هدایت شده از بیمه مساجد استان آذربایجان شرقی
13.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این خاندان به هیچکس بدهکار نمی ماند!!
قمر بنی هاشم، حتی خرده حساب ها را هم تسویه میکند!!
خوش به حال عزادران حسینی..
لطفا بنده حقیر رو هم از دعای خیرتون فراموش نکنید..
سلام علیکم
مراسم سینه زنی روز تاسوعا
عطف به ابلاغ دیشب یکشنبه شب ؛
امروزدوشنبه ( عصر عاشورا ) ساعت 19
میثاق(مجتمع میلاد) بعد از فروشگاه اسکندریان
با احترام.بابائی1403.04.24
کرامات ائمه
کرامات حضرت ابوالفضل (ع)
اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم "
امسال يك ماه قبل از محرم الحرام هزار چهارصدو چهارده ، شب چهارشنبه خواب ديدم كه هييت محترم (ابوالفضل (ع )) در صحن كهنه (حضرت معصومه (ع )) معروف به ايوان طلا آماده عزاداري مي باشد.
در حين عزاداري ديدم (مرحوم حاج آقا تقي كمالي ) و مرحوم عمويم : (ميرزا شكرالله ناظري )، به طرف هييت آمدند بنده به آنها خوشآمد گفتم .
عمويم فرمود: (فضل الله )، چرا اين نوحه را نمي خواني ؟
من گفتم : عموجان همه نوحه ها را مي خوانم .
گفت : نه اين نوحه (حضرت ابوالفضل العباس (ع )) را ميگويم .
گفتم : آخر كدام نوحه را مي گوييد؟ گفت :
(چرا اي غرقه خون از خاك صحرابرنمي خيزي
حسين آمد به بالينت تو از جا برنمي خيزي )
اين را گفت : من بدنم لرزيد و از خواب بيدار شدم ، پس از بيدار شدن اين بيت شعر را فورا ياد داشت كردم تا از يادم نرود. صبح كه شد كل آن را از صندوق اسناد مسوده پيدا كردم .(111)
چرا اي غرقه خون از خاك صحرا برنمي خيزي
حسين آمد به بالينت تو از جا برنمي خيزي
نماز ظهر را با هم ادا كرديم در مقتل
بود وقت نماز عصر آيا برنمي خيزي
خيام كودكان خالي بود از آب و پرغوغا
تو اي سقاي من از پيش دريا برنمي خيزي ؟
منم تنها و تن هاي عزيزانم به خون غلتان
چرا بر ياري فرزند زهرا برنمي خيزي
شكست از مرگ تو پشتم برادر، داغ تو كشتم
كه مي دانم دگر از خاك صحرا برنمي خيزي
به دستم تكيه كن برخيز با من در بر زهرا
كه مي بينم ز بي دستي تو از جا برنمي خيزي
منبع.کتاب كرامات العباسيّه (معجزات حضرت ابالفضل العباس بعد از شهادت )
كرامات باب الحوايج حضرت عباس عليه السلام
اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم "
يكى از آقايان كربلايى روزى دو يا سه مرتبه به زيارت ((حضرت سيدالشهدا (ع ))) مى رفت ، و روزى يك مرتبه بزيارت ((حضرت قمربنى هاشم (ع ))) مى آمد.
يك شب در عالم رؤ يا ((حضرت بى بى عالم فاطمه زهرا سلام الله عليها)) را زيارت مى كند و محضر مقدس آن حضرت شرفياب مى شود و سلام مى كند.
حضرت به او اعتنايى نمى كند.
عرض مى كند: اى سيده من ، تقصير من چيست ؟ از من چه قصورى سر زده كه مورد بى اعتنايى شما قرار گرفتم ؟!
حضرت فرمود: بخاطر اينكه تو به زيارت فرزندم بى اعتنايى كردى .
مى گويد: اتفاقاً من روزى دو سه مرتبه بزيارت فرزند گرامى شما مى روم .
حضرت فرموده بودند: بله ، ((فرزندم حسين را زيارت مى كنى ، ولى فرزندم ابوالفضل العباس را يك مرتبه به زيارتش مى روى ، من مايلم اين فرزندم را مانند فرزندم حسين زيارت كنى .(52)
در كف زهرا (ع ) بس اين براى شفاعت
روز مكافات دست هاى اباالفضل
نيست دو عالم بهاى يكسر مويش
گر كه بسنجند خون بهاى اباالفضل
جمله شهيدان خورند غبطه چو بينند
روز جزا حشمت وعلاى اباالفضل
با لب خندان بباغ خلد خرامد
هر كه كند گريه در عزاى اباالفضل
کرامات حضرت ابوالفضل (ع)
اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم "
در زمان ((مرحوم علامه بحرالعلوم رضوان الله تعالى عليه ،)) قبر مقدس حضرت ابوالفضل العباس (ع ))) خراب شد. به ((علامه بحرالعلوم )) خبر دادند كه قبر مقدّس ((حضرت عباس (ع ))) دارد خراب مى شود، ((علامه بحرالعلوم )) دستور داد تا قبر شريف ترميم و تعمير شود.
بنا بر اين شد كه روز معين به اتفاق استاد بناء به سرداب مقدس بروند و قبر را تجديد عمارت كنند.
در روز مقرر علامه همراه استاد بنا وارد سرداب و زير زمين شدند.
معمار نگاهى بقبر و نگاهى به علامه كرد و گفت : آقا اجازه مى فرمائيد سؤ الى بكنم ؟
فرمود: بپرس ؟
استاد بناء گفت : ((ما تا حالا خوانده و شنيده بوديم ((مولاناالعباس (ع ))) اندامى موزون و رشيد و قد بلند و چهارشانه داشته ، بطورى كه وقتى سوار بر اسب مى شده زانوهايش برابر گوشهاى اسب قرار مى گرفته .
پس بنابر اين بايد قبر مقدس هم بزرگ و طولانى باشد، ولى من مى بينم صورت قبر كوچك است ؟!))
آيا شنيده هاى من دروغ است ، يا كوچكى قبر علت خاصى دارد؟!
((علامه بحرالعلوم )) بجاى جواب سر بديوار گذاشت و سخت گريه كرد.
گريه طولانى علامه ، معمار را نگران و ناراحت و مضطرب نمود و عرضه داشت : آقاى من چرا گريان و اندوهناك شديد و سرشك غم از ديدگان فرو ميريزيد؟!
مگر من چه گفتم ، آيا از سؤ الى كه من كردم تاثرى بر شما روى آورده ؟
علامه فرمود: استاد بناء پرسش تو دل مرا بدرد آورد. چون شنيده هاى تو درست و صحيح است ،امّا من بياد مصائب و دردهاى وارده بر عمويم عباس (ع ) افتادم .
((آرى عباس بن على (ع ) اندامى رشيد و قد و قامتى بلند داشت ، و ليكن بقدرى ضربت شمشير و تبرهاى دلسوز و گرزها و نيزه ها بر بدن ، نازنين او وارد كردند كه بدنش را قطعه قطعه نمودند و آن اندام رشيد بقطعات خونين تبديل شد.
آيا انتظار دارى بدن پاره پاره ((حضرت عباس (ع ))) كه بوسيله ((حضرت امام سجاد (ع ))) جمع آورى و دفن شد قبرى بزرگتر از اين قبر داشته باشد؟!(50)
كرامات باب الحوايج حضرت عباس عليه السلام
اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم "
در كتاب دارالسلام مرحوم صفحهي 450 در مورد مكاشفهي آخوند ملا عبدالحميد قزويني چنين نقل كرده است كه:
از اول اوقات مجاورت تا حال زيارت مخصوصهي حسينيه را مداومت نمودم و ترك نكردهام مگر آن شب را كه مصمم به بيتوته اربعين مسجد سهله گرديدم و جمع آنها را پياده رفتهام و غالب آنها را هم با زوار نبودهام بلكه بيراه رفتهام و در ورود آنجا هم غالبا منزل درست معيني نداشتم بلكه در ايوان حجرات صحن مطهر يا در خود صحن يا در توابع آن منزل نمودم چون بضاعتي نداشتم و متمكن از مخارج و كرايه منزل نبودم.
اتفاقا روزي به ارادهي كربلا بيرون رفتم چون به بلندي واديالسلام رسيدم جمعي از اعزه و اعيان را ديدم كه براي مشايعت آقازادهاي بيرون آمدهاند پس او را با كمال احترام سوار كجاوه كردند و دعاي سفر در گوش او خواندند و قدري با او همراه شدند پس وداع كردند و اذان در عقب او گفتند و ساير آداب آقايي را با او به جا آوردند.
و او هم با نوكر و بنه و ساير لوازم سفر روانه گرديد چون اين عزت را ديدم و ذلت خود را هم مشاهده كردم ملول و خجل شدم و با خود گفتم كه اين دفعه هم كه بيرون آمدهام ميروم اما بعد از اين اگر اسباب مساعدت كرد كه بر وجه ذلت نباشد ميروم و الا نميروم و آنكه تا به حال رفتهام كفايت ميكند پس اين دفعه را كه رفتم و برگشتم و بعد از آن
عازم شدم كه ديگر به طريق مذلت نروم و بر همان اراده بودم تا آنكه وقت زيارت مخصوصهي ديگر رسيد و چند نفر از طلاب آمده پرسيدند كه چند روز ارادهي زيارت داري كه ما هم با تو بياييم؟ گفتم: من اراده ندارم زيرا كه خرج و كرايهي منزل ندارم و پياده هم نميروم. گفتند: تو كه هميشه پياده ميرفتي؟ گفتم: ديگر نميروم. گفتند: اين دفعه كه ما ارادهي پياده رفتن داريم برو كه ما هم از راه باز نمانيم بعد را خود ميداني بالاخره پس از اصرار و انكار رفتند و از براي راه توشه خريداري كردند.
مرا به اصرار برداشتند و بيرون آمده با ايشان روانه شديم و چون وقت رفتن تنگ شده و فرداي آن روز، روز زيارت بود، صبح را بيرون رفتيم كه ظهر را در كاروانسراي شهر بخوابيم و شب را به كربلا برسيم، پس با همراهان كه دو نفر بودند روانه شده وارد كاروانسرا شديم.
در وقتي كه زوار هم رفته بودند چون شب زيارتي بود و از زوار كسي نبود و چون كه آن اوقات كاروانسرا مخروبه بود كسي نميماند به علاوه آنكه كاروانسرا هم از خوف دزدان عرب ايمن نبود بلكه گاهگاه در داخل كاروانسرا مردم را برهنه ميكردند و احيانا اگر از طلاب و مجاورين وارد ميشدند و استعدادي نداشتند از ترس دزدان اسباب و لباس خود را در زير زبالهها مخفي ميكردند.
ولي ما بعد از ورود چون اسباب قابلي نداشتيم در داخل طويله كه محوطه بزرگ و مستعفي بود منزل كرديم و پس از صرف غذا خوابيديم، اتفاقا از همراهان زودتر بيدار شدم و آفتابه را برداشته از براي وضو بيرون آمدم و بعد از مقدمات وضو بر صفه اي كه در وسط كاروانسرا بود بالا رفتم و بر لب آن صفه روبروي كاروانسرا نشسته مشغول وضو شدم، در اثناي وضو كه مشغول مسح پا بودم شخصي را ديدم كه در
لباس اعراب پياده از در كاروانسرا داخل گرديد با سرعت تمام نزد من آمد به طوري كه گمان كردم كه او از اعراب بيابان است. و اراده آن كرده كه مرا برهنه كند لكن چون چيز قابلي با خود نداشتم چندان خوف نكردم و مسح پا را تمام نمودم.
چون نزديك آمد متوجهي من گرديد و گفت: ملا عبدالحميد قزويني تو هستي؟
بدون سابقهي آشنايي نام مرا ذكر كرد، تعجب كردم و گفتم: آري منم فرمود: آيا تو بودي كه ميگفتي من با اين ذلت و خواري ديگر به كربلا نميروم، مگر اينكه به طريق عزت متمكن و قادر شوم؟
قدري تامل كردم كه اين شخص اين واقعه را از كجا ميدانست باز در جواب گفتم: آري.
گفت: اينك آماده شو كه مولاي تو اباالفضل العباس عليه السلام و آقاي تو علي بن الحسين عليه السلام به استقبال تو آمدهاند كه قدر خود را بداني و به اعتبارات بياعتبار دنيا افسرده و غمگين نگردي.
چون اين سخن شنيدم متحير ماندم و مبهوت گرديدم كه اين شخص چه ميگويد، ناگاه ديدم كه دو نفر سواره با شمايل آن دو بزرگوار كه شنيده و در كتب اخبار و مصيبت ديده بودم با آلات اسلحهي جنگ حضرت اباالفضل عليه السلام در جلو و حضرت علياكبر عليه السلام از دنبال از در كاروانسرا داخل صحن آن گرديدند چون اين واقعه را ديدم بياختيار خود را از بالاي آن صفه پايين انداخته دويدم و به پاي اسبهاي ايشان خود را انداخته و بوسيدم و به دور اسبهاي ايشان گرديدم و زانو و ركاب و پايشان را بوسيدم بعد از آن با خود خيال كردم كه خوب است كه رفقا را هم اعلام كنم و از خواب بيدار نمايم كه به خدمت آن دو فرزند
حيدر كرار برسند.
پس با سرعت به نزد ايشان رفتم و بر بالين يكي از آنها كه ملا محمدجعفر نام داشت نشستم و با دست او را حركت دادم و گفتم: ملا محمدجعفر برخيز كه حضرت عباس عليه السلام و حضرت علياكبر عليه السلام به استقبال ما آمدهاند، بيا به خدمت ايشان شرفياب شو و ملا محمد چون اين سخن را شنيد، گفت: آخوند چه ميگويي مزاح و شوخي ميكني؟
گفتم: نه والله راست ميگويم بيا ببين هر دو تشريف دارند چون اين حالت و اصرار از من ديد دانست كه چيزي هست برخاست و بيرون دويد چون رفتم كسي را نديدم و از در كاروانسرا هم بيرون رفته و اطراف صحرا را كه هموار و راه دور تا مسافت بسيار ديده ميشود مشاهده كرديم و اثري يا غباري از آن پياده و دو سوار نديديم.
پس متاسف و متحير برگشتيم و از عزم و ارادهي سابق برگرديده، پشيمان و نادم شده و تصميم گرفتم كه زيارت آن مظلوم را ترك نكنم اگر چه بر وجه ذلت و زحمت باشد و اگر عذر شرعي عارض ميشود تدارك و قضا كنم و الي الان ترك نشده و مادام الحيوه هم ترك نخواهد شد انشاء الله تعالي
دردا كه بعد واقعهي كربلا هنوز
از كين پر است سينهي اهل جفا هنوز
خون دو عالم از همه ريزند در قصاص
اين قتل را فنا نكند خونبها هنوز
خود گر نبود جان جهان آن جهان جان
بهر چه از ميان نرود اين عزا هنوز
بر قصههاي كهنه و نو قرنها گذشت
هر روز تازهتر بود اين ماجرا هنوز
گرم اسيري حرمش خصم و او زدي
چون مرغ سر بريده به خون دست و پا هنوز
شعر از «صفايي»
منبع.کتاب در كنار علقمه؛ كرامات حضرت عباس عليه السلام
برچسبها: کرامات امام زمان, امام زمان, كرامات حضرت ابالفضل العباس علیهما السلام, کرامات امام علی
هیئت جان نثاران حضرت ابوالفضل(ع)
به اطلاع سروران عزیز میرسانم،
مراسم شام غریبان،
آقا سید الشهدا فردا روز
سه شنبه رأس ساعت 21:00 در منزل حاج آقای شربتی برگزار میگردد،
مکان: ولیعصر،پروین اعتصامی شمالی،فلکه بعثت ،E غربی 2 آیفون 24
ساعت شروع هیئت ۲۱:٠٠ شب
روابط عمومی هیئت جان نثاران حضرت ابوالفضل(ع) شهرک باغمیشه
مسجد اعظم حضرت رقیه «س»
هیئت جان نثاران حضرت ابوالفضل(ع) به اطلاع سروران عزیز میرسانم، مراسم شام غریبان، آقا سید الشهدا فر
باسلام و احترام. البته مراسم شام غریبان در مسجدمان نیز برگزار خواهد شد.
فقط روضه ابوالفضل
حضرت حجة الاسلام والمسلين حاج آقاى نمازى از قول حاج آقاى مولانا از مداحين بااخلاص اصفهان نقل فرمودند: هر سال ايام عاشورا براى تبليغ به آبادان مى رفتيم ، يكسال يك آقا سيدى كه ظاهراً اهل گلپايگان يا از شهر ديگرى بود، با ما همراه شد، تا اينكه دهه محرم تمام و وقت رفتن گرديد، ديدم خيلى ناراحت است.
رفتم جلو و گفتم : آقا سيد چرا ناراحتى ؟! گفت : حقيقتش ما ايّام محرم توى شهرمان روضه خوانى داشتيم ، ولى امورات ما نمى گذشت ، امسال خانواده به ما پيشنهاد دادند كه به خوزستان بيايم تا شايد بتوانم از طريق تبليغ در شهرستان ديگر وضعمان را تغيير دهيم .
اينجا هم چيزى برايمان نداشت و دست خالى دارم برمى گردم و نمى دانم جواب زن و بچّه هايم را چه بدهم .
آقايى كه مسئول كار ما بود، فرمود: بليط برايتان مى گيرم و يك مقدار هم پول دادند، امّا اين جواب كار را نمى داد، آقا سيد ناراحت و سر در گريبان بود، كه يك وقت يك سيد عربى آمد و به او فرمود: آيا روضه مى خوانى ؟ گفت : بله ، ولى بليط برگشت دارم .
فرمود: بليطت را عوض مى كنيم ، گفت : دست شما درد نكند. در اين هنگام سيد عرب دست او را گرفت و برد.
بقيه داستان را از زبان خودش نقل ميكنم : گفت :
مرا از اين طرف شط به طرف ديگر شط برد، و از روى پل كوچكى عبور كرديم به نخلستان رسيديم ، مرا وارد يك حسينيّه بزرگى كردند كه جمعيّت زيادى در آنجا آمده بودند، و آقا سيدى هم براى آنها نماز مى خواند، و همه افراد آنجا سيد بودند و به من گفتند: فقط روضه اباالفضل علیه السلام را بخوان ، من هم صبح و ظهر و شب براى اينها روضه حضرت اباالفضل مى خواندم ، تا اينكه دهه تمام شد.
وقتى كه مى خواستم بيايم ، جعبه اى با يك بسته پارچه برايم آوردند. و بعد فرمودند: اين ها نذر آقا اباالفضل ع است و كليدش را هم به من دادند، من با خودم گفتم : شايد مثلاً 100 تومان يا 200 تومان است ، ولى وقتى باز كردم ، ديدم جعبه پر از پول است . امّا به من گفتند: اينجا همين يك دفعه بود، ديگه اينجا را پيدا نمى كنى ، اين دو تا بقچه را هم ببر براى دو تا دخترهايت كه خانمت گفته بود: براى دخترهايمان چيز مى خواهيم .
بعد كه به منزل آمدم ، خانمم به من گفت : همان آقايى كه بقچه ها و پولها را به تو داده بودند به من گفته بودند: مَرْدَتْ را اين طرف و آن طرف نفرست ما خودمان كارتان را سر و سامان مى دهيم .
هم اكنون اين آقا وضع زندگانيش عالى است .
مسجد اعظم حضرت رقیه «س»
باسلام و احترام. البته مراسم شام غریبان در مسجدمان نیز برگزار خواهد شد.
سلام علیکم
بلی؛ شام غریبان حضرت اباعبدالله ع در مسجدمان که مسمی به نام مبارک دردانه اش «حضرت رقیه س» به فضل الهی و عنایات اهل بیت ع علی الخصوص امام زمان ع برگزار خواهد شد . ان شاءالله تعالی
پیام ارسالی ویژه ی هیئت جان نثاران حضرت ابوالفضل ع می باشد.
بااحترام.بابائی1403.04.26