فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥انیمیشن گورخر
👈تغییرات را پذیرا باشید و از فرصت های جدید نهایت استفاده را بکنید
🌹🕊🌹
سه اصل مهم در زندگی:
هیچوقت با کسی بیشتر از
جنبه اش رفاقت نکن
درد دل نکن
شوخی نکن
حرمت ها شکسته میشود
هیچوقت به کسی بیشتر از
جنبه اش خوبی نکن
محبت نکن
لطف نکن
تبدیل به وظیفه میشود
هیچوقت از کسی بیشتر از
جنبه اش خوبی نخواه
کمک نگیر
انتظار نداشته باش
تبدیل به منت میشود...🌹
حالا دیدی؟!
پاییز هم تمام شد
یلدا هم گذشت
زمستان هم تمام میشود
هیچ چیز پایدار نیست!
اما دلی که تنگ باشد
همش به دنبال بهانه میگردد
که دل تنگی اش را با یک فصل
یا یک شب توجیه کند!
این ها تقصیر هیچ کس نیست ...
مشکل دل هایمان است
که زود به زود
و برای کسانی تنگ میشود که
خیلی هایشان لیاقت این دلتنگی را ندارند!
🔹🔶🔹
✍️این سه چیز را نادیده بگیریم.👇
❌ شنیدم.
❌ گفتند.
❌ میگویند.
⚠️مواظب باشیم براساس این چیزها عمل نکنیم.
👈چون روز قیامت باید پاسخگو باشیم
💢خداوند در قرآن میفرماید:
🕋 ولا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ ۚ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كانَ عَنهُ مَسئولًا
✨ از چیزی که به آن علم نداری [ شنیده ها ، خیالات و اوهام ]،پیروی مکن ، چرا که گوش و چشم و دل ، همه مسئولند.
📚إسراء/ ۳۶
🔹🔶🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮مردی که از عذاب قبر به واسطه فرزندش نجات یافت!
استاد بهشتی🎤
#کینه_سرطان_روح
⛔️هشــــدار
گاهی یک کیــنه ی تو؛
تمـــومِ نسلِـت رو به آتیش می کشه!
بطوریکه تا قیامت،
آثارش، بطور مداوم، بهت برمی گرده!
از حریمِ قلبت، محافظت کن👇
همه شما عشقي. حضورتون. باعث افتخاره التماس دعا. امشب همين قد كافيه زياد بشه شايد خسته بشيد😔
❤️🌹❤️❤️🙏🙏
قسمت پنجاه و دوم:
شعله های جنگ
آستین لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست ها و پوشیدن لباس اصلی یکی ...
چند لحظه توی ورودی ایستادم ... و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم ...
حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می کرد ... مرد بود ...
برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن ... حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم ...
- اونها که مسلمان نیستن ... تو یه پزشکی ... این حرف ها و فکرها چیه؟ ... برای چی تردید کردی؟ ... حالا مگه چه اتفاقی می افته ... اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد ... خواست خدا این بوده که بیای اینجا ... اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد ... خدا که می دونست تو یه پزشکی ... ولی اگر الان نری توی اتاق عمل ... می دونی چی میشه؟ ... چه عواقبی در برداره؟ ... این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده ...
شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود ... حس می کردم دارم زیر فشارش له میشم ... سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم ...
- بابا ... من رو کجا فرستادی؟ ... تو ... یه مسلمان شهید... دختر مسلمان محجبه ات رو ...
آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود ... وحشتناک شعله می کشید ... چشم هام رو بستم ... - خدایا! توکل به خودت ... یازهرا ... دستم رو بگیر ...
از جا بلند شدم و رفتم بیرون ... از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم ...
پرستار از داخل گوشی رو برداشت ... از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم ... شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست ... و ...
از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود ... اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست ... از راه غلط جلو برم ... حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن ... مهم نبود به چه قیمتی ... چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت ...
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🕯
بدهکار هیچکس نیستم
جز همین ماه
که از پشت میلهها میگذرد
که میتوانست
از اینجا نگذرد و
جایی دیگر
مثلاً در وسط دریایی خیالانگیز
بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پولدار
بدهکار هیچ کس نیستم
جز همین ماه
که تو را به یادم میآورد....
🕯