود ... یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت ... دنیا هم با تمام جلوه اش ... جلوی چشمم بالا و پایین می رفت ... می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم ...
حدود ساعت 9 ... باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم ...
پشت در ایستادم ... چند لحظه چشم هام رو بستم ... بسم الله الرحمن الرحیم ... خدایا به فضل و امید تو ...
در رو باز کردم و رفتم تو ... گوش تا گوش ... کل سالن کنفرانس پر از آدم بود ... جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط ...
رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت ...
ادامه دارد.........
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
4_6050835181705627211.ogg
131.2K
نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺧﺒﺮ ﺩﻩ ﻛﻪ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﻦ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ...
«سوره حجر»🍃
آیه ۴۹
اسلام الصبحی🎙
#یک_آیه
#آرامش
4_6012814056732231719.mp3
10.42M
🎶
دنیا را بین پلک هایت قایم کن ما از سرزمین نور آمده ایم ...
از #آسمان_هفتم ...
از آنجا که دروازه های طلایی دارد...
یادت می آید عهد بستیم ، میخواستیم کنار #خدا بمانیم...
یادت هست... اما...
#دنیا را بین پلک هایت قایم کن ...
هنوز هم جای ما پشت افق ، روی بال پروانه ها ، کنار خداست و بوی سیب ...