یاد دارم در سکوتی سرد سرد
می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد
داد میزد کوزه خالی می خرم
کوزه و ظرف سفالی می خرم
خانه داران جنس بنجل می خرم
گونی و پیژامه و جل می خرم
تکه های پاره ی زنبیل را
تایر فرقان و دسته بیل را
پیچ و یاتاقان و شاتون و فنر
میله فرمان آفتامات و سپر
دبه و دمپایی و جلد پنیر
نان خشک و پاکت خالی شیر
می خرم هر آنچه اکنون بی خودست
خارج از عرف است و بیرون از مدست
جنس نا کارآمد بی خاصیت
عامل افزایش حساسیت
همسرم تا بیت قبلی را شنید
برقی از چشمان شهلایش پرید
ناگهان با رو سری بیرون پرید
گفت آقا شوهرم را می خرید
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️حضورِ پرشورِ مردمِ #رشت در برف و کولاک آمدند
🔹کجای دنیا سراغ دارید که مردم پس از ۴۱ سال از انقلابشان ؛زیر بارش برف اینچنین با شکوه در راهپیمایی شرکت کنند
#چفیه
صداهایمان روز به روز ضعیفتر میشود...|😞
عهدهایمان هم به مرور سستتر!|💔
بیسیم را به زمین بگذار|📞
ودیگر وضع را؛ گزارش مده!|📵
ما به اندازه مردانگیتانــ|💪 شرمنـــــــــــدهایم!|😭
#شهــــدا_شرمنــده_ایم 😔💔
•✏️•
…خــواهم که دراین مـیکده
آرام بمـیرم
…گمنــــام سفر کرده
و گمـنام بمیرم
…عمریست مرامونس جان
نام حســین است
…دل خواسـت که در سایه این
نام بمــیرم
#سلام_برشهدای_گمنام🌷🌷🌷🌷
يالثارات الحسين:
بريم سراغ کنفراس امروز
موضوع شهدا
وثواب اين کنفراس امروز هديه به روح پاک ومطهر شهيد سپهد حاج قاسم سليماني
بسم الله الرحمن الرحيم
ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عندربهم يرزقون
بحث امروز بسيار زيباست حتما کنفراس راببينيد
کجاييد اي شهيدان خدايي بلاجويان دشت کربلايي
بابسم رب شهدا دفتر دل واميکنم😭
مثل يه قطره خودم را راهي دريا ميکنم
تا حرف عشق ميادوسط دل خودش راگم ميکنه شبيه الوند ميشه وهمش تلاطم ميکنه
اين اشعار تقديم به جانبازان قطع نخاعي
اتل متل يه بابا که اون قديم قديم ها حسرتش راميخوردندتمومي بچه ها😭
اتل متل يه دختر دردونه باباش بود 😭بابا هرجا که مي رفت دخترش هم باهاش بود
اون عاشق بابا بود بابا عاشق اون بود بگفته بچه ها بابا چه مهربون بود
يه روز افتابي بابا تنهاگذاشتش عازم جبعه ها شد دختر راجا گذاشتش 😭
چه روزهاي سختي بود ان روزهاي جدايي چه سال هاي بدي بود ايام بي بابايي😭
چه لحظه سختي بود ان لحظه رفتنش ولي بدتر ازاون بود لحظه برگشتنش 😭😔
هنوز يادش نرفته نشون به اون نشونه اون که خودش رفته بود اوردنش به خونه😔
زهرابه اون سلام کرد بابا فقط نگاش کرد😔اداي احترام کرد بابا فقط نگاش کرد
خاک کفش باباراسرمه توچشاش کرد 😭بابا جون رابغل زدبابا فقط نگاش کرد😭
زهرا براش زبون ريخت دوصددفعه صداش کردپيش چشاش زجه زدبابا فقط نگاش کرد😔
اتل متل يه بابا يه مرد بي ادعا مي خواند که زود بميره تموم خواستگارها😔
اتل متل يه دختر که برعکس قديم ها براش دل مي سوزنند تمومي بچه ها 😔
زهرا به فکر باباست باباتوفکر زهراست گاهي به فکر ديروز گاهي توفکر فرداست
يه روز مي گفت که خيلي براش ارزو داره ولي حالا دخترش زيرش لگن ميزاره 😭😔
يه روز مي گفت دوست دارم عروسيت راببينم ولي حالا دخترش ميگه به پات مي شينم 😭
مي گفت برات بهترين عروسي راميگيرم ولي حالا مي شنوه تا خوب نشي نميرم 😭
وقت غذا که ميشه سرنگ رابرميداره يه زرده تخم مرغ توي سرنگ مي زاره 😭گوشه لپ بابا سرنگ رامي فشاره براي اشک چشمش هي بهونه مي ياره😭😭😔😭😭
غصه نخور باباجون اشکم مال پيازه بابا باچشماش مي گه خدابرات بسازه 😭😭😭
هرشب وقتي بابا رامي خوابونه توي جاش باکلي اندوه وغم ميره سرکتاباش 😭
حافظ رابرميداره راه گلوش ميگيره قسم ميده حافظ راخواجه بابام نميره😔
تاچشمش رامي بنده خداخدا ميکنه بااهي ازته دل حافظ راوا ميکنه 😭😭
ان شاءالله به حق شهدا همه تون حاجت روابشيد 😭ازته دل داعاتون کردم بچه ها😭
فال رابه يه نظر مي بينه نمي خونه چراکه هرشب جواب همينه😭
واي واي واي
ديشب که ازخستگي گرسنه خوابيده بود نيمه شب چه خواب قشنگي ديده بود😭
که يک باغ پراز گل پر ازگل شقايق ميون رود بزرگ نشسته بود توقايق😭
يه خورده اون طرفتر ميون دشت لاله بابا سوار اسبه ميگه ميشه محاله😭
بابا به اسمون رفت به پشت يه دررسيد بادستاي مردونش حلقه درراکوبيد 😭
ندايي اومد ازغريب دروازه راواکنيد مهمون رسيده ازراه قصري مهيا کنيد
وقتي بلند شد ازخواب ديد وقت اذونه بوي گل نرگس پيچيده بود توخونه 😭
هي بابا راصداکرد بابا چشاش بسته بود ديگه نگاش نميکرد بابا چقدرخسته بود😭
اي قصه قصه قصه يه دختر دل شکسته که دستاي ضعيفش چندساله پينه بسته 😔
چندساليه که دختر زرنگ وکوشا شده ازاون وقتي که بابا قطع نخاعي شده😭😔😭
نشونه بيعته پينه دست زهرا بهترين شفاعته نگاه گرم بابا😭😭😭
شهيدان برشهادت خنده کردند به عطر خود بهاران زنده کردند 😭
به زير لب بگفتا لاله اين حرف شهيدان لاله راشرمنده کردند😭
مقام شهيدان بعد ازشهادت 1مقام حيات جاويدان 2 مقام شاهد وناظر3 مقام مغفرت ورحمت 4 مقام شفاعت 5مقام سعادت ورستگاري 6مقام محبوب خداشدن 7 مقام اولياي خداشدن 8 مقام برگزيده اللهي شدن 8 مقام دوست اللهي شدن 9 مقام نصرت دين اللهي وپيامبر واهل بيت شدن
شهدا ياران استاندارد امام زمان خواهند بود
سيروسلوک درسيره شهداموج ميزند
🔺زيارت عجيب مزار حاج قاسم توسط همسرشان
▫️ تجلي نجابت در كرمان؛ همسر حاج قاسم سليمانی هم برای زيارت قبر سردار دلها در صف ايستاد
📎 امروز همسر شهيد حاج قاسم سليماني برای زيارت مزار مطهر اين شهيد بزرگوار به دور از تشريفات در صف ايستاد و سپس مانند مردم عادی قبر را زيارت و محل را ترك ميكند و حتی در زماني كه مردم در حاضر در صف از او می خواهند تا به زيارت خود سرعت ببخشد باز هم نمی گويد كيست و به زيارت خود خاتمه می دهد؛ اين رويداد زيبا كه توسط سايت آرمان كرمان بازتاب داشت اكنون سوژه رسانههای اجتماعی و شبكههای مجازی شده است.
#همسران_شهدا
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
✅ حسن روحانی در راهپیمائی۲۲بهمن ۹۸:
من به جوانان توصیه میکنم دوباره سخنان امام خمینی ( ره) رو در بهمن ۵۷ بخوانند.🔴
من خواندم، امام فرمود"من تو دهن این دولت میزنم"☺️
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
"حسین آقا" قربان اسمت،
با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم:
کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان "حسین آقا"ی کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده
و یک حسینی حسینی راستین بوده است .....
اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا والاخره
اگر کاری از دست تو این روزگار سخت بر اومد بخاطرخدا و امام حسین انجام بده.که حتما نتیجشو توهمین دنیاخواهی دید.
یاعلی مدد