صبح
در حوالی آغوشت
مریمی هاے نیاز عشق
عطر دوست داشتنت را
زمزمه می ڪنند
بر روزن آبی احساس...
صبــحٺون_مملو از عشق و شادے
@Loveyoub
.
باز بوی پائیز...
عطر خاطرات دلانگیز...
و صندلی خالی از تو...
رقص برگهای زرد و سرخ و قهوهای...
بوی باران...
و صندلی باران زدهی بی تو...
مردِ پاکبان برگهای شهر را به جارو میسپارد
اما من و برگهای روی صندلی...
هنوز سالهای نبودنت را میشماریم...
بهمنپیرایشفر
@Loveyoub
ای چای دمت گرم که دم آمدہای
ای صبح! چه خوش به جام جم آمدہای
ای دختر آفتاب! ناز قدمت
شادم که بجای هرچه غم آمدہای
@Loveyoub
صبحها🌤 میڪنم ازعشق
نگاهے بہ حسیـــــــن
میڪنم بازازاین فاصله
راهے بہ حسیــــــــن
ڪردم امروز سلامے
زسر دلتنــــــگے
مردم ازحسرت شش گوشہ
الهے بہ حسیــــــن
#سلام_اربابم
°•💞•°
∩_∩
(„• ֊ •„)💞@Loveyoub💞
━━∪∪━━
هرگز این چهار عبارت رو
فراموش نکن ...!
🌺مادر؛
مثل درختی می مونه که
تا وقتی زنده هست
سایه اون همیشه تو رو از
گرمای خورشید در امان نگه میداره ...
🌺پدر؛
مثل ستونی هست که مهم نیست
چقدر ضعیف شده باشی
همیشه پشتت می مونه و
باعث دلگرمیته ...
🌺خواهر؛
مثل فرشته مهربونیه که هروقت
دلت بگیره حرف زدن باهاش
آرومت می کنه، فرقی هم نداره
از چی دلت گرفته باشه ...
🌺برادر؛
همون کسیه که یک جایگاه امن و
یک آغوش همیشه باز پس از
پدر و مادر برای توئه ...
پس قدر خانوادت رو بدون
و با هیچ چیز در این دنیا
عوضش نکن با هیچ چیز ...!
°•💞•°
∩_∩
(„• ֊ •„)💞@Loveyoub💞
━━∪∪━━
🌷🌷🌷
حضرت موسی (علیه السلام) در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاهی رنگارنگ بر سر داشت نزد حضرت موسی (ع) آمد.
وقتی که نزدیک شد، کلاه خود را برداشت و مؤدبانه نزد حضرت موسی (ع) ایستاد.
حضرت موسی (ع) گفت تو کیستی؟
ابلیس گفت من ابلیس هستم.
حضرت موسی (ع) گفت آیا تو ابلیس هستی؟ خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند.
ابلیس گفت من آمده ام به خاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم.
حضرت موسی (ع) گفت این کلاه چیست که بر سر داری؟
ابلیس گفت با رنگ ها و زرق و برق های این کلاه، دل انسان ها را می ربایم.
حضرت موسی (ع) گفت به من از گناهی خبر ده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او چیره می شوی و هر جا که بخواهی، او را به می کشی.
ابلیس گفت سه گناه است که اگر انسان گرفتار آن بشود، من بر او چیره می گردم:
۱. هنگامی که او، خودبین شود و از خودش خوشش آید.
۲. هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمارد.
۳. هنگامی که گناهش در نظرش کوچک گردد.
°•💞•°
∩_∩
(„• ֊ •„)💞@Loveyoub💞
━━∪∪━━
🌷🌷🌷
داستان کوتاه
مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.
پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله
پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟
مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟
پسر گفت: من شتری ندیدم!
مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.
قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟
پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.
قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی
مطالب زیبا
🌷🌷🌷
°•💞•°
∩_∩
(„• ֊ •„)💞@Loveyoub💞
━━∪∪━━
فردا 183 روز از سال 1401 میگذره و 183 روز از سال باقیمانده ...
فردا وسط ترین روز ساله ...😍👏
بهانه ایی هست برای اینکه
برای هم آرزو های خوب بکنیم ...🤗❤️
تو گیر و دار زندگی...
یادمون باشه که سال به نصف رسید!
امیدوارم در باقیمانده سال
خدا بهترین روزها ❤️
و بهترین سرنوشت رو براتون رقم بزنه... ❤️
°•💞•°
∩_∩
(„• ֊ •„)💞@Loveyoub💞
━━∪∪━━